یه اعصاب داغون!
امروز با مدیر بحثم شد! البته من تمام وقت ساکت بودم چون اگر چیزی میگفتم بدتر میشد! عین زودپز در حال انفجار بودم، هی میرفتم جوابشو بدم باز میگفتم فریبا اروم باش . تو که اخلاق اینو میدونی. پس هیچی نگو، دوستداشتم بهش میگفتم فکر نکن چون من ساکتم و چیزی نمیگم یعنی حق با شماست! بلکه شما اینقدر بی منطق و خودرای تشریف داری که نمیشه باهاتون حرف زد!!
آدم دوست اره یه چیزی بهش بگه، عوضی! اعصابش از جای دیگه خورده اول صبحی سر بقیه خالی میکنه. جواب کم کاری خودم رو خودم باید جواب بدم، جواب اهمال کاری ایشون و سایرین رو هم باز من باید جواب بدم!
اونقدر عصبانی بودم که یه آن تصمیم گرفتم استعفام رو بگذارم رو میز و جمع کنم برم.
البته این تصمیم یه آنی فعلا همچنان تو ذهنم ملکه است! شاید تو این هفته یکم سرچ کنم ببینم اوضاع کاری چجوریه. با اینکه خیلی محیط کاری و گروه رو دوست دارم، ولی واقعا اخلاق آقای دکتر.ح برام غیر قابل تحمل شده! یه حرفهایی تو دلم هست اینقده دوست دارم فرصتش پیش بیاد بهش بگم که حد نداره!
میترسم روزی برسه که چنان دعوایی باهاش بکنم که بعدش دیگه روم نشه پام رو بگذارم تو گروه! البته بدمم نمیاد که این اتفاق بیفته، آخه فقط من نیستم که ازش دلخورم بقیه بچه های پروژه هم یجورایی خوششون نمیاد از برخورداش. ولی خب اونا هیچکدوم باهاش کار نمیکنند بلکه غیر مستقیم باهاش در ارتباطند، تنها کسی که مستقیم و غیر مستقیم آماج برخوردای خوب و بد ایشون هستند، من بیچاره م!
نظر شما چیه!؟ من بااین آدم چیکار کنم!!؟
دوست داشتم تو تیم مهندس.م میبیودم. هم شخصیت داره و برای اطرافیانش شخصیت قائله و هم شعورش میرسه با ادمها چجور برخورد کنه و هم اینکه قدر زحمتای ادم رو میدونه.
- ۹۲/۰۶/۱۳