پاسخ به کامنت
چون تو اون پست قبلی رمز دار نمیشد کامنتتون رو تایید کنم، لذا تو این پست مینویسم براتون:
پاسخ هاجر:
از همدردی شما دوست عزیز بی نهایت سپاسگزارم و عرض میکنم که عمرا بتونی منو درک کنی! :)
مورد بعدی هم اینکه توصیه های ایمی من رو جدی بگیر و بپا به درد من دچار نشی که فحشت خواهم داد اون موقع!!
و دست آخر اینکه پایه باش برای رفتن! هر جا که باشه، از سه راه جمهوری گرفته تا ترکیه و مالزی و لندن و کانادا!! :))
این تنها چیزیه که ازت میخوام!
نوشین عزیزم:
مثل همیشه حرفهات قشنگه، ولی باید بگم نمیتونم! نمیخوام که بتونم. اینطوری خیلی راحت ترم. تا وقتی این زخم هست... نمیتونم!! :)
دیگه اینکه.. به حرفت گوش کردم و نوشتم!! ... ولی نه اونطوری که تو گفتی... ارزش نداره ثانیه ای بهش فکر کنم.. برای خدا نوشتم!! و به خاطر تمام لطفش تو این مدت.. از اینکه هوام رو داشت و تنهام نگذاشت... از اینکه نگذاشت آدم بده من باشم... شکر کردم و شکر...
کسی دیگه کامنت تداده بود!؟؟
پی نوشت:
من وقت تنهایی ، وقتی حس میکنم غیر از خدا... هیشکی دیگه هست.. چندتا دوست خوب .. از تعداد انگشتهای یک دست هم کمتر!! اما عزیز و دوست داشتنی .. که میتونی براشون حرف دلت رو بنویسی و اونا از راه دور تک تک واژه هاش رو بخونن و بهت کمک کنن... خیلی خوشحالم میکنه!!
ممنون دوستان خوبم!
- ۹۲/۱۱/۰۱