گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

997 - بچه!

شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۳۴ ب.ظ
تو این دو سه ماه اخیر همه مدام از این میپرسن که باردار نیستی؟ نمیخوای بچه دار بشی؟ چرا؟ دیر میشه ها؟ تا داری دکترا میخونی یه بچه بیار! و خیلی از حرفها! 
وقتی هم میای از سختی های بچه دار شدن اون هم تو یه شهر دیگه و هزینه هاش و تربیتش و اینده ش و اینا حرف میزنی همه میگن خیلی داری سخت مییگری! یه بچه بیار میفهمی اونقدرام سخت نیست!!! :/

تو این مدت خیلی فکر کردم به این موضوع! البته ما تا 2-3 سال دیگه مطلقا تصمیم به بچه دار شدن نداریم چون اصلا شرایطش رو نداریم! ولی به این فکر کردم که مثلا همون 3 سال دیگه هم من بخوام بچه دار بشم واقعا میتونم با این همه سختی کنار بیام؟ 9 ماه تموم یه موجود کوچولو رو تو خودم پرورش بدم و به خاطر سلامتی اش باید خیلی کارها بکنم و خیلی کارها هم دیگه نکنم! 
وقتی به دنیا بیاد تا دو سال باید چشم ازش برندارم! 
بعدش شروع کنم به تربیت کردنش.. 
و تا بیاد رابیفته و بفهمه چی به چیه من باید از همه چی خودم بزنم.. چون به هیچ وجه اعتقاد به مهد و پرستار و خاله و اینا ندارم! بچه بااااید پیش مادرش بزرگ بشه!
به نظرم کار خیلی سختی اومد! سختیاش هم برام ملموسه چون من در طول مدت بارداری خواهرام من حضور فعال داشتم تا بدنیا اومدن بچه هاشون و تا الان که یکیشون دانشگاه میره یکشون مدرسه میره و یکیشون شیر میخوره همه رو شاهد و ناظر بودم و میدونم چه دردسرایی داره و اگر نبود حضور فعال خانواده ما و همسرانشون واقعا نمیتونستند به راحتی بچه هاشون رو بزرگ کنند! 
این یه موضوعیه که خیلی فکر من رو درگیر کرد. 
و موضوع بعدی اینکه چه لزومی داره حتما ادم بچه از خودش داشته باشه! 
وقتی اینهمه بچه بی سرپرست تو پرورشگاه هست، چه اشکالی داره بریم یکی از این بچه ها رو بیاریم تو خونه بزرگ کنیم؟ 
مثلا یه دختر 6 ماهه؟ یا شایدم بزرگتر؟ دو ساله یا چند ساله!؟ 
من که دوست دارم مادر باشم و دلم برای بچه میتپه ولی میتونم اون سختی های اولش رو نکشم و بجاش یه دختر بیگناهی که از قضای روزگار پدر و مادری نداره رو به فرزندی قبول کنم؟
این موضوعی بود که من قبل از ازدواج با همسرم باهاش صحبت کردم و با هم توافق کردیم که اگر روزی دلمون بچه خواست بریم از پرورشگاه بیاریم ولی بعد ازدواج هیچوقت درموردش صحبت نکردیم چون شرایطش پیش نیومده !! 
ولی موضوعی که هر وقت به این فکر میفتم خیلی من رو نگران میکنه اینه که ایا ممکنه مهر یه بچه ای که از خودم نیست تو دلم بیفته؟ نکنه نتونم مثل بچه خودم بهش نگاه کنم؟ نکنه نتونم مثل یه مادر بهش محبت کنم؟ نکنه نتونیم زندگی خوبی براش فراهم کنیم؟نکنه... 
و خیلی چیزای دیگه .. 
چون پذیرفتن یه بچه بی سرپرست، مسئولیت خیلی بزرگیه! و من به عنوان کسی که دوست دارم یه روزی اینکار رو بکنم باید خیلی جوانب رو بسنجم! 
نظر شما چیه؟ 
ادم از خودش بچه داشته باشه بهتره یا سرپرستی به بچه دیگه رو قبول کنه؟ 
  این نگرانی های من طبیعیه به نظرتون؟ 

  • فریba

نظرات  (۲)

  • مهـــ شین
  • اول اینکه تا سه سال دیگه ممکنه نظرت با الان خیلی فرق داشته باشه...
    با اینکه بچه فقط و فقط باید پیش مادرش بزرگ و تربیت بشه سفت و سخت باهات موافقم حتی نه خاله و نه مادربزرگ و نه پدر و نه هیچ کس دیگه نمیتونن جای مادرو بگیرن هرچقدر هم که بخوان دلسوز باشن. و من خودم شدیدن به این موضوع پایبندم به حدی که خیلی از برنامه های زندگیمو به خاطرش تغییر دادم چون نمیخوام این فرصتی که بهم داده شده تا یه موجود دیگه ای رو بزرگ و تربیت کنم، از دست ندم...
    و اما درمورد بچه آوردن، این موضوع خیلی شخصیه ولی از نظر من چرا آدم باید موهبتی که خدا راحت در اختیارش گذاشته رو ازش بگذره؟ میدونی چققققدر زن توی این دنیا هست که آرزوی مادرشدن رو دارن و حاضرن از همه چیزشون توی زندگی بگذرن تا مادر بشن، چه هزینه ها که نمیکنن چه وقت ها و فرصت هایی رو که واسه دوا و دکتر نمیذارن و آخرشم معلوم نیست بشه یا نشه و باهر بار نشدن چه افسردگی ها و رنج هایی که نمیکشن و...
    بعدشم به دنیا اوردن و بزرگ کردن و تربیت درست فرزند اگه ارزشش بیشتر از اوردن بچه از پرورشگاه نباشه کمتر هم نیست. 
    ثانیا اگه هم علاقه به همچین کاری باشه امروزه خیلی راحت میتونین سرپرستی هرچندتا بچه که در توانتون هست رو برعهده بگیرید و تمام هزینه های زندگی و تحصیل و... رو براشون فراهم کنید.... 
    بله درسته به دنیا اوردن فرزند و بزرگ کردن و تربیتش برای کسی که تربیت فرزندش براش مهمه کار سختیه ولی فکر کنم ارزشش رو داره که ادم از یه سری چیزا بگذره حداقل برای چند سال تا بچه از آب و گل دربیاد....
    این نظر شخصی من بود، حالا هرکسی ممکنه اولویتاش متفاوت باشه
    پاسخ:
    سه ساعت به نظرت جواب دادم یهو بلاگ قاطی کرد پرید همش!! :/// 


    خلاصه ش این بود: 
    من از قبل ازدواج همیشه به بچه های پرورشگاهی فکر میکردم و همیشه دلم میخواست روزی اونقدر دستم برسه که بتونم سرپرستی حداقل یکی از این بچه ها رو قبول کنم.. 
    تو دوره اشنایی هم چون توافق کردیم بچه نداشته باشیم یکی از شرطهایی که با همسر گذاشتم این بود که وقتی دستمون یکم باز شد حتما و حتما باید بریم و از پروزشگاه چند تا بچه رو به سرپرستی قبول کنیم و حمایتشون کنیم.. 
    اما این مدت یه اتفاقاتی افتاد که من رو به این فکر انداخت که اگر روزی تصمیم داشتیم خونه مون از خلوتی در بیاد چه بهتر که یکی از همین بچه ها رو بیاریم خونه! 
    و مدام بهش فکر میکردم که بچه چند ساله باشه! دختر باشه یا پسر! مسئولیتش؟ اثراتش؟ حواشیش؟ تبعاتش؟ انتظارات و خیلی جیزایی دیگه .. 

    که البته تا 3-4 سال دیگه که اگر ما بخوایم بچه دار بشیم وقت برای فکر کردن و بررسی کردنش زیاده. :)
  • مهـــ شین
  • خب دختر خوب شما که از قبل سفت و سخت توافق کردید و شرط و شروطاتونم گذاشتید دیگه چه سوالیه که میپرسی : به نظر شما آدم بچه از خودش داشته باشه بهتره یا سرپرستی یه بچه رو برعهده بگیره؟!
    از قدیم گفتن، چو دانی و پرسی سوالت خطاست... 
    پاسخ:
     من نگفتم سفت و سخت تصمیم گرفتیم... چون فقط در دوره اشنایی مطرح شده و نظراتمون رو گفتیم و تمام و دیگه هم صحبتی نکردیم که بگیم قطعیه تصمیمون یا نه چون تا شرایطش پیش نیاد ادم نمیتونه بگه حتما اینکار رو میکنم یا نمیکنم.. کلا خواستم  ایده این فکر رو بگم از کجا نشات گرفته و اینکه چی باعث شده به این فکر کنیم که بچه بیاریم یا بچه بیاریم ...!!!  

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    بانك اهداكنندگان غير خويشاوند