Unknown
ساعت ۲۱:۳۷
اینجا تهران، خونه من!
من : فریبا، یه مهندس تنها!
بچه ها رفتند خونه.
ما قرار بود چهارشنبه یه جلسه خیلی مهم و اضطراری داشته باشیم که اهل و عیال قرار بود از وزارتخونه ها بیان و ما رو و طرح ما رو ببینند.
ولی امروز خبر دادند که به دلیل برگزاری کنکور در محل برگزاری جلسه، این نشست کنسلید. به جاش یه جلسه خودمونی خواهیم داشت جهت برنامه ریزی دو نشست اضطراری هفته اینده.
دوست داشتم مرخصی میگرفتم میرفتم خونه، ولی به حدی کار داشتم که اصلا نمیتونستم به این فکر کنم! پروژه جدیدی که تو تیم تعریف شده رو بنده به تنهایی و البته با هدایت دو استاد بزرگوارم باید انجام بدم. بهترین فرصتی که میتونم براش بگذارم همین چند روزه. اگر همین چند روز رو هم از دست بدم، دیگر هیچ!
الان دارم به این فکر میکنم که از کجا باید شروع کنم این چند روز تنهاییم رو تااااا جمعه!
فهرست محتوایی پروژه رو که خودم نوشتم رو گذاشتم جلوم تا یه برنامه ریزی روش داشته باشم. الان به این فکر میکنم که کاش مطالبی که سرچ کرده بودم رو پرینت میگرفتم بخونم، اینطوری کارم زودتر پیش میره و چشمام هم اذیت نمیشه.
برم یکم بخونم بلکم کم کم خوابم ببره!
این اولین باره که توی خونه تنها میمونم! سعی میکنم که نترسم!!!
- ۹۲/۱۱/۲۱
خدایا به تنهاییش رحم کن