گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

هنو آبی که پشت سر این هم اتاقی هامون ریختیم خششک نشده که میخوان برامون یه نفر جدید بفرستن، حالا این هیچی به درک خب بفرستن!!

بگو کی ی ی

ســـــعـــــــــــیـــــــــده ه ه!!!

اینجا رو دیگه بـــــااایـــــدد بگمم : نوووووششششیین ن ن  یاااااادتــــــــــه!!؟؟

البته مسلما هاجر و راضیه و چاوشی هم یادشونه!!

وااای نه ه!! خدااای من این چه عذابیست ت، به جرم کدامین گناه چنین مجازاتی ی آخه!؟

به سرپرست گفتم این اتاق که هیچی، اگه پاش رو بذاره تو این خوابگاه ،

مـــــــــــن از ایــــــــــــنــــــــــجــــــــااااااااا   مــــــــیــــــــــــرررمــــــــــ.....

 

  • فریba

تو علائ الدین بودم که مژگان(یکی از مهمانان) زنگ زد گفت ما دم در خوابگاتونیم بیا پائین!! خوبه بهش گفته بودم نیم ساعت قبل رسیدنتون بهم خبر بدین!! بدو بدو خودمو رسوندم خابگاه،

آی ی رو اعصابه این ترافیکه چهار راه جمهوری تا چهار راه ولیعصر هااا، اوووف ف صد قدم بیشتر نیست، سه تا چراغ قرمز داره!!! شده من بیست دقه الی نیم ساعت تو همین یه تیکه راه موندم!!

خلاااصه اومدم خوابگاه، متین و مژی دوستان سال بالائیمون هستند، متین یه هدیه برا استاد راهنماش گرفته بود بسیاااار زیبااا، کاش استادای منم اینقد خوب بودند که بشه ادم براشون هدیه بخره!! حیف ف!!

هنوز سفارشات مربوط به گوشی و لپ تاپ تموم نشده بود که خواهر جان تماس گرفتند و گفتند وبلاگ مدرسه شون گرد گرفته خیلی وقته برم یه سر و سامون بهش بدم!!

من محبت بسیار از افراد رو نسبت به خودم مدیون کامپیوتر و مهارتهای مربوط به آن هستم!!

والا!!

هم اتاقی مون امروز صبح رفت، من نبودم ازم خداحافظی کنه!! بهتر!!

یکی دیگشونم فردا شب میخواد بره، ولی خب اونو هستم!! چه بد!!

ساعت داره نزدیک به یازده میشه و من هنووووز شام نخوردم!!

یه روز تمووم شد، ۲۴ تحلیل SPSSم مونده و یه دونشم انجام ندادم!!

 

 

  • فریba

صبح همگی بخیر!

فکر نکنید من الان بیدار شدم از خواب هااا، نع!

خب ب امروز کلی ی کاااار دارم، تازه دو تا مهمون هم دارم،

باید یه سر برم انقل کتاب بگیرم و دی.وی.دی!!

از اونور هم باید برم ساختمان آلومینیوم ببینم دوربینم در چه وضعیتیه!! آخه دوربینم تو یه عملیات انتحاری خودشو انداخت زیر چرخهای ماشین!! همون دوربین که تو لیسانس کلللی عکس خوشگل باش گرفتیماااا... همون!!

بعدشم باید برم علائ الدین یه چند مدل گوشی ببینم ضمن اینکه تو راه برگشت باید چند مدل لپ تاپ سفارش داده شده رو قیمت کنم!!

مهمتر از اینها اینه که هیچکدوم از اینکارا رو برا خودم انجام نمیدم، همه اوامر این و اونه!! خواهش میکنم، خوبی از خودتونه!!

من تمام این کارا رو باید در عرض کمتر از دو ساعت انجام بدم چون مهمونام ساعت ۱ اینا میرسن!!

میرسم نه؟

فعلا...

 

  • فریba

خب رفتیم منصوری برگشتیم، خوب بود!! راضی بودیم از هم!! تو راه رفتن چون زود میرسیدم یکم چرخیدم تو تجریش، میدونید که تجریش از جمله مکانهاییه که برعکس محیط شلوغ و کثیفی که داره ولی من خیلی ازش خوشم میاد و جزو گزینه های اول من برای گشتنه!! نوشین یادته!!؟؟

راستی رستوران فلوت دکوراسیونش رو عوض کرده، غذاهاشم خیلی گرون کرده!! نوشین یادته دوربینه رو که؟!

