گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

1030- بچه

يكشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۱۰ ق.ظ

امروز رفتم به دیدن دختری همنام خودم، البته دیگه دختر سابق نیست و دو هفته ایست که مادر شده و همین بهانه ای شد که برم ببینمش.. 

یه پسر کوچولو با چشمای درشت و کله ای پر از موهای بلند و مشکی!

تو بغلم گرفته بودمش و باهاش حرف میزدم و اونم زل زل منو نگاه میکرد و گاهی زبونشو درمیاورد و دست و پایی تکون میداد!

هیچوقت تا الان به این اندازه هوس مادر شدن نکرده بودم!

انگار حسرتی به دلم مونده باشه که من هم دلم بچه میخواد و در کسری از ثانیه تمام لحظات بارداری و زایمان از ذهنم گذشت .. و چقدر تصورش برام شیزین بود!

ولی امان از این ترس لعنتی .. فکرهای منفی و ترسهایی که از اینده دارم!

 ترس از اینکه مبادا اتفاقی برای بچه م بیفته:

نکنه تو دوره بارداری نتونم مواظب خودم باشم و بجه م آسیب ببینه؟

نکنه بچه م مریض بشه؟ نکنه تصادف کنه؟ نکنه بدزدنش؟ 

اصلا اینا هیچی 

نکنه خودم بمیرم بچه م بی مادر بمونه؟

نکنه....؟ نکنه...؟

و اینا شوخی نیست!

من بخاطر تمام این دلایل از بچه دار شدن میترسم!

  • فریba

نظرات  (۳)

  • علی شبانه
  • بله در کل چیز چرتیه بچه‌دار شدن!
    پاسخ:
    چرت که نیست انصافا! 😊
    ولی وقتی جدی و منطقی بهش فکر بشه موضوع بسیار حساس و در عین حال پر مسئولیتیه!
  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    به نظر منم مادرشدن، مسئولیت خیییلی سنگینیه
    از همان بارداری (برخی گفتن قبل از بارداری!) بعد هم زایمان و شیردادن و راه بردن و سایر تا کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی... انگار تا آخر عمر باید مادرباشی
    ولی
    عجیب دوست داشتم مادر می بودم مادر یه دختر دانشجوی  سال اولی و یه پسر سرباز و ... حسرت به دل موندم خواااهر
    پاسخ:
    سلام سلام 
    بله کاملا درسته 
    بسیار قشنگه و بسیار پر مسئولیت! 
    زندگی هر کسی را سرنوشتی است و چاره ای نیست جز تسلیم در برابر تقدیر :)


    مادر بچه های این سنی؟! 
    چرا من فکر میکردم شما همسن همون دختر دانشجو باید باشید الان!؟ :|
    اگه بخوای اینجوری حساب کنی که ادم از خونه نباید پاشو بیرون بذاره چون هرلحظه امکان داره  هزارتا اتفاق بیفته حتی تو خونه ام امن نیست شاید زلزله بیاد و هزار و یک اتفاق دیگه،حالا خودمون که هیچی عزیزانمونم نباید بزاریم از کنارمون جم بخورن چون امکان هزار تا احتمال وجود داره!!!!  ،دنیا پر از تصادفات و احتمالات و... هست و فقط با امید داشتن و مثبت نگری میشه مراحل زندگی رو پشت سر گذاشت... با این فکرا لذت های زیبای زندگی رو از خودت نگیر درسته که از خییییییلی چیزا باید بگذری و خدایی مراحل سختی رو باید پشت سر بزاری ولی با یه لبخندش با یه مامان گفتنش تمام سختیا یادت میره و تمام دلنگرانیاتو میسپری به خدا .قدرتی که بالاتر از اون وجود نداره پس خودت و بسپار بهش و پیش برو. 
    پاسخ:
    تمام اینها درست ولی مطمئنا احساس مسئولیت هر کسی در مقابل فرزندش نسبت به تمام نزدیکانش و حتی خودش فرق میکنه .. 
    شادی و غم بچه شادی غم پدر و مادرشه .. 
    و پذیرش اینکه ممکنه هر اتفاقی برای بچه بیفته چه خوب و چه بد و ادم تو تک تک شون شریک میشه سخته! :/ 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    بانك اهداكنندگان غير خويشاوند