گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

673- آخر هفته خودتان را چگونه گذارندید!؟

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۲۰ ق.ظ

سلام سلام صد تا سلام

آخر هفته تون چطور بود؟

پنج شنبه و جمعه من که خیلی خوب و عالی گذشت.

پنج شنبه صبح من بعد از کلاس سه تار، رفتم واحد پیوند برای کارای جشن نفس. تا حدودای 6 اونجا بودم. (در مورد این قسمت من یه پست خواهم نوشت)

قرار بود من آخر هفته برم خونه هاجر اینا ولیکن چون به شدت خسته بودم و نا نداشتم برم جائی، از هاجر خواستم بیاد خونه ما. سر خیابون بهم رسیدیم و رفتیم خونه.

هاجر هم طبق عادت همیشگی رفته بود کلی چیپس و پفک و بستنی خریده بود اومده بود. من خودم هم هفته پیش یه عالمه از این آت آشغالا خریده بودم! الان ما تو خونمون یه سوپر مارکت داریم!!!

نشستیم کلی حرف زدیم و گفتیم و خندیدیم و درددل کردیم و فیلم (اقلیما) دیدیم (نوشین جات رو خیلی خالی کردیم) و کامواهایی که هفته پیش خریده بودیم رو نشستیم به بافتن. البته من نشسته بودم و هاجر میبافت!! :)))

هاجر دو تا دستکش خوشگل بافت برای هردو تامون. (هاجر عکسش رو بفرست برام بذارم تو وب) منم بلدم هاا، ولی این هاجر نمیذاشت! هی میگفت بده من ببافم!!!

جمعه هم چون شب قبلش تا ساعت 3 بیدار بودیم، لذا تا ظهر گرفتیم خوابیدیم. بعدش یه صبحانه مفصل و ادامه بافتنی و دیدن فیلم ( The Others) و هله هوله خورون!

ما شب مهمون داشتیم. صاحب خانه گرامی قرار بود بیاد خونه برای تمدید قرار داد خونه صحبت کنیم. من دست تنها بودم و کلی باید خونه رو مرتب میکردم. آشپزخونه و سرویس رو شستم و تمام کابینت ها و درب ها و چارچوب در و مبل و میز رو دستمال کشیدم. چیدمان میز و گلدونا رو با هاجر عوض کردیم. پادری ها رو برداشتم تا خونه خیلی شلوغ به نظر نیاد. میز مطالعه رو گذاشتم یه گوشه و کتاب های زبان هم خونه ای و کتاب های موسیقی خودم + لپ تاپ و خودکار و مدادها رو چیدم روش.

بعدشم پریدیم با هاجر بیرون تا میوه بخریم.

تمام وسایل پذیرایی رو اعم از شیرینی و شکلات و خرما و میوه و چای و ... رو آماده کردم و روی میز چیدم.
ساعت حدودای 7 بود که هم خونه ای از راه رسید، با چشمان وق زده که ای ول بابا فریبا چه کردی!!!!

خلاصه صاحب خانه گرامی حوالی ساعت 7:30 به همراه همسر گرامی اومدند خونه برای تمدید قرارداد و با کلی چک چونه زدن به یه قیمتی توافق کردیم و خونه رو تمدید کردیم.

وقتی داشتند میرفتند بهمون گفت دوست داریم دخترامون رو بفرستیم پیش شما هر از چندگاهی باهاشون صحبت کنید یکم ازتون یاد بگیرن!!! ما هم گفتیم خب بیاااااااااااان قدمشووووون رو چشم.

همسایه طبقه پائینی از اینکه ما خونه رو تمدید کردیم و موندنی هستیم در پوست خود نمیگنجید! به محض رفتن صاحب خانه به ما زنگ زد و گفت بدوئید بیاید پائین یه چائی دور هم بخوریم!

ساعت 12 از خونه همسایه برگشتیم و منم یه دوش گرفتم و خوابیدم...

صبح روز شنبه تون هم بخیر!

 

  • فریba

نظرات  (۱)

منم در کنار فریبا آخرهفته خیلی خوبی داشتم فقط یه چی جا موند گوش دادن به موزیک های قدیمی و خاطره انگیزی که گذاشتی...عالی بود.
در ضمن بچه ها من در نظافت خونه کمک نکردم فریبا خالی بست

پاسخ:
پاسخ:
مرسی که اومدی :)

خب اونا برای تو خاطره انگیز بود، ولی برای من که هر روز دارم گوش میدم دیگه تکراریه!!

من کجا گفتم تو نظافت خونه کمک کردی!؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند