گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

975- زلزله!!

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۰۳ ق.ظ

دو دقه رفتم پارکینگ گلدونام رو بیارم بالا تا توش گل بکارم، 

دیدم همه نوشتند هی داد و بیداد زلزله اومده!!! 

یکی نوشته بود من از ترس پریدم تو حیاط! 

یکی نوشته بود انقدر گریه کردم نفسم بند اومده! 

یکی گفت داشتم تلویزیون میدیدم حس کردم صندلیم تکون میخوره فکر کردم بچه ها دارن بازی میکنند!!! 

خلاصه هر کی یجوری حس کرده بود یه لرزشی! 

منم هر چی فکر کردم که ببینم چیزی حس کردم یا نه فقط یادم اومد همون لحظه که تو پارکینگ بودم حس کردم وسایلای تو انباری تکون میخورن! ترسیدم فکر کردم موشی چیزی اون توئه! این بود که من این رو ربطش دادم به زلزله!!! 

تمام وقتی که داشتم گلدونام رو درست میکردم سعی ام بر این بود که نترسم و بهش فکر نکنم! 

واسه همین قرار بود دو تا گلدون درست کنم نمیدونم چی شد شد 6 تا گلدون!!! 

قرار بود فردا برم شهرمون پیش مامان اینا و اقای همسر هم اخر هفته به ما بپیونده! 

نمیدونم چرا الان نمیخوام برم! 

یه چیزی هی بهم میگفت یعنی بری بعد زلزله بیاد همسر تنها باشه؟؟ 

تنها فرار کنه هیچ کسی رو نداشته باشه تو این شهر غریب؟ 

حتی اگر هم بناست زلزله بیاد زیر اوار بمونیم اون بمونه تو نه؟ یا شاید هم برعکس من بمونم زیر اوار و اون نه؟ 

چجور دلت میاد اصلا همسر رو تنها بذاری!؟

این بود که تصمیم گرفتم که نرم! والا حالا دو روز فرقشه دیگه میمونم! گناه داره! 

چه زن خوب و وفاداری ام من! قدر بدون اقای همسر والا! 


پی نوشت: 

خبر خیلی بد و ترسناکی بود. 

من نگران اون شهرهایی هستم که الان لب مرز تو این شبهای سرد مجبورن بیرون بخوابن.. خونه هاشون خراب شده .. عزیز از دست دادند.. هر چند ده نفر در مقابل فاجعه زلزله امار قابل توجهی نیست! ولی به نظر من حتی یک نفر هم تو زلزله بمیره برای خانوادش عزیزه و مرگش دردناک.. 


زلزله نه قابل پیش بینیه نه قابل پیش گیری! فقط خدا باید بهمون رحم کنه همین! 


انشالله فردا همه همدیگرو ببینیم باز!! 


اسم زلزله که میاد یاد پایان نامم و بابی میفتم. حتم دارم اونم فقط یاد من میفته از بس که من دانشجوی خوبی بودم :))))))))


پی نوشتم از خود پست بیشتر شد! 

 

  • فریba

نظرات  (۱)

اینجام ظاهرا دیشب ساعت 10 اومده بوده ولی ما بیرون بودی خرت و پرت برا خونه میگرفتیم نفهمیدیم.
آره واقعا خدا بهشون صبر بده و آرامش خیلی سخته :-(((( 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند