3- شرح حال!
چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۱، ۰۷:۰۴ ق.ظ
رفتم تعاونی دانشگاه یه چیزی بخرم بخورم، هییچ چیز به درد بخوری پیدا نکردم خدایی!!
رفتم شیرکاکائو بردارم دیدم در یخچالشون بازه و شیرکاکائو هم گرررم گرررم، تجربه ی خوبی از خوردن شیرکاکائو گرم ندارم اصلا!! ولی خب ناچارا خریدم خدا بخیر کنه!!
یه جوراب هم خریدم!!
رفتم چشم پزشکی، دکتره خودش رو کشت بتونه یکم ضعف تو چشمای من پیدا کنه، و از اونجائی که خواستن توانستن است خب پیدا کرد!! ۲۵ صدم چشم راست، سفارش عینک مطالعه ی کامپیوتر!!فرمودن، عمرن ن..
عصر با منصوری* قرار دارم!! وه ه ه کی میخاد بره اون سر دنیا...
----------------------------------------------
چقدر من اینجا احساس راحتی میکنممم، هر چی دلم بخواد مینویسم، خودمم و خودمون، دورهمی!!
-----------------------------------------------
* برای اونائی که نمیدونن، منصوری استادمه!! البته دکتر منصوری!!
- ۹۱/۰۱/۳۰
وقتی میگی منصوری قیافه قائمی میاد جلو چشام و اشک توش جمع میشه البته نه اشک شوقو اشک انتقام
جوراب رو چون دست خالی نیومده باشم بیرون خریدم!! میرفتم همون بوفه بهتر بود. آخه تو تعاونی همه سبد سبد خرید میکردن من لنگه جوراب به دست و یه شیرکاکائو!!
خداروشکررر یکی هست درکممم کنه ه