گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

1015 - محبت

يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۲۹ ب.ظ

داشته شاخه هایی که گذاشته بودم ریشه بزنند و نگاه میکردم و قربون صدقه شون میرفتم.. 😙😙

یهو همسر گفت با من بودی؟ 😍

گفتم خیر داشتم با گلهام حرف میزدم! 😑

یه آهی میکشه و میگه آخه هیچوقت با من انقدر محبت امیز حرف نمیزنی!!! تعجب کردم!!😕😕 

 کفتم غلط کردی!! 😬

میگه ببین! همیشه با من همینجوری حرف میزنی! 😆😆😛

 :))))))))))

  • فریba

نظرات  (۴)

  • منتظر ....
  • خخخ (:
    پاسخ:
    😀
  • مهـــ شین
  • 😂😂😂😂
    یاد خواهرم افتادم اونم خیییییلی قربون صدقه خرگوش و طوطیاش میره همش شوهرش میگه کاش یکمم قربون صدقه من میرفتی
    😁😁😁😁
    پاسخ:
    وای گفتی خرگوش دلم خواست 
    از کی میخوام یه خرگوش برای خودم بخرم هی منتظرم این امتحانا تموم بشه! :// 

    اخه مرد که قربون صدقه رفتن نداره که :)))))))))))

    خخخخخخخ اخی :)
    پاسخ:
    آخی به کدومشون! همسر یا گلهام!؟ :))))
    همسر :)))
    پاسخ:
    :))))))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    بانك اهداكنندگان غير خويشاوند