گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

613 - :))))))))

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۶ ق.ظ
به حدی از این رویداد خندیدیم که هر وقت بهش فکر میکنم منفجر میشم!!!

قبلش لازمه یه توضیحاتی بدم خدمتتون:

تو آپارتمان چهار واحدی ما، یه خانوم میانسال تنها زندگی میکنه. ایشون فوق العاده حسسسساسسسه. در اون حد که اگه یکی چپ به خودش یا خونه ش یا ماشینش نگاه کنه حسابش با کرام الکاتبینه!

ما طبقه سوم این آپارتمان هستیم و بالکن ما رو به کوچه است. ایشون هم طبقه همکف زندگی میکنه و ماشینش همیشه جلوی پنجره اتاقش که میشه زیر بالکن ما پارکه!

من همیشه به بچه ها میگفتم، حواستون باشه یه وقت چیزی از تو بالکن نیفته پائین که صلف میفته رو ماشین این خانوم و دیگه بیا درستش کن!!

و اما اصل ماجرا:
پریروز هم خونه ای گرام ما از حموم اومده بود و تشت پر از لباس رو داشت میبرد سمت بالکن که بندازه رو رخت آویز و طبق عادت همیشگی و علیرغم تذکرات مکرر من مبنی بر اینکه تشتت رو نذار لبه بالکن یهو میفته پائین، گذاشت لبه بالکن که لباساش رو پهن کنه!

ثانیه ای نگذشته بود که جیغ بنفشی کشید و به دوووو اومد تو اتاق که:

فریبا فریبا تشت پر از لباس افتاد پائین رو ماشین خانم همسایه!!!!

من که غرق در گزارش نوشتن بودم سری بلند کردم و هدفون رو از گوشم دراوردم و در حالیکه داشتم مصوبات جلسه وزارت رو تو ذهنم مرور میکردم گفتم چی میگی؟؟

هم خونه ای که خنده امونش نمیداد حرف بزنه تکرار کرد:
تشت لباسام افتاد رو ماشین خانوم همسایه.

من با شنیدن این حرف خودکار و برگه و لپتاپ و هر چی تو دست و پام بود رو پرت کردم هوا و بدو سمت بالکن!
از بالا نگاه کردم دیدم بعله!
یه تشت آبی وسط سقف ماشین افتاده و دور تا دورش رو لباسهای زیر و روی رنگارنگ دخترونه گرفته!!!

با دیدن این صحنه وسط بالکن ولو شدم، از شدت خنده نمیتونستم از جام بلند شم دیگه!

به هم خونه ایم گفتم بدو برو زنگ بزن خونه همسایه خودتو معرفی کن تا جرمت سبک بشه! منم برم اثاثمون رو جمع کنم که امروز و فرداست که باید بریم از این خونه!!

خلاصه هم خونه ای یه چادر انداخت سرش و رفت دم در و تند تند لباساش رو از سر و روی عروسک خانم همسایه جمع کرد و میخواست بیاد بالا، من از تو بالکن صداش زدم!!

اونم منو نگاه کرد و گفت ای وای فریبااااا و عین جت خودش رو رسوند خونه.

دوباره رفت سرغ بالکن و گفت، فریبااااا یکی از لباسام گیر کرده به بالکن طبقه پائینی!!!!!

من که تازه خنده هام تموم شده بود با شنیدن این حرف مجددا نشستم روی زمین حالا نخند و کی بخند!

دوتایی رفتیم لب بالکن، دیدم یه تاپ بنفش دقیقا به لبه بالکن طبقه پائینی گیر کرده! طبقه پائین ما هم دو تا پسر مجرد زندگی میکنند که هیچوقت خونه نیستند و دقیقا همون روز خونه بودند!!!

خلاصه چیکار کنیم چیکار نکنیم، رفتیم از تو انباری یه چوب پرده اونجا بود ورداشتیم اوردیم و تا کمر از بالکن خم شدیم پائین و به زور چوب رو رسوندیم به لبه لباس که بلکه بتونیم برش داریم، آغا این لباس تکون تکون خورد و خودش رو از بند چوب پرده رها کرد و از اون بالا تپ افتاد رو ماشین خانوم همسایه... :))))))))))

یعنی من تا یک ساعت به حدی خندیدم که نمیتونستم هیچ کاری بکنم.

 

پی نوشت:
در عجب موندیم که خانوم همسایه چطور متوجه چنین موضوعی نشد! چون وقتی اون تشت با اون حجم لباس افتاد رو ماشینش، دزدگیر ماشینش روشن شد! که بعدا کاشف به عمل اومد که ایشون اون موقع تو حیاط خلوت بوده!!

واااقعا خدا بهمون رحم کرد که خانم همسایه نفهمید وگرنه علاوه بر جبران خسارت وارده با ماشین ایشون به دلیل سقوط یک فروند تشت!!! باید بلافاصله خونه رو هم تخلیه میکردیم میرفتیم!!

هم خونه ای میگفت شانس اوردم تاپم افتاد تو بالکن طبقه پائینی! اگه یه لباس دیگه م!!! میفتاد چیکار میکردم!

منم گفتم هیچی! دیگه زحمت نمیفتادی اینهمه چوب پرده بیاری ور بری به لباست، سه سوت پسره ورمیداشت میاورد طبقه بالا ببینه این لباس مال کیه :))))))))))

 

 

  • فریba

نظرات  (۲)

وای چقــــــــــــدر با حال بوده اگه من اونجا بودم اینقدر میخندیدم که دل و رودم به هم میپیچید! چقدر دلم برای اون خندیدنا تنگ شده!

پاسخ:
پاسخ:
واقعا جای همتون خالی بود.
فکر میکنم تو اگر بودی از شدت خنده از بالکن پرت میشدی پائین روی ماشین خانوم همسایه!!!
:)))

ههی میگه دلم تنگ شده! دل نکنی از همسرت وااا!!
خب بیاااا یه سررررر !
خیلی باحال بوووووووووووووووووووووود

پاسخ:
پاسخ:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند