936 - اندر احوالات زندگی متاهلی!
یکی از مسائل من و اقای همسر شرکت در مهمانی های خانواده دو طرف هست!
من به ایشون میگم از مهمونی های خانواده شما خوشم نمیاد خیلی رسمی و تعارفیه!!!
ایشون هم میگه منم خیلی حوصله مهمونی های شما رو ندارم چقدر شلوغید!
خدائی راس میگه ما خیلی شلوغیم. مهمونی معمولی معمولی مون زیر 20 نفر نیست!!! یه عالمه هم که بچه مچه اون وسط میلوله!!!
همش هم داریم میخوریم و میخندیم هر کی هم میگه با اجازتون ما دیگه بریم همه میگن کجا بابا حالا سر شبه! حالا سر شبه مثلا ساعت 9 و 10 و اینا نیستااا ساعت 1 نصف شبه مثلا!!!!
البته ایشون کم کم داره از جمعهای ما خوشش میاد (به شرطی که خیلی طولانی نشه و نکشه به نیمه های شب) و میگه شما خیلی فامیلای باحال و رله ای دارید!!! چقدر دور هم بودن و جمعهای فامیلی تون براتون اهمیت داره.
در حالیکه بستگان اقای همسر در عین محترم بودن بسیار خشک و رسمی هستند و من با گذشت حدود دو سال هنوز نتونستم باهاشون ارتباط خوبی برقرار کنم و منم تو جمعشون میشم مثل خودشون ://
اوایل من خیلی مشکل داشتم با این قضیه! یعنی هر دومون داشتیم!
واقعیتش اینه که من و اقای همسر دو قطب کاملا مخالف شخصیتی هستیم. من بسیار پر جنب و جوش و هیجانی و فعال. اقای همسر بسیاااااار ارام و ریلکس اونقدر که بعضی وقتها میخوای از دستش سرتو بکوبی به دیوار بتنی!!!!
این بود که اوایل سر همین چیزای کوچیک مسئله داشتیم. مثلا نمونه ش همینی که گفتم. از مهمونی های همدیگه فرار میکردیم و هر کدوم سعی میکردیم یه دلیل موجه پیدا کنیم که نریم!! :))))))))
تا اینکه کم کم به این تصمیم عقلانی رسیدیم که ازدواج یعنی همین! فامیل شوهرته (زنته) مجبوری بهشون احترام بگذاری و مجبوری باهاشون ارتباط داشته باشی حتی اگر چشم دیدنشون رو نداشته باشی!
اخ که چقدر این تعارفهای زورکی بده!
عه عه
- ۹۶/۰۳/۱۵