گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۹ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

بچه ها من و همکارم که هم رشته ای خودم هست

تصمیم گرفتیم بریم دوره های آرایشگری ببینیم و بعد از اتمام کار پروژه بریم آرایشگاه باز کنیم

با متدهای جدید و علمی

کلی هم مدل به ذهنمون رسید

الان باید برم جلسه، وقتی برگشتم میگم!!

  • فریba
هر چی تو عمرم دارو، من جمله قرص نخوردم! 

الان همه ش جبران شد. 

روزی 4 تا!!

دو تاش هم که باید باهم خورده بشه. 

عــــــــــــه!

یعنی من عذاااااابی میکشم وقتی میخوام اینا رو بخورم هاا..

عــــــــــــــــــه!



پی نوشت:

tablet: قرص

  • فریba

i have got a class at 6:00 o,clock

 but i'm not gonna go

i'm very tired!

:(

i am gonna go to shopping, or gonna go to my home and sleep! 

i am very lazy!

no?

:)



  • فریba
وای نوووووووووووووشین 

مرررررردم از خنده از اون کامنتت

خدا بگم چیکارت کنه. 

مگه تونستم جلوی خودمو بگیرم و صدام در نیاد!!

:))))))))))))))))))))


  • فریba
یه گوشی جدید برای من آوردند، 

مجهز به پیغام گیر! 

میر بهم ایمیل داده که یه پیغام ضبط کن رو گوشی تا مواقعی که نیستی، ملت بدونن با کجا تماس گرفتند. 

حالا من دارم به این فکر میکنم که چی بگم. 

داشتم با خودم فکر میکردم و هر هر میخندیدم، اگه کسی منو میدید فکر میکرد من دیوانه م!

شما چی پیشنهاد میدید رو پیغام گیرم بذارم؟ 

یه چیزی تو این مایه ها:

" با سلام ! شما با دفتر پروژه .... تماس گرفته اید، لفطا پس از شنیدن صدای ؟؟؟ پیغام خود را بگذارید. با تشکر"

اون صداهه خیلی مهمه که بگیم پس از شنیدن صدای چی؟ صدای بوق، صدای کرنا، صدای زنگ، صدای دکتر م.، صدای ....!!! . 

وای خدا مردم از خنده! 

منتظر پیشنهادات شما هستم.

سریع تا مزه ش نرفته. 

  • فریba

در عرض کمتر از یک ربع من شاهد بارش تگرگ و پشت سرش برف و در نهایت باران بودم!

دانشگاه به حدی زیبا شده که نگو!

جای هممممتون خالی دوستای گل هم دانشگاهی م.

 

خدایا شکرت بابت این زیبایی ها.

 

  • فریba
ما خیلی دوست داریم تغییر پروفایل پیکچر بدهیم،

ولی هیچی عکس به ذهنمان نیمرسد،

به تازگی هم که جائی نرفته ایم که عکس تازه ای گرفته باشیم،

حال میگوئید چه کنیم!!؟

 

  • فریba

خدایا

 

صدامو میشنوی!؟

 

  • فریba

خیلی هوا سرده ها!


  • فریba
+ اول سلام. 

 

+ دوم سرما خوردم اساسی، این چند روز رو همش خواب بودم! 

 

+ سوم در ادامه مراحل درمانی سابق، امروز نوبت بیمارستان داشتم، صبح که اومدم یادم رفته نتیجه آزمایشاتم رو بیارم با خودم! عه!

+ چهارم یک عالمه کار دارم. 


+ پنجم، ششم....  کلا اعصاب ندارم ابدا! لذا ازم فاصله بگیرید!!!

 

+ فعلا همین!


  • فریba
بیا!

تا پارسال بچه هایی که کنفرانس بین المللی خارج از کشور شرکت میکردند، میتونستند برای ارائه مقالاتشون برن و درصدی از هزینه هاشون رو دانشگاه پرداخت میکرد!

امروز من رفتم با دکتر م. صحبت کردم که من میخوام یه کنفرانس تو لندن شرکت کنم، هزینه هاش چطوریه؟؟ میشه رفت نمیشه رفت!؟ 

میگه دانشگاه دیگه حمایت نمیکنه چون برون روی ارز داره!  

ای باباااااااااا

چقدر من برنامه ریزی کرده بودم برای این کنفرانس!

 أکِهی!

  • فریba

وقتی این خبر رو خوندم:

80 درصد دختران ایرانی دوست پسر دارند!

اولین سوالی که به ذهنم رسید این بود که

 چرا ننوشته:

80 درصد پسران ایرانی دوست دختر دارند!!!؟

 

 

 

  • فریba
امروز بعد مدتهااا تو یه فرصت درست و حسابی رفتم ف.ب رو گشتم،

خیلی خوب بود،

یه رفرشه. از بعضی لحاظ.

عکسهای جدید دوستان رو دیدم و هوایی تازه کردم،

یه دوست نازنین (مصی خودمون رو!!) رو از تو پیج معصوم پیدا کردم و درجا اینوایت فرستادم و اونم آنلاین بود و اکسپت کرد تازه مسیج هم برام فرستاد! (کلمات رو داشتید!!!)

کلی از عکسهاتون رو سیو کردم تا هر وقت میس یو شدم بهشون نگاه کنم!

دلم برای همه تنگ شده خیلی.

کاش میشد میدیدمتون! تک تکتون رو!

 

  • فریba

از اونها فقط،

خاطره هاشون به جا میمونه...


بعد مدتها رفتم ف.ب.

رفتم تو صفحه سعید،

عکس ها و نوشته ها و پستها و لایکها و نظرات و وبلاگش و ... نبود همیشگی یک آدم رو غیر قابل باورتر میکنه!

 

  • فریba

بانو شهد!

مدتی است گوشیتان خاموش است!

هر چه سریعتر بنده را از وضعیت حیات و ممات خویش با خبر سازید!!

دل نگرانیم!

 

  • فریba

اونایی که اومدن خونه ما میدونن،

اونایی هم که نیومدن بدونن!

خونه ما طبقه سومه، از دو ور هم آفتاب گیره و پنجره های خیلی بزرگی داره، این وضعیت باعث شده خونه ما نورگیری خیلی خوبی داشته باشه،

اما!

حالا که رسیدیم به فصل سرما، این طبقه سومی بودن و پنجره ها باعث شده خونه ما بشه عینهو یخچال فریزر ساید بای ساید!!!!

به حدی سرد میشه شبها که نگو.

من که تو این شبها که هوا یهو سرد شد، با دو تا و سه تا پتو خوابیدم!!! بقیه هم همینطور.

پریشب به این فکر افتادیم که زودتر بخاری رو راه بندازیم، هیچکدوممون از اینکارا نکردیم تا حالا. اینجاست که آدم به ارزش وجودی "مرد" پی میبره! والا!

من بهشون گفتم: به نظرم کاری نداره، گاز رو که خودمون وصل کردیم، بخاری هم وصل میکنیم یاد میگیریم دیگه! البته ممکنه این یادگرفتن به قیمت زندگیمون تموم شه ها!!!

علی الحساب،

دیشب رفتیم لوله بخاری در سایزهای مختلف خریدیم و شلنگ گاز و بست و اینا. جای دودکش تو سقفه! یعنی چیزی حدود 4 متر لوله میخواستیم، دیشب که بهم وصلشون کردیم و اندازه زدیم دیدیم یه چیزی حدود 30 سانتیمتر دودکش کم داریم. این بود که روند راه اندازی بخاری به تعویق افتاد.

حالا اینا هی میگن بگردین یه "پسر" پیدا کنین بیاد بخاری رو راه بندازه! مورد خطابشون هم فقط منم!!

حالا من پسر از کجا بیارم که بیاد خونمون بخاری وصل کنه!!!؟

دوستان شما اگر "پسر" تحصیل کرده، با وجنات، پولدار، خوش تیپ و ... دارین، معرفی کنین یه عصری بیاد خونه ما، چای و میوه و در صورت نیاز شام هم بهش میدیم!

زود باشید لطفا تا خودم دست بکار نشدم بخاری رو راه بندازم و هر سه تامون رو به کشتن بدم!


 

  • فریba

سمینار هم برگزار شد و بر خلاف تصور من استقبالی خوبی ازش به عمل اومده بود،

تو سالن در حالیکه همه منتظر بودند تا اساتید بیان و سمینار رو شروع کنیم، من پشت تریبون همچنان داشتم اسلاید می ساختم!!! حتی فرصت نکردم یک دور مطالبی که میخواستم بگم رو بخونم ببینم اصلا چی میخوام بگم!!!

تقریبا هر چی به ذهنم اومد گفتم و از اعتماد به نفس خودم در ایراد یک سخنرانی تخصصی و پاسخگویی به سوالاتی که تخصص کاملی در موردش نداشتم خوشم اومد!!

بعد از سمینار هم دعوت شدم به اتاق مدیر اون شرکت و ازم خواست که برای دانشجوهای ارشد و دکتراشون تو دانشگاه، WorkShop بذارم! اینو دیگه نمیشه سر سری گرفت، قرار شد سرفصلهایی که لازم دارند یاد بگیرند رو تا امروز برای من بفرستند تا منم در مورد زمان و هزینه و ... تصمیم بگیرم.


به نظرتون برای یک کارگاه آموزشی تخصصی دو روزه من چقدر پیشنهاد بدم!!؟؟ 

  • فریba

 

هیچی به ذهنم نمیاد بنویسم! این چند جمله رو هم زوری نوشتم. تا میخواستم یه چیزی بنویسم ذهنم به سمت سعید منحرف میشد... در موردش هر چی به ذهنم میاد مینویسم، ولی برای خودم...

سعید یه وبلاگ داره که تا دو هفته پیش دقیقا چنین روزی آخرین پست رو خودش گذاشته.. الان یکی پسوردش رو پیدا کرده و داره ادامه میده، عکسهاش رو میگذاره، عکس تصادفش، عکس ماشینش که به جز یه پاره آهن چیزی ازش نمونده، عکس بچه ش...

خدا صبر بده به خونوادش و آرامش بده به خودش...  

  • فریba

من فردا سمینار دارم!

هیچچچچی هم براش آماده نکردم!

نمیدونم چه شانسیه موضوعاتی که به من میرسه، جزو اون دسته موضوعاتی هست که کسی روش کار نکرده! حتی میر!!

کمتر از ۶ ساعت براش وقت دارم! (با در نظر گرفتن ساعت شام و استراحت و خواب و کار و ...!!!)

به نظرتون میرسم!!؟

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند