گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

1201 - الزایمر

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۳۴ ب.ظ

دیروز با مرضیه در دانشگاه منتظر یکی از بجه ها بودیم.

دیدم یه چهره اشنایی اومد سمت ما و سلام احوالپرسی و رو به من حالتون خوبه خانم ... کار و بار خوب پیش میره.. حالا من هی میگم خدایاااا اینو من کجا دیدم چقدر اشناس چرا یادم نمیاد

حالا هی این با من حرف میزد منم منگ جوابشو میدادم!😕😕

وقتی رفت از مرضیه پرسیدم این کی بود؟؟

مرضیه با تعجب گفت واااا فاطمه بود دیگه!!!!😳😳

گفتم ای وااااااای چرا من انقد ذهنم تنبل شده الزایمر گرفتم اصلاااا یادم نیومد کیه وااای الان بنده خدا پیش خودش چی فکر میکنه 😯😯

مرضیه هم گفت اتفاقا منم تعجب کردم که چرا ایتطوری برخورد کردین 😁😁


منم فوری بهش زنگ زدم و کلی معذرت که ببخش تروخدااا من پیر شدم نشناختمت 😤😤


پی نوشت:

فاطمه یکی از بچه های مدیریت دانشگاهمونه که یه دو ماهی پیش ما کار کرد ولی خانوادش مخالف کار کردنش بودند و محبور شد انصراف بده. 😑

  • فریba

نظرات  (۱)

  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    فکر می‌کردم خودم اینجوری ام ^_^
    (خوو بارها چنین برخوردهایی داشتم. به نظرم یا دیگران خوب حافظه ای دارند  یا من خوب به حافظه ها می مانم)
    .


    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    بانك اهداكنندگان غير خويشاوند