گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

و اما ماجرای خوووونه!

شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۲۰ ق.ظ

من این متن رو دوشنبه هفته پیش نوشتم!

خب

بریم سراغ خونه.

عرض کنم حضور سروران گرامی

ما تو این دو ماهی که دیگه خیلی جدی دنبال خونه بودیم، به خیلی جاها سر زدیم و با خیلی ها سروکله زدیم و کلی خونه دیدیم و کلی صاحبخونه زیارت کردیم و ...

این خونه ای که الان درونش ساکن هستیم، فرهاد بهمون معرفی کرد همون موقع ها و رفتیم دیدیم و اون موقع (این فرهاد هم جریانش جداست! میگم بعدا) ، عی ی پسندیدیم و نپسندیدیم. فاطمه و حمیده خوششون اومد ولی من به خاطر طبقه سومی بودنش مخالفت کردم.

خلاصه باز گشتیم و گشتیم و زمان برای ما تنگ تر میشد چون هر سه مون اخر مرداد قراردادهامون تموم میشد و باید دنبال جای دیگری میبودیم.

بالخره اواسط مرداد رسید و جای مناسبی پیدا نکردیم و یا جاهای بسیار مناسبی پیدا کردیم ولی آدم ناحسابی صاحبخونه بود. این بود که دوستان گفتند بریم پیش فرهاد و اون خونه که خیلی تعریفش رو میکرد و صاحبخونه ش رو خیلی قبول داشت، بریم همون رو دوباره ببینیم و بگیریم دیگه تا از دستمون در نرفته.

فرداش زنگ زدیم و در کمال ناباوری دیدیم فرهاد گفت خونه اجاره رفته. هیچی دیگه ما هم دوباره راه افتادیم دربه در دنبال خونه.

یه روز سر ظهر که من در اوج خواب بودم، یکی به گوش من زنگ زد. موبایل 0912. من با صدایی در اوج خواب جواب دادم:

-بله؟

- خانوم فلانی؟

- بله!

- من فرهادم!

- بله!؟؟

- فرهاد! فرهاد!!

- بله! بله!

- اون خونه هه بود که گفتیم اجاره رفته و اینا. میخواینش هنوز؟

- بله!

- آخه اون خونه هه اجاره نرفته!! اگه میخواید با دوستاتون هماهنگ کنید بیاید قرارداد ببندید و ....

- بله!

.....

فرداش پاشدیم رفتیم دفتر فرهاد و با صاحبخونه محترم اون خونه دیدار کردیم. نگو جریان از این قرار بوده که ایشون خونه رو به یه خانوم و یه بچه اجاره میدن. قرارداد میبندن و 32 میلیون رهن کامل هم ازشون میگیرن!! روزی که میخوان کلید تحویل بدن، صاحبخونه میبینه که اینا دو نفر نیستند و چهار نفرن (دو آقای دیگه هم اضافه شدند)!! یکیشون هم همچین وضعیت جالبی نداره و ممکنه امنیت ساکنین آپارتمان رو به خطر بندازه اینه که از بیخ پشیمون میشه از قراردادش و میسپره به فرهاد که اون سه تا خانوم محترم و مقید (که ما باشیم) رو ببین اگه خونه رو میخوان بگو بیان زودتر قرارداد ببندن تا من اینا رو جواب کنم.

هیچی دیگه ما هم پاشدیم رفتیم خونه هه رو دیدیم و دوستان ما یک دل نه صد دل عاشق این خونه شدند و من همچنان مخالف بودم!!! ولی خب رای با اکثریت بود دیگه! دو به یک بودیم!

با کلی صلاح مشورت و راهنمایی فرهاد بالخره ما راضی شدیم به اجاره این منزل مسکونی لذا گفتیم حللله!! ما برای اول شهریور قرارداد میبندیم. صلواتی فرستادیم و گفتیم مبارکه. پاشدیم بریم که فرهاد گفت: کجا!! خب پول رو بدین دیگه! گفتیم جااااااااااااان؟؟؟ الان بدیم!؟؟ گفت خب آره دیگه!! گفتیم خب چرا الان!؟؟ ما نداریم همین الان که!!

