گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

قدر عافیت!

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۰۹ ق.ظ

آغا

واجبه آدم هر از چندگاهی بره یه سر به بیمارستان بزنه، تا قدر سلامتی خودش رو بدونه!

من دیروز به مدت 7 ساعت بیمار های جورواجور رو تماشا کردم و خدا رو شکر کردم به خاطر سلامتی خودم و خونوادم.

دیروز ساعت 10 که من معاینات و آزمایشاتم تموم شد، دکتر بهم گفت منتظر بمونم تا متخصص بیاد. یه مورد مشکوک دیدیم میخوایم مطمئن بشیم!!!!! تو این 4 ساعت و ربعی که من و چند نفر دیگه که بیمار اون دکتر بودند و همشون حداقل دو برابر من سن داشتند و هی منو چپ چپ نگاه میکردند و هی میپرسیدند تو چته و مگه چند سالته و دکتر چی بهت گفته و بلا دوره و انشالله که هیچیت نیست و .... من هزار بار مردم و زنده شدم!!! هی گفتم یعنی مورد مشکوک چیه آخه!؟ این دکتره هم که اینقد سگ بود مگه جواب میداد به آدم! هی میگفت چیز خاصی نیست فقط میخوایم مطمئن بشیم، خب خبر مرگت توضیح بده عین آدم!!

خلاصه من تو این مدت ختم خودم رو هم گرفتم و وصیتم رو نوشتم و عکسی که میخواستم رو قبرم بذارم رو هم تو ذهنم انتخاب کردم و ... ! (همونجا وصیت کردم گوشیم رو بدن به عشرتی!!)

همه اونایی که اونجا بودند یه همراه داشتند که هی بیاد بهشون سر بزنه و دلداریشون بده و کاراشون رو انجام بده! من عین یه تک غنچه نوشکفته!!!!! برا خودم نشسته بودم اون وسط وپا روی پا انداخته بودم و اون کاور آبی هم که داده بودند بپوشیم رو درنیاورده بودم و با همون نشسته بودم و کیفم رو زده بود تو بغلم و بادوم و انجیر میخوردم!!! ظاهری خونسرد ولی تو دلم پر بود از فکرای جورواجور! (تا حالا با دلتون فکر کرده بودین!!! فکر کنین یکم!!!) مخصوصا اینکه اطرافیان تو تمام این مدت داشتند از جزئیات بیماریشون و اثراتش و توابعش و اینا تعریف میکردند و از رو به روی هم قطار بیمارانی که اکثرا تو وضعیت بدی بودند و کلی بهشون دستگاه مستگاه وصل بود ، سوار بر برانکارد میومدند و میرفتند..

بالاخره دکتر بعد از 4 ساعت نزول اجلال فرمود از طبقه بالا و باز چون من از همه بچه تر بودم آخرین نفر ویزیت شدم و  گفت موردی نیست فعلا و سه ماه دیگه باید اینا رو مجدد انجام بدی ببینیم در چه وضعیتیه. با اینکه خیلی علاف شدم و اعصاب خوردی بود و خسته شدم و ... ولی وقتی دکتر بهم اطمینان خاطر داد از لحاظ اینکه خطری نیست، حس کردم منو از لب گور برگردوندند! اونقدر حس خوبی داشتم که با وجود خستگی و اینکه میدونستم الان کسی دانشگاه نیست و همه دارند میرن، ولی باز پاشدم اومدم سرکارم و کلی هم خوش بودم و ...

سلامتی مهمترین نعمتی هست که خدا بهمون میده ولی وقتی به ارزشش پی میبریم که از دستش میدیم و یا مثل من تو چنین تهدیداتی گیر میکنیم.

خدا رو مجددا به خاطر سلامتی خودم و خونوادم و شما دوستای گلم هزاران مرتبه شکر میکنم...

 

  • فریba

نظرات  (۶)

خب الحمدلله که چیزی نبوده
تک غنچه نوشکته رو خوب اومدی
فریبا میگم نکنه همون مشکل قلبه که گفتی چیزی نبود؟ اگه اونه منم برم یه سر دکتر آخه علائمش عین تو بود!

پاسخ:
پاسخ:
آره خدا رو شکر.
نه این آزمایشا برای قلب نبود، ولی یه چکاپ برو و یه نوار قلبی چیزی بده، خیالت راحت میشه.

بله بله حقیقتاً یکی سر زدن به بیمارستان و یکی شرکت مکرر در مراسم ترحیمه، یکم کمک میکنه آدم هم آروم بشه و هم تو فضای موهومی زندگی نکنه!
خدا سلامتی رو از ما نگیره ه ه


گوشی خریدی؟

پاسخ:
پاسخ:
جنبه مراسم ترحیم ندارم اصلا، سر زدن به اهل قبور به نظرم تاثیر بیشتری داره. بچه که بودم علاقه عجیبی به قبرستان داشتم!! هفته ای یبار تو راه برگشت از مدرسه، تنهایی و یواشکی میرفتم میگشتم برای خودم اونجا!!!

آمممین ن

گوشی!؟ نع!
والا من هم بعضی وقته که برای یه چکاپ ساده میرم اینقدر مریض بدحال میبینم که مریض میشم............واقعا هر لحظه باید به خاطر سلامتی خدا را شکر کرد............البته پدر بزرگم هیچی برای ما به جا نگذاشت الا یک جمله:............اینکه نسل ما از بیماریها سهمی ندارند........... هر وقت شک میکنم نکنه دچار فلان بیماری بشم یاد این جمله گوهربار می افتم
.......نثار روح پدربزرگم و اینکه هیچ وقت مریض نشی صلوات

پاسخ:
پاسخ:
آره واقعا، اگه فقط تمام عمر رو به خاطر همین سلامتی خدا رو شکر کنیم بازم کمه!

چه جمله قشنگی! برعکس نسل ما!!!

اللهم صل علی محمد و آل محمد (ص)، صلوات دوم رو بلندتر بفرست!

:|
ینی من بوق؟؟ینی اصن تو به عنوان خاله ی من نمیدونسی من کیست دارم؟؟هان؟؟ :@

پاسخ:
پاسخ:
اختیار دارین شما شیپورین عزیزم!!!

میگم من از صبح تا شب یجا بودم همه سرطان داشتند!!!! بعد تو میگی کیست داری!؟؟
برو از خدا بترس الهام ... برو خجالت بکش!!
خوب کم کم داریم از دیالوگ های شما و دیگران پی می بریم دقیقا کجا بودی و چت بوده......همین طور ادامه بدید
پاسخ:
پاسخ:
همه چیو که خودم دارم میگم، یه چیزی هم که نخواستم بگم از زیر زبون آدم میکشن بیرون!
بعد میگن چرا ازادی بیان نداریم!!
والا!

خداروشکر مراقب خودت باش به مام یه سری بزن...
پاسخ:
پاسخ:
والا من موفق نمیشم سر شما رو تو اون شلوغی پیدا کنم که بزنم بهش!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند