گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

560 - زیر پوست شهر!

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ق.ظ

دیروز از دانشگاه تاااااا پل مدیریت رو پیاده روی کردیم. من و همکارم. هر دو مون بعد عیدی اعصاب درست و حسابی نداریم. دوستام میگن افسردگی پس از عمل گرفتی! مثل اونایی که افسردگی پس از زایمان میگیرند! اثراتش هم شدیده هااا، در حد استعفا و جمع کردن و رفتن برای همیشه...

خلاصه که پیاده رفتیم و رفتیم دیگه نزدیکای پل مدیریت داشتیم ولو میشدیم رسما! 

رفتنی مسیر سمت راست اتوبان رو برای پیاده روی انتخاب کردیم که نه پیاده روی حسابی داشت و هی مجبور بودیم لبه جدول راه بریم یا از روی گارد ریل ها بپر بپر کنیم و نه امنیت درست و درمون داشت و معتاد و بی خانمان بود که از این تپه مپه های کنار اتوبان برای خودشون زندگی چیده بودند!

یه جا یه صحنه دیدیم وحشتناک! دقیقا نمیدونم کجای اتوبان میشه، کنار اتوبان که داشتم راه میرفتم یه نگاه به سمت راست کردم که سراشیبی سرسبز و قشنگی بود .. ولی پائین این شیب، شاید با اختلاف ارتفاع کمتر از 10 متر با من یک حلبی آباد مانندی بود که چند تا اتاقک ساخته بودند و مملو از آدمهای معتاد و سوخته که تو هم میلولیدند (لولیدن به معنای واقعی!! یک کلونی مانند)!! خیلی وحشتناک بود خیلی ی ی. 

اینجا بود که منو همکارم از روی گارد ریل پریدیم و رفتیم تو اتوبان! ترجیح دادیم بریم زیر چرخهای ماشینهایی که به سرعت میومدن تا بخوایم اسیر این بی خانمان ها بشیم!!!!!


وقتی این صحنه رو دیدم به دو چیز فکر کردم:

یکی اینکه:

من روزی حداقل دو بار از این مسیر رد میشم و به این دار و درخت و چمن و سبزه نگاه میکردم و لذت میبردم و درصدی به ذهنم خطور نمیکرد که تنها چند قدم دور از این زیبایی ها چنین منظره زشتی جا خوش کرده باشه!! و این یعنی...!! نمیدونم یعنی چی!!

به دوم چیزی که فکر میکردم این بود که :

مواد مخدر! معتاد! اعتیاد! این بلای خانمان سوز! چی میشه که یه ادم به این وضع میفته! به وضعی فجیع تر از زندگی یه حیوون! یه ادم چقدر میتونه بی اراده و ضعیف باشه که اینطوری زندگیش رو تسلیم خواسته نادرست خودش بکنه و دیگه حتی نتونه از پس خودش بربیاد... 

به این فکر میکردم که هر کدوم از این ادمها اولش زندگیشون چجوری بوده که الان به این وضعیت راضی شدند!؟ البته مسلما راضی نیستند ولی وقتی تلاشی برای نجات خودشون نمیکنن و شاید هم تلاش میکنند ولی نتیجه ای نمیگیرن چون خیلیاشون به حدی تو این باتلاق اسیر شدند که هر چی دست و پا میزنن بیشتر فرو میرن.

 به این فکر میکردم که ایا من توی زندگیم با این همه مشکل و دردسر و راه و بیراهه ها، میتونستم بشم شبیه یکی از این ها یا نه؟؟

...... 

.......


خلاصه که اینجور!

قرار شد دفعه بعدی از سمت چپ اتوبان حرکت کنیم که هم پیاده رو داره و هم امنیت و هم صحنه هاش قشنگترن!!!

  • فریba

نظرات  (۲)

سلام

هوا اینجا بس ناجوانمردانه سرد است ...

همین

پاسخ:
پاسخ:
سلام
هوای خودمون رو باید خودمون داشته باشیم!

فعلا...
این تلنگرا هر روزه به ما زده میشه ولی بعد از یه مدت دوباره آدم یادش میره!
هممون قابلیت اینو داشتیم که اینجوری بشیم ولی ما از فکرمون استفاده کردیمو نشدیم ولی قول نمیدم از این به بعد نشیم با این وضعیت حاضر...

پاسخ:
پاسخ:
جمله آخرت "ولی قول نمیدم..... " لایک داره جیگر...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند