من و مصوم و آمیتا امشب برای اولین بار رفتیم رستوران ایتالیایی!
رستوران تو ماه مبارک رمضان از افطار به بعد باز میشد، ما هم وقتی رسیدیم ساعت نزدیک ۸ بود و درب رستوران بسته! رفتیم یه بلواری حوالی همونجا و رو یه نیمکت کثیف و خاک گرفته نشستیم و از در و دیوار حرف زدیم تا بالخره به لحظات افطار نزدیک شدیم و رفتیم درب رستوران و دیدیم تعدادی جوانکی عین ما تجمع کردند نگو عین ما منتظرن در باز بشه.
وقتی در باز شد و اون جمع ۱۰ - ۱۲ نفری وارد رستوران شد، ما هم پشت سرشون به حرکت دراومدیم! یه آقای خوش تیپ و خوش پوش و مودب به ما خوش آمد گفت و ما رو به سمت میزی که اونا نشستند هدایت کرد! ما گفتیم ما با اونا نیستیم ها! ما جدائیم!
فرمودند میز رزرو کردین!؟
فرمودیم: میز!؟؟ رزرو!؟؟ نععع! مگه باید رزرو میکردیم! ؟؟
فرمودند: حالا که تا اینجا تشریف اوردین که نمیشه برتونگردونیم، ولی با عرض معذرت حضور شما در این رستوران محدودیت زمانی داره چون رزرو نکردین. خیلی عذر میخوام!! بفرمائید این میز تا منو بیارن.
ما هم نشستیم پشت میز و همو نگاه میکردیم که عجب سیستمی! رزرویه!!!!؟؟
یکم در و دیوار رو نگاه کردیم، محیط آروم و دلنشینی داشت. ما کنار اپن قسمت VIP نشسته بودیم. یه سری دکوری های خوشگل چوبی چیده بودند همونجا، به مصوم اشاره کردم و که یکیش رو یواشکی برداره بذاره تو کیفش! خیلی خوشگلن! ولی گوش نکرد!!!
خلاصه منو رو آوردند و شُور کردیم که چی سفارش بدیم. به پیشنهاد من پیتزا مخصوص و لازانیا و سیب زمینی سفارش دادیم. یه بشکن زدیم که یعنی گارسون بیا (الکی!) یه چند دقیقه بعد همون آقا خوش تیپه با یک دستگاه تبلت!!!!! تشریف اوردند و سفارش ما رو ثبت کردند!! فرمودند نوشیدنی!؟ منم با اعتماد به نفس گفتم : یه کوکا، یه اورنجینا و یه باوارایا. کوکا برای آمیتا. اورنجینا برای من و باواریا برای معصوم.
فرمودند باوارایا با طعم چی؟ من و آمیتا معصوم رو نگاه میکردیم که یالا بگو با طعم چی! تو که باواریا سفارش میدی!!!! مص در حالیکه سعی میکرد نخنده، پرسید چه طعمایی دارید؟؟ فرمودند کلاسیک..لیمو.. سیب...
باواریا سیب سفارش دادند معصوم جان!
دل تو دلمون نبود ببینیم این نوشیدنی ها که نوشتن اینجا چیه!! یه ربع بعد نوشیدنی هامون رو اوردند! هر سه تامون با چشمای گرد شده به باواریا و اورنجینا نگاه میکردیم!! یهو امیتا گفت: اینا بود!؟؟ اینا رو که هر روز من دارم یکیش رو میخورم!!!!! تازه زحمت نکشیدن تو لیوانی پارچی چیزی بریزن. با همون شیشه و قوطی ورداشتند اوردند برامون!!! سر همین قضیه کللللی خندیدیم... معصومه باواریاش رو باز کرد و برای هر کدوممون یکم ریخت و به سلامتی هم خوردیم....
من گفتم اگه نوشیدنی اش بخواد این باشه، پس غذاش چیه! معصوم گفت لابد لازانیاش قد کف یه دست انداختن کف بشقاب میارن برامون. منم گفتم پیتزاش هم قطر همین جا شمعی رو میزه حتما!!
یه ربعی به این چرت و پرت گفتنا پرداختیم و هر هر میخندیدیم. حالا تمام اونایی که میومدن رستوران، خیلی آروم و شیک میرفتن سر میزهای رزرویشون میشستند و متینانه منتظر منو و غذا بودن. حالا ما هی مسخره کن و هی بخند، تا جائی که اون اقا خوش تیپه با چشم و ابرو به معصومه علامت داد که بسه دیگه!!!! البته گیر داده بود به معصوم ها! اینم گفته باشم!
بعله! منو رو آوردن. اول سیب زمینی . سیب زمینی با دو نوع سس. خیلی خوب بود. هم زیاد بود هم خیلی خوب پخت شده بود و هم سسش خیلی خوشمزه بود.
اما Main Course مون! لازانیا و پیتزا مخصوص ایتالیایی! وقتی بشقاب لازانیا رو گذاشت کنار دست من و معصوم، به زور تونستیم جلو خندمون رو بگیریم. جفتمون داشتیم تو خودمون منفجر میشدیم. دقیقا اندازه یه کف دست لازنیا چسبونده بودن کف بشقاب و کناره خالی بشقاب رو با سس تزئین کرده بودند. یه پیتزا 8 تیکه گنده هم گذاشتند اون وسط و رفتند. به محضی که رفتند من و معصوم پکیدیم از خنده! حالا نخند و کی بخند...!! آمیتا هم هی میگفت شماها چتونه!
ولی انصافا لازنیای خوشمزه ای بود! خیلی خیلی خوشمزه بود. پیتزاش هم همینطور. خیلی سعی کردیم کل غذامون رو بخوریم، ولی نمیتونستیم! هم خیلی خوردیم و هم خیلی خندیدیم. یه تیکه بزرگ از پیتزا رو جا گذاشتیم، نه واسه کلاس ها! واسه اینکه دیگه جا نداشتیم حتی یک ذره!
آخر سر هم 52500 تومن ناقابل پیاده شدیم و اومدیم بیرون.
ولی خیلی خوش گذشت، هنوزم فکم درد میکنه از بس خندیدم...
پاتوق بعدیمون رو هم همین امشب مشخص کردیم! رستوران بین المللی ....! اسمش رو نمیگم فعلا تا وقتش!
جااای همتوووووووون رو خااالی کردیم حسسسابی!
پی نوشت:
باواریا این بود و البته از مدل سیبش. اورنجینا هم این! خدائیش شما بودین چیکار میکردین این اسامی رو میدیدین و این دو تا قوطی رو میگذاشتند جلوتون!!؟
این دو تا نوشیدنی بیرون نهااایت قیمتش ۱۰۰۰ تومنه که ما به ترتیب ۳۰۰۰ و ۲۰۰۰ تومن بابتش پرداخت کردیم!!