گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

سرما در من!

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ب.ظ

یعنی سرماااائی خوردم هاا!

نوشین و عطی و مص باید یادشون باشه اون آنفولانزای سال ۸۹ رو!!

وه وه!

البته این بار برای اینکه به اون شدت نرسه، هر چه زودتر خودم رو به دارو سپردم!!

ولی خب سالگردشه الان دیگه. تقریبا چنین روزایی بود!

 عرضم به حضورتون که!

پریشب از دانشگاه رفتم موسسه برای کلاس. کلاسم نزدیک سه راه فاطمیه. تو این یه هفته مسیرهای مختلف رو برای رسیدن به کلاسم امتحان کردم. دیدم متاسفانه بهترین مسیر اینکه همون گیشا پیاده شم و برم و مجددا برگردم همون گیشا  و برم خونه!

برگشتنی سر راه، سوپ آماده خریدم و شلغم و هویج و قارچ (جز لاینفک زندگی من!!).

اومدم خونه شلغم و هویج رو گذاشتم بپزه و یه سوپ شیر برای خودم درست کردم.

امید بر این داشتم با این تمهیدات اندیشیده شده، سرمای آمده به بدن؛ برگرده و بیشتر از این درونی نشه!!

اما نصف شب!! تب شدید و سر درد و گلو درد و ..و نگذاشت تا صبح بخوابم. هر چی هم گشتم یه قرص و مسکن هم پیدا نکردم!

تا صبح زیر پتو به خودم لولیدم و با این اوضاع کنار اومدم. چشم امید به یاری هیچ کس نبود! چون فقط یه هم خونه ای شیرازی پیشم بود که عمرا کاری ازش برمیومد!! هی هم بهم میگفت چقدر میخوابی!! پاشو!!

نزدیکای غروب به زور پاشدم یه کم از سوپ آماده رو درست کردم و دو تا لیمو شیرین خوردم. بدو زیر پتو! هر چی میخوردم حس میکردم الانه که گلاب به روتون بالا بیارم. برای همین فورا میخوابیدم که بدنم حس نکنه اتفاقی افتاده!!

عصر که هم خونه ای گرام میرفت بیرون، زحمت خرید قرص سرماخوردگی رو کشید. اگر اونو نمیخوردم که الان رو به قبله بودم.

آخر شب همسایه طبقه پائینی اومد یه سری بهمون بزنه، حالا من رو تصور کنین کلی لباس پوشیدم و یه کلاه هم کشیدم رو سرم، یه پتو هم دورم!! عین سرمایی بود تو شهر موشها، نشستم اون وسط. سرم گیج میرفت و نمیتونستم بشینم. اونم هی میگفت تروخدا فریبا جون بخواب تو!! راحت باش!! ماشالله اونقدر هم چونه ش گرمه، مگه امون میداد!! بعد یساعت، به محضی که رفت من همونجا سر جام ولو شدم!!

صبح پاشدم حالم بهتر بود، فرنی و لیمو شیرین و شلغم پخته و یه لیوان چای لیمو و یه لیوان شیر هم تغذیه امروز من بود. به اتفاق هم خونه ای ماکارونی درست کردیم. منتظریم دم بکشه.

البته بگم که با این وضعیت گلو، عمرا اگه فکر کنین من ناپرهیزی کردم و از خوردن ترشی میوه و قره قوروت امتناع کردم! هوسه دیگه! نه و نوع نمیشناسه!

الان بهترم.

کاش فردا تعطیل بود میتونستم بمونم خونه.

  • فریba

نظرات  (۳)

واااااااااااای چه اوضاعی ! یه لحظه حس کردم خودمم سرماخوردم! دختر نکن با خودت اینطوری پاشو برو دکتر این انفولانزا با خود درمانی خوب نمیشه ها. ترررررررررشی میخوری؟!!!!
پاسخ:
پاسخ:
کاش میرفتم واقعا دکتری دوایی درمونی
صدام شده عینهو خروس!
موندم فردا چطوری با این صدا برم دانشکده!!

خیلی خوشمزه بود آخه! :|
آخی!!!!
البته جای نوشین خالی که دوباره آمبولانس بگیره
با وضعیتی که بیان فرمودی بزنم به تخته زود راه افتادی
ماکارونیییییییییییییییییییییییی! با اون وضعت!!!!
بهتر باشی عزیزم!!!!!(این دفعه خواستی با مصومه تلفنی حرف بزنی ماسک بزن)
یه کم جوشونده از خونه بیار خیلی خوبه
پاسخ:
پاسخ:
آخ نگووو
یااادش بخیر واقعا!! قضیه آمبولانس و آژانسه و ...

تا برم از خونه جوشونده بیارم، زمستون تموم شده عزیز!!
اومدم عیادت
پاسخ:
پاسخ:
خوش اومدین خوش اومدین.
فقط اونطرف بشینین، یوقت واگیر نشین!
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند