گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

96 - به دنبال یک لحظه آراااامش...

دوشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۰۲ ب.ظ

این روزها:

با اینکه سرم خیلی شلوغه و حساب زمان حسسسابی از دستم رفته،

با اینکه استادم کلاااا ساختار پایان ناممو ریخته بهم و دارم به زوووور  ادیت میکنم تا آخر هفته بتونم تحویل بدم!

با اینکه میدونم نمیرسم آخر هفته تحویل بدم و میررره برای بعد از تعطیلات!

با اینکه نرسیدم مقالمو ترجمه کنم و برسونم به کنفرانس هلند!

با اینکه بعضیا این روزها با خودخواهیشون اعصاب برام نذاشتن!

با اینکه این روزها بیشتر از هر وقت دیگه ای احساس تنهایی میکنم!

با اینکه این روزها خبرهای خیلی خوبی بهم نمیرسه!

با اینکه در کل این روزها اصلا خوووب نیست و دوستشون ندارم...

ولی

خوشحالم!

چون این روزها داره تموم میشه... اونائیش که دست خودمه رو خودم تموم میکنم، خوب و بدش مهم نیست مهم اینه که تمووومش کنم!

اونائیش که دست من نیست، سپردم دست خدا و دعا میکنم برای پایان خوششش...

 


این روزها:

رمضان امسال با سالهای دیگه خیلی فرق داشت، خیلی هاااا، دوست ندارم اصلا! میخوام زودتر تموم بشه!

یه کلاس گرفتم تو یه مرکز جدید، دقیقا پای ایستگاه توچال! هر روز دارم میرم کوهنوردی! کلاسمو دوست دارم، مخصوصا وقتی آخرش کارآموزت بهت میگه شما خیلی خووب درس میدین میشه دوره ی بعدی هم باشین!؟

هدیه دادن رو خیلی دوست دارم، برای یکی از بچه ها یه ست لوازم آرایش خریدم، خوشگله!

برا أسلم (منظور ارسلان است!) عروسک گرفتم البته چند وقت پیش! انگری برد قرمز و مشکی و خوک سبز!

امروز رفتم یه جلد قرآن هم برای مامان خریدم، از اون مدلاش که درشت خطه و حروف ناخوانا رو با یه رنگ دیگه مشخص کرده و اینا! اینقده حس خوووبی داشتم وقتی داشتم میخریدم، نمیدونم! از لحظه ای که گرفتم تا اومدم خوابگاه تمام وقت تو بغلم گرفته بودمش!

اگه وقت کنم باید برم انقلاب برای اون دوتا وروجک(الناز و امیرعلی) هم یه چیزی بخرم، ولی فکر نمیکنم برسم.برای لی لی و الهام هم نیز! شاید سفر بعدی! 

با کلی برنامه ریزی میخواستم تولد عطی رو بهش تبریک بگم ولی بااز اشتباه کردم! سه روز تاخیر! حیف اونهمه خلاقیت برای تولدت عطی تو رووووحت!

تصاویر زلزله آذربایجان خیلی دردناکه، مخصوصا اونائی که بچه شون رو کفن پوش کردن و بغل کردن... خیلی بده خیلی ی....اندازه یه پست حرف دارم برای این مصیبت، در همین حد بگم که مرگ ۳۰۰ نفر براشون اهمیتی نداشت! چون میترسیدن برنامه ریزی این کنفرانس لعنتی بهم بریزه، اگه بگم میلیارد برای این کنفرانس هزینه کردن اغراق نکردم! خواهید دید و شنید!

در ادامه، زنگ زدم به روژان، نزدیکای منطقه زلزله زده س، گفت حالمون خوبه ولی تو این شبها هممش بیرون میخوابیم از ترس...

 


و اما آینده:

از چهارشنبه این هفته تااااااا شنبه هفته ی بعدش، نه، بعدیش نه، بعدیش دانشگاه و خوابگاه تعطیله! پنج شنبه دارم میرم خوووونه، خر کیفم خیلی! هر چند مجبورم به خاطر این کلاسه هفته اینده دو روزه بیام و برگردم!

حساب کنید ببینید امیرعلی و الناز چند تا بخابن، من برمیگردم تهران!!

خوابگاه رو میخوان رنگ بزنن گفتن باید کلهم جمع کنید وسایل رو بگذارید انبار! همه دارن غر میزنن که کی حال داره جمع کنه بعد ۱۵ روز دوباره بیاد پهن کنه، ولی من مهم نیس برام! خوشحالم هستم تازه! وقتی برمیگردی هممه چی عوض شده، البته امیدوارم!

 

در حال حاضر:

دارم سحری درست میکنم، قیمه!

دارم ارزیابی دقت مدلم رو میسنجم، تا الان یه مدلش شده ۷۴ درصد دقت، امیدوار کننده است!

و موسیقی که بدون اون نمیتونم کار کنم!

" سفر کردم" معین...

پنج تا إسمس بی پاسخ دارم! شارژ ندارم جواب بدم،(حالا سال تا سال کسی از ما خبر نمیگیره ها!!) 

عطیه و حمیده رو همینجا جواب میدم:

عطیه یبار دیگه تاریخ دفاع ازم بپرسی من میدونم با تو!!!

حمیده: توصیفات بالا وصف حال کامل بود! روال همونه با این تفاوت که تا اذان ظهر خواااااابم!!

الهام و منیژ و سمی هم باشن در اولین فرصت،

چقدرررر حرف زدم!

 

 پ.ن: به عنوان پست نگاه میکنم میبینم اون چیزی که تو ذهنم بود و براش این عنوان رو گذاشتم با این چیزی که نوشتم زمین تا آسمون فرق داره!!

 

  • فریba

نظرات  (۷)

وای چقد اجی اینجا هس-راستی رشتتون چیه؟
فریبا خانوم پستتو خوندم خوب بود-خوب مینویسی



آجی!!!؟؟ نیومده از حد پسر خاله هم گذشتی!؟
چشادون خوب میبینه!

کدوم استادت ساختار پایان نامتو ریخته بهم که برم...
با خودخواهیش اعصابتو ریخته بهم؟برم ...
لا الله الا الله شیطونه میگه برم حسابشونو برسما...
پای ایستگاه توچال؟وای چه باحال
ای بابا همه که دارن میرن خونه !میخواین برین، برین ولی این خونه رو تنها نذارین راستی گیتارم با خودتون نبرین
آخ از آذربایجان نگو که ... دردم نهفته به ز طبیبان مدعی، باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنند
حرف جمع کردن وسایل خوابگاه و این ور و اون ور کردنشون که میاد تنم میلرزه
قیمه ام بلد بودی و ما نمیدونستیم؟
بابا معین کچل شد سیبیلاشم ریخت و هنوز تو دست از سرش بر نداشتی؟!
وااااااااای مگه تولد عطی بود من از همینجا تولد عطیه رو بهش تبریک میگم خوب چیکار کنم تولد سال اولیا یادم نمیمونه



نوشین جان شما آرامش خودتو حفظ کن ن
بیا یه لیوان آب بخوررر
نفس عمییییق بکشششش
حالا مثل من بزن به در بی خیااااااااالی!
آره خیلی با حاله، مخصوصا اون تیکه ش که سر ظهر با زبون روزه مجبوری کلی راهو پیاده گز کنی!!!
میدونی که برم خونه سرم شلوغه! ممکنه وقت نکنم سر بزنم! (من!؟ عمرااا)
قیمه ای شد که نگووووو
آخه نه اینکه آرشیو موسیقیمو از دست دادم! موندم و چند تیکه دو بیتی از این و اون! دلم خوشه به همین فقط! معین رو ازم نگیرررررر
تو هم یادت رفت ت!؟ آخ آخ
عطیه الان به مرز خودکشی رسیده حتماااا.....


فریبا جون نظر گذاشتم فقط بدونی خوندم حال ندارم جواب بدم اینهمه رو....راستش خوابم میاد عزیزم..دیگه هم نمیرسم تاازولایت بیام سر بزنم..شایدم زدم نمیدونم ............فقط منم بابت زلزله خیلی ناراحت شدم و حالم گرفته شد...



به جای اینکه این همممه توضیح بدی
نظرتو میگفتی راحت تر بودی که! نه!؟

زلزله رو که نگوووو....
من که مطمئنم از پس همش برمیای از تغییر ساختار پایان نامت گرفته تا تغییر این روزا که دوسش نداری....
یعنی دو دستی افتادی توی اکسیژن خالص ... نفس بکش .... جای منم نفس بکش...
پس کلی خرید کردی!!!! اون دو روز اومدی کلاس بیا پیش من دلم برات تنگ شده از الان.
وااااااااااااای زلزله رو نگو که واقعا دردناکه



به خاطر اینکه حرف تو عوض نشه از پسش برمیاام
در آموزشگاه که میرسم دیگه به نفس نفس میفتم!!! جای همتون خااالی، دو جلسه بیشتر نمونده هااا بیاید یه توچال بریم باهم!
جای دیگه ندارم برم! بخای نخای ور دل خودتمممم
زلزله هم که.... خدا صبر بده..

نه بابا متن به این طولانی مگه من کم حرفم؟یا کم فکرم؟ها؟به من گفتی کم حرف؟

باید واسه دونه دونه جمله هات وقت بذارم...ای بابا تو این وبلاگ همش به ما دوستان داره توهین میشه هی گذشت هی گذشت ...اخه تاکی؟من مسافرما



خب یه تف مینداختی پای این متن دلمون خوش باشه خب ب
وگرنه حرف شما رو که باید با زر ناب نوشت ت ت

کی توهین ن ن کرررد د د
کی ی ی ی؟؟؟؟
سفر بخیرررررر
یا ا... نامحرم نباشه!!!( فریبا نگفته بودی عناصر ذکور هم هستن)
اولا فریبا جون مگه این استادا غیر ضدحال هنر دیگه هم دارن!!!!!!!!!
شبای قدر خیلی دعات کردم
عزیزم آخه اول رمضون گفتی داری میری وقت بگیری من جه میدونم که......
حالا خوب شد!

نوشین جون متشکر که از وب مردم استفاده ی بهینه میکی! سمبل اقتصاد مقاومتی




نا محرم م!؟ کوووو کووووو
آره خب! همین بابی اینقده هنرای دیگه دارن که ما خبر نداریم!!
وااااااااقعا!؟ منو یادته ه ه هنوووز!؟
حالا من یه چیزی گفتم تو نچسب دیگه!!
عاااااااالی فقط گلاش پلاسید تا رسید اینجا

وب مردم!؟ مال خودمووووووونه... اموال مشترک!!

برای من نمیخری دیگه؟
باشه یکی طلبت...



یکی طلبممم
بدو بیا بدش ش ش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند