610 - کلاس سه تارم!
لذا من شدیدا ترغیب میشم که درسهام رو خوب بزنم.
این جلسه یه دو هفته ای بود که تعطیل شده بودیم و درس هم نسبتا سخت بود ضمن اینکه من جلسه پیش جزو شاگرد زرنگا بودم و به همراه شاگرد دیگری درس جدید گرفته بودیم و استاد گفته بود اگه جلسه قبل درس جدید رو خوب نزنید جریمه میشید!!!
این بود که من تو این هفته از هر فرصتی استفاده کردم و تمرین کردم، مخصوصا شب پنج شنبه در حالیکه به شدت خسته بودم و چشام به زور باز میشد، آخر شب که بچه ها خوابیدن رفتم تو کمد رخت خوابها!!!!!!! در رو هم بستم که صداش درنیاد و تمرین کردم و کردم و کردم ...
اما فردا صبح سر کلاس!
درس 8 رو سه نفرمون خوب زدیم و یکیمون که اصلا تو باغ نبود و یکی هم بد نبود.
درس 9 که همون درس جدیده بود: دو نفر که اصلا درس نگرفته بودند، یکی هم مهمون داشت تمرین نکرده بود، یکی که یجورایی بچه زرنگ کلاس حساب میشه و یه چند تا ساز هم بلده، اومد حرفه ای بزنه ، گند زد تو آهنگ!!
نوبت رسید به سرکار علیه فریبا:
آغا نت رو گذاشتیم جلومون و سه تار به دست و پا بر زمین و شمردیم : 1 2 3 4 ... و زدیم : دو ... سل ... دو.... می ... فا ... سل ... فا ...
زدن ما همانا و تشویق و احسنت و آفرین استاد همان!
بعدشم رفت تنبک آورد و گفت با همین ریتم بزن! من سه تار زدم و استاد تنبک زد و یک نیمچه آهنگ مشترکی اجرا کردیم!
آغا اینقدر ذوق کردم... اینقدر ذوق کردم...
خودم رو تصور کردم تو کنسرت که نور صحنه متمرکز شده روی من و دارم تک نوازی میکنم اون هم با چشمان بسته! :)))
- ۹۳/۰۳/۲۴