تو مسیر برگشت همونطوری که تو خودم بودم و قدم زنان میومدم دیدم یکی از روبرو برام دست تکون میده یه لحظه حافظه بلند مدتم پاک شد یادم نمیومد کیه!! بعد کلی فهمیدم م که إإ سمااانه ه، داشت از محل کارش برمیگشت، دقیقا همون جائی که دفه قبل دیده بودیمش؛ نوشین یادته!؟؟

من نمیدونم چرا هر کی به من میرسه میگه چرا اینقده لاغر شدی ی ی، ببینم اصلن مگه من چاق بودمم؟؟ اصلن دوست دارم م!! اصلن اقامون میگه باید اینطوری باشی!! پایان نامه ندارین که بدونین من چی کشیدممم والا!! نوشین میدونه!! نوشین یادته!!؟؟

تمام مسیر میدون تجریش تا خود میدون ولیعصر رو خوابیدم تو اتوبوس!! تازه ه یکی تو اتوبوس ازم پرسیدم میدونید پارک وی کجاست گفتم آره رسیدیم بهت خبر میدم!! نمیدونم بدبخت پیاده شده بود یانه!!

الان به شدت خسته م و گشنمم هست، کسی از ناهار ظهرش چیزی نمونده؟ شام کسی آماده نیست؟

ثواب داره هاا

والا

 

  • فریba

رفتم تعاونی دانشگاه یه چیزی بخرم بخورم، هییچ چیز به درد بخوری پیدا نکردم خدایی!!

رفتم شیرکاکائو بردارم دیدم در یخچالشون بازه و شیرکاکائو هم گرررم گرررم، تجربه ی خوبی از خوردن شیرکاکائو گرم ندارم اصلا!! ولی خب ناچارا خریدم خدا بخیر کنه!!

یه جوراب هم خریدم!!

رفتم چشم پزشکی، دکتره خودش رو کشت بتونه یکم ضعف تو چشمای من پیدا کنه، و از اونجائی که خواستن توانستن است خب پیدا کرد!! ۲۵ صدم چشم راست، سفارش عینک مطالعه ی کامپیوتر!!فرمودن، عمرن ن..

عصر با منصوری* قرار دارم!! وه ه ه کی میخاد بره اون سر دنیا...

 

----------------------------------------------

چقدر من اینجا احساس راحتی میکنممم، هر چی دلم بخواد مینویسم، خودمم و خودمون، دورهمی!!

-----------------------------------------------

* برای اونائی که نمیدونن، منصوری استادمه!! البته دکتر منصوری!!

 

 

  • فریba

ساعت هفت بیدار شدم!!

هفت و ربع تو سرویس دانشگاه بودم!!

هفت و نیم درب اصلی دانشگاه!!

هفت و چهل سایت گروه*!! (دقت کردین؟ از بلوار کشاورز تا ولنجک رو تو یه رب اومدیم، ولی از دانشگاه تا دانشکده ده دقه طول کشید!!)

وقتی اومدم تو گروه فقط من بودم وآرمان و میر!!

آخه یکی نیست بگه آدم عاقل تو روز چهارشنبه کله سحر، صبح به این سردی که به قول بعضی ها سگ رو بزنی از خونه در نمیاد!! وقتی دانشگاه کاری نداری میای چیکار آخه؟؟؟

والله

صبونه هم نخوردم الانم خیلی گشنمه حال ندارم برم تا بوفه!! کلید کمدمم نیاوردم چای بیسکویت بخورم، تا وقت ناهارم نمیتونم صبر کنم چون دووم نمیارم!!

خوابم میاد!

 

 ------------------------------

 * گروه: منظورم همان دانشکده مان است چون یکم نقلی است و فقط هم خودمان در آن رفت و آمد میکنیم بهش میگوییم گروه!!

 

  • فریba

آخیششششش

یه خونه جدییددد

راااحتم اینجا دیگه، هر کیو که دوست دارم دعوت میکنم و نا محرما باشن همونجا دوربگردن برا خودشون!!

سلااااام همرااهااان ن

به خونه جدید من خوش اومدین ن

 

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند