گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

گفت و گویی با خدای خودم!

سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۷ ق.ظ
مخاطب این پست خداست!! خدای خودمه هر جور دوست دارم باهاش حرف میزنم، به کسی چه مربوط!!


خدا سلام 

حالت چطوره؟ اوضاع احوال اون بالا رو به راهه؟ هوا سرد نیست؟ اینجا یذره سرد شده هوا. دیگه کنترلش دست خودته دیگه یهو حال میکنی وسط تابستون درجه رو کم کنی ملت حال کنن، آخر زمستون هم یهو جو گیر میشی درجه رو زیاد میکنی درختها و گلها رو مژده بهار میدی، بعد یهو دوباره یخبندون میکنی ضد حال میزنی به هر کسی که امیدش به این باغ و گلهاست. خدایی دیگه! چیکارت میشه کرد! چیزی میشه بهت گفت!؟ یه جواب بیشتر بهمون نمیدی وقتی اعتراض میکنیم، میگی خودم دادم خودم هم هر وقت دلم خواست پس میگیرم! غیر از اینه!؟ 

بازم شکر! بازم کرمت رو شکر که اونجاهایی که دیگه از همه چی آدم خالی میشه بازم تو هستی!! شکرت. 

خب اینا رو ولش کن!


میگم خدا، تو گفتی ادعونی استجب لکم!؟ نه خدایی تو گفتی اینو!؟ جون من تو گفتی!؟ یه چیزی گفتی رفتی پی کارش دیگه! گفتی بذار دلمون خوش باشه؟ هوم؟

خب قربونت برم وقتی یکی یه حرفی میزنه، یه چند تا بندی تبصره ای ماده واحدی چیزی هم پشت بندش میاره تفهیم شن ملت. نه!؟ اگه من اینو به دکتر بگم، میگه زمان! زمانی که من ادعونی کنم تو استجب کنی منو کیه! چقد طول میکشه!! بعد میگه تو برنامه ت بنویس به خدا یاداوری کن که فلان روز قرار شده جوابت رو بده!!

خب راست میگم دیگه! 

خب تو که اینهمه قانون وضع کردی. برا خودت هم یه چند تا قانون درست میکردی که یکم ما کمتر عزوجز کنیم. 

مثلا وقتی یه چیزی ازت میخوایم، اگه قرار نیست بهمون بدیش از همون روز اول یجوری خودت حالیمون کن دیگه که اینقد دم در خونه ت سیریش نشیم. اگر هم قراره بدیش که خب باز یه جوری دیگه حالیمون کن که برا اومدش برنامه ریزی کنیم. 

بد میگم!؟ اگه بد میگم بزن تو دهنم!! 

خب جواب ادم رو نمیدی، ادم میگه بذار خودم دست بکار بشم، اینه که میریم رو میندازیم به بنده ت، بنده هات رو هم که قربونشون برم اونقدر بی جنبه بار اوردی که یه چیزی ازشون میخوای جونشون درمیره بهت جواب بدن! 

به قول معروف اینقدر ... کلاس میان برا ادم که ادم به غلط کردن میفته!! 

میدونم از ما حرکته از تو برکته، بله میدونم! 

ولی یه سری چیزا هست که من نمیدونم باید چجوری حرکت کنم! یا اصلا باید حرکتی کنم یا نه! ممکنه یه چیزی تو مایه های خونه مار باشه تو مار پله که یه خونه اشتباه بری میندازدت اول راهی که بودی و ممکنه هیچ وقت نتونی دیگه به اون جایی که اول بودی برسی. اینجور مواقع یکی باید باشه راه رو پیش پات بذاره. یا حتی دستت رو بگیره و از یه جاهایی ردت کنه. یه سری راهها رو برات باز کنه. 

خب اون یکی تویی دیگه! پس به چه دردی میخوری آخه تو! برای همین روزایی دیگه. خب من میخوام یه کارایی بکنم از عاقبتش خبر ندارم، دو به شکم. 50 - 50  ام! نمیدونم! خب هی هم به تو میگم. میگم یه کاری کن. یه راهی یه فکری یه حرکتی چیزی. مگه من چقدر میتونم صبر کنم. 

حالا همچین چیز خاصی هم نیست هااا. بخوای سه سوته میتونی حلش کنی ولی نمیدونم چرا اینقدر دوست داری ادم رو اذیت کنی!! 

خب قربونت برم خدا یه حرکتی بکن! یه بزن پس کله من که دست بردارم! 

دیگه حتی حوصله ندارم باهات حرف بزنم، از بس بهت گفتم و خودتو زدی کوچه علی چپ!

به تو هم میگن خدا آخه!؟

والا!


  • فریba

نظرات  (۵)

عجب گفتگویه آتیشیی بود!!!

پاسخ:
پاسخ:
خب تا اعماق ادم رو میسوزونن، ادم اتیشی میشه دیگه!

دلم کمی خدا می خواهد…
کمی سکوت…
کمی آخرت…
دلم دل بریدن می خواهد…
کمی اشک …
کمی بهت…
کمی آغوش آسمانی…
دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست!! و یک خدا!!
تا کمی با هم قدم بزنیم ..
فقط همین!

پاسخ:
پاسخ:
من دلم همه اینها رو میخواهد،
حالا خدا هم نیومد، نیومد!!
خالهههههههههههههه!!
خالهههههههههههههههههه!!!
دکتر شدمممممممممممممممم :P
D:
جو نگیردت منظورم این بود که عینکی شدم!!لامصب خیلی باکلاسه ادم حس دکتر بودن بهش دست میده :))))))))))))
پاسخ:
پاسخ:
عینکتم دیدیم، خوب بود،
ولی به الناز بیشتر میومد!
خاله یه ناهار داری بدی من بخورم؟؟
امروز تا ساعت 2 مدرسه بودم زنگ اخرم ورزش بعدم هلک و هلک پاشدم اومدم مدرسه مامانم اون موقع تا حالام داره مقاله های عقب افتادشون رو تایپ میکنم :((((
مامانم میگه پاشو برو خونه اقاجون عمومصطفی عمه اینا شب قراره بیان ، مامانجون هم مریضه شام درست کن تا میان!!!!!!!!!
:((((( من خستمههههههههههههههههههههههههههههههه این عینکم رو اعصابه:@ هی افتاب میوفته روش بازتاب میکنه رو چشام :/ عـــــــــــــه :/
پاسخ:
پاسخ:
خب معلومه دیگه!
هی شوهر شوهر میکنی. بالخره باید کار یاد بگیری دیگه!!!
اینکارا رو که کردی بعدش بیا خونه ما رو جارو کن!
.
خدایا !
صدایت میکنم چون در این دنیا دیگر صدا به صدایی نمیرسه اما تو گفتی که شنوایی …

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند