گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

1176 - که ایزد در بیابانت دهد باز...

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۴۵ ق.ظ

دو سه ماه پیش بود تو دانشگاه یه اگهی چاپ عکس روی پیکس های یخچالی دیدم 

به آی دیش پیام دادم یه پسر 23- 24 ساله بود 

عکسها رو براش فرستادم گفت کیفیتش پایینه عکس بهتر بفرست. 

منم گفتم باشه و دیگه درگیر امتحان شدم و به کل یادم رفت.. 

بعد یکماه خودش پیام داد که خانوم از سفارشتون پشیمون شدین؟

گفتم واقعیتش نه و وقت نکردم و .. گفت من با همین عکسها تست کردم بد نشد میخواید امتحانی بزنم براتون اگر خوب نبود برندار! 

گفتم اوکیه بزن اگر خوب باشه من سفارش زیاد دارم .. 

عکسها رو زد و اتفاقا خوشکل هم شدند .. البته هنوز از نزدیک ندیدمشون چون دوستام تحویل گرفتند و اونا گفتند خیلی خوشگله :))) 

سر همین تحویل عکسها بیشتر با هم صحبت کردیم و بچه کجایی و تو دانشگاه ما چه میکنی و کلاس چندمی و .. یهو دیدیم عههه چه شهرامون بهم نزدیکه و یجورایی هم شهری حساب میشیم (یه 60 کیلومتر اونور تر حالا :)))

همین باعث شد که پول پیکسها رو نگیره ازم گفت دفعه بعد سفارش دادین یجا حساب میکنم.. 

.

.

گذشت مجددا یکماه بعد یعنی پریشب پیام داد و احوالپرسی که پیکسل نمیخواین؟ گفتم چرا اتفاقا زیاد .. 

یادم بود دفعه قبل از بیکاری مینالید که دنبال کار میگرده .. پرسیدم کار پیدا کردی؟ 

با خوشحالی گفت اره یه کاری اخر هفته ها تو رستوران پیدا کردم (فوق لیسانس دانشگاه دولتی یه رشته مهندسی هستند ایشون!!!!)

حسابی بهش تبریک گفتم و گفتم جای مورد علاقه من ! خیلی دوست دارم رستوران داشته باشم یه روز ...

از اینکه ساده و صادق گفت رستوران کار میکنم ازش خوشم اومد و اینکه گفت بررای اینکه مستقل باشه حاضره هر کاری بکنه و اهل کلاس نیست که بگه من فقط کار مرتبط با رشتم.. 

یه جرقه ای اومد تو ذهنم و گفتم وقت داری یجا پاره وقت کار کنی؟! 

مجددا چشاش برق زد و گفت عاره چرا که نه. 

گفتم خب اخر هفته یه قرار میذاریم میبینمت در موردش صحبت میکنیم .. اگر خدا بخواد شاید همکارمون شدی .. 

اونقدر خوشحال شد که گفت بی صبرانه منتظرم.. 

منم خیلی خوشحال شدم که یه بچه باحال پیدا کردم برای تیموون... 

یه بخشی از وعده هایی که به خودم دادم خدا بخواد داره عملی میشه .. 

انصافا دارم به قدرت غیر قابل توصیف تصورات ذهنی یا قشنگر بگم باور ذهنی پی میبرم! :)



  • فریba

نظرات  (۱)

  • دختر خانوم❤
  • قدرت باور ذهنی،واقعا غیر قابل توصیف :)❤
    خوشحالم که حالت خوبه☺
    خدایا مرسی❤
    پاسخ:
    واااقعا فوق العاده ست.. ولی حیف که خیلیا قبولش ندارند .. :)

    اونقدر حال من خوبه که قابل توصیف نیست هر چند اوضاع زندگیمون پابه پای مملکت بدتر و بدتر میشه :))

    ممنوونم 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    بانك اهداكنندگان غير خويشاوند