نگو صاحبخونه با پول رهنی که از این مستاجره گرفته، مستاجر قبلی رو رد کرده!! الانم ما باید پول رو میدادیم که این مستاجره  نیومده رو رد کنه و قرارداد رو به نفع ما فسخ کنه!

باز ما موندیم که خب پول از کجا بیاریم این وقت شب! باز به چکنم و چکنم افتادیم. بعد از نیم ساعت مشورت با یکدیگه، ناجارا دست به دامان گرم خانواده ها شدیم و مبلغ ناچیز 10 میلیون تومان آنلاین جمع کردیم دادیم به صاحبونه و سایر مبالغ رو در وعده های مختلف پرداخت نمودیم. البته ما خونه رو رهن و اجاره کردیم! یعنی تبدیل شد ضمن اینکه 2 میلیون هم تخفیف داد بهمون مثلا!!

اینگونه بود که ما این خونه رو گرفتیم.

البته این ماجرا الان اصلا استرس زا نبود! ولی اون موقع فشار زیادی بر ما و بیشتر از ما بر صاحبخونه حاکم بود. چون اون اصلا راضی به اجاره به اون مستاجرها نبود و یه جوری بی عقلی به خرج داده بود و از طرفی هم ما یهویی تو عمل انجام شده قرار گرفتیم و تصمیم نهایی رو گرفتیم.

خلاصه که صاحبخونه بهمون گفت این خونه برای تمام ساکنین و مستاجرینش خوش یمن بوده و شانس داشته و انشالله برای شما هم شانس میاره و استخدام رسمی میشین و ازدواج میکنین و صاحبخونه میشین و .... آره!

القصه

بفرماااائید خووونه! بفرماااائید تعارف نکنید...

 

در حال حاضر که 3 روز از سکونت ما در این منزل گذشته، خونه ما عین زلزله زده هاست. به فکرم افتاد چندتا عکس بگیرم از خونه و بذارم تو وبلاگ. در اولین فرصت اینکار رو میکنم! هفته بعد هم عکس خونه تر و تمیز رو میگذارم تا بدونین چه خانومای خوش سلیقه ای هستیم ما! بعله!

 

 

  • فریba

نظرات  (۴)

اوووووووووووووووووووووف چه خبر بودههههههههههه
حتما عکسارو بذار!!
پاسخ:
پاسخ:
بو!
وایسا ببینم خب گفتی ین مطلبو هفته پیش نوشتی یعنی دوشنبه این هفته (که دو روز دیگه میشه) ما باید یه عکس از خونه تروتمیز در این وبلاگ دریافت کنیم, ببینم چیکر کردیناااااا
پاسخ:
پاسخ:
احسنت به این دقت! بلی بلی!
البته این منوط به اینه که وسایلمون برسه!
هنوز نرسیده!
البته الانشم تمیزه ها، فقط پرده نداریم و یه فرش کم داریم.

دوربین هم نداریم! :)

آخه یکی بگه تو که وقت نداری چرا مهمون دعوت میکنی!!!
ساااکمم بسته بوووودما
پاسخ:
پاسخ:
إ وا
من تو دعوتنامه م گفته بودم آخر شهریور!
به من چه شما از سر ذوق تا آخر متن رو نمیخونی! والا!
این پست طولانیه...........بعدا میخونم.فقط سعی یه مسجد خیلی خیلی نزدیک به خونه پیدا کنی........

پاسخ:
پاسخ:
ببین نداشتیما! باید همین الان بخونی!

یه دونه پیدا کردم ولی فکر کنم به شما نزدیکتره!!
تازه یه چیز دیگه، قفل ورودی خونمون هم گیر داره! :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند