گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

878- باورم نیست..

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ
تو این مدت هر وقت حرف عروسی میشد، 
در عین اینکه با ذوق و شوق میگفتم کدوم ارایشگاه برم چه مدل لباس بپوشم چی بخرم کجا برم... ولی یه چیزی همش ته دلم میگفت خیلی فکر عروسی نکن!! 
همش با تردید بودم... 
همش فکر میکردم یه اتفاقی میفته ما عروسی نمیگیریم...
.
.
ولی حتی تو خیالم هم تصور نمیکردم چنین اتفاقی بیفته!!!
هیچ کسی فکرش رو هم نمیکرد ما اینطوری دو عزیزمون رو از دست بدیم... 
هنوز هم همه تو شوکن!!
هنوز کسی باورش نمیشه... 
.
خدایا هر چی فکر نمیکنم، نمیدونم چه حکمتی تو این اتفاق بود!!
جای عزیزامون پیشت امنه... 
خودت یه صبری بده.. 


  • فریba

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند