گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

اخطار!

این پست حاوی حق الناس است! یا نخوانید یا تا انتها بخوانید! وقتی تا انتهای خواندید، درج کامنت بر شما واجب بوده و تخلف از آن جزو گناهان کبیره می باشد!!! 

 

خب!

تو پست 630 و 631 یه مقدماتی در رابطه با این چیزی که الان میخوام بگم، گفتم،

حرف از این بود که چقدر خوبه آدمها بتونن از بدی هایی که در حقشون شده بگذرند (ببخشند) و بگذرند (عبور کنند)! خیلیامون به مناسبتهای مختلف مثل مسافرت مخصوصا سفرهای زیارتی، جابجایی تو محل کار، انتقال خونه از یه محل به محل دیگه و ... به اطرافیانمون میگیم خوبی بدی دیدین حلال کنین! ببخشین و مسلما جواب میشنویم: خواهش میکنم... خدا ببخشه.. شما حلال کنین... ولی درصد خیلی خیلی کمی از ادمها هستند که همون موقع برگردن و بگن نه من فلان جا ازت بدی دیدم و تو دلم مونده، بخاطر فلان حرف ازت دلخورم، فلان کارت بد بود و باید جبران کنی و ... به جرات میتونم بگم 90 درصد و شاید خیلی بیشترمون سکوت میکنیم و نمیگیم دلخوریهایی که از طرف داریم، یا از روی حساب رودربایستی و یا از روی این حساب که حالا چیزی مهمی نبوده که قابل گفتن باشه و ...

 

  • فریba
گفتند ماه رمضان ماه مهمانی خداست! 

درسته؟

آیا این وسط کسی از فریبا یا خونه فریبا هم اسمی برده؟ 

اصن اون موقع فریبا خونه داشت؟؟

خب چرا همه تو ماه رمضون میان خونه ما مهمونی!؟؟؟ 

ای بااااابااااا

بذارید این زوج جوون یه چند روز تنها باشند!!! 

 

پی نوشت:

من خودم شخصا خیلی "مهمونی برو"  و "مهمون بیا دوست" هستم!!!! (اصطلاحات رو داشتید!!)

ولی از اینکه یه جایی برم حس مهمون داشته باشم و راحت نباشم و کسی بیاد خونمون و فکر کنه واقعا مهمونه اصلاااااااا خوشم نمیاد.

به نظر من آدم وقتی میره مهمونی برای اینکه بهش خوش بگذره باید اونقدر راحت باشه که تشنه ش شد بره خودش آب برداره، گشنه ش شد بره نیمرو بزنه یا یه چیزی از تو یخچال برداره بخوره و لازم نباشه هفت مدل خورشت بچینن، خسته بود همون وسط خونه دراز بکشه (رو تخت صاحب خونه نه هاااا همون گوشه حال یه بالشت بندازه بخوابه !!!!)، ظرفا کثیف بود بشوره، کمک کنه غذا درست کنن و ... 

و متقابلا هم کسی اومد خونه خودم مهمونی هم باید همینطوری باشه!! 

خب نمیشه که یکی بیاد یه هفته خونه ادم بمونه و تو خسته و کوفته از سرکار برگردی بعد به جای اینکه به این فکر کنی که الان میری خونه استراحت میکنی و یه چای دم میکنی و دو قطعه سه تار میزنی و یا کارای عقب مونده رو انجام بدی، به این فکر کنی که ای داد شام چی درست کنم؟؟ میوه داریم خونه؟؟ نون داریم مهمون فردا صبونه بخوره؟؟ نکنه پنیر تموم شده؟؟ خونه تمیزه؟؟ و ... 

 

نه دروغ میگم؟؟

 

  • فریba
داشتم تو راهرو میرفتم، یه سوسک رو کف سالن دیدم! همکار از رو به رو میومد، بهش گفتم سوسک رو دیدی! نداشتیم تو ساختمون تا حالا!

آغا چشمتون روز بد نبینه همین یه جمله از دهن ما درومد، چهل و پنج دقیقه من رو سرپا نگهداشت به حرف زدن! 

از یه سوسک پشت و رو شده کف راهروی دانشکده رسیدیم به طرح های ملی و استخدام یکی از همکلاسیا تو یه شرکت ایتالیائی و مقدمات ازدواج این همکارمون و قیمت خونه و دلار و ارز و ...!!!!!!

الان من اینم 

  • فریba
میگم نوشین!

چیزه ... 

مــــــیــــگــــــم م

خـــــــــب ب

مممم

چیزه دیگه!!

عـــــــیـــــــد فــــــطــــــــر ...

خـــــــبـــــــ ....

اگــــــه....

جــــــــــــشـــــــــــــــن عـــــــــــــــقــــــــــــــــد امـــــــــــــــــیــــــــــــــــــد بــــــــــــــــــــاااااشـــــــــــــــه ه ه....

خـــــــــــــــبـــــ

بـــــــــــــعــــــــــد

چـــــــــیـــــــــــزه دیــــــــــگه خب...

ایــــــــــــــــن ...

هممممم...

مــــــــــــن ...

..........

.....

........

من نمیرم خب! نمیرم!

چرا داد میزنی!

نمیرم خب! 

والا نمیرم!!!

بخدا!!!!

 

  • فریba

یه کتابی دارم میخونم، یه بازی روانشاسانه است!

یعنی یه کتابیه که هم میتونه بازی باشه و هم میتونه یه نوع شخصیت شناسی باشه!

یه سری معما داره که پاسخی که بهش میدین خیلی از جنبه های مختلف شخصیت ادم رو رو میکنه! البته همه ش هم درست نیست ولی در کل جالبه و خیلی از موارد با اون چیزی که درون توئه مطابقت داره!

میخوام هر از چندگاهی یکی از معماهاش رو بذارم تو وبلاگ و همگی بهش پاسخ بدیم و بعد ببینم چی در موردمون میگه!

 

  • فریba
دیشب ماه عسل رو دیدین؟

بچه رضا رو دیدین؟

:))))))))))))))

 

احسان علیخانی هم که کم نمیاره دیگه! حرف نمونده که تو برنامه ش نگفته باشه!!

خیلی با حال بود!

 

  • فریba
امروز این لینک رو تو تابناک خوندم.

برام جالب بود. 

بد نیست شما هم بخونید. 

حرف‌های دومین مرد ثروتمند جهان!

 

 

 

  • فریba
یعنی من عاااااااشق این بچه م!

اینقدر دوستش دارم که خدا میدونه. 

تو برج میلاد که دیدمش اونقدر زل زل نگاهش کردم بنده خدا فهمید برگشت بهم سلام کرد!

:))

 

 

  • فریba
آورده اند که:

کسانی که به وبلاگ آدم مداوم سر میزنند و خاموش خاموش میخوانند و کامنتی ثبت نمیکنند و ...

همانند کسانی هستند که نمک میخورند و نمکدان میشکنند!

بعله!

 

  • فریba
دارم تو فیس بوق با نوشین چت و در بخش کامنت یکی از عکسها با رادا گفت و گو میکنم!!!

مررررررررردم از خنده ه ه ه ... :))))))))

 

 

  • فریba

یکی از همکارامون (خانومه) هر هفته میره شمال و برمیگرده!

بهش میگم یعنی شما ساکن تهران نیستی؟

میگه نه! در اصل خونه م شماله. همسرم اونجاست.

میگم چقدر سخت! یعنی شما هر هفته میری شمال و برمیگردی؟

میگه اره دیگه!! من آخر هفته ها هی باید برم اونجا سرویس بدم بیام!!!!!!!

 

 

:))))))

  • فریba
من عاشق تدریسم!

به خاطر همین کوچکترین فرصتی برای تدریس پیش بیاد از خودم دریغش نمیکنم، هر چند حقوقش کم باشه!

پائیز و زمستان سال 91 به جمعی از بچه های بانک .... کامپیوتر درس میدادم، ایمیلی هم که برای کلاسام استفاده میکنم از ایمیل رسمیم مجزاست، دیروز اتفاقی رفتم سراغ اون ایمیله. دیدم یکی از بچه های بانک ایمیل زده و حالم رو پرسیده و ازم خواسته اگر ایمیلش رو دریافت کردم بهش پاسخ بدم.

منم همون لحظه ریپلای زدم و جوابش رو دادم. برام نوشته بود این همون ایمیلی هست که تو کلاس ساختیم و بهمون یاد دادین.

آخه بخشی از آموزش کلاس اینترنت و کاربردهای اون بود. آموزش به کسانی که به قول خودشون تا قبل از این کلاس حتی نمیدونستند چطوری کامپیوتر روشن میشه.

حس خیلی خوبی بهم دست داد.

بچه های سازمان حسابرسی هم که هر از چندگاهی به سایت دانشگاه سر میزنن و برام پیام میگذارند هم همین حس رو به من منتقل میکنند.

حس موفقیت یکی از دانش آموزات یا دانشجوهات مثل حس یک باغبونیه که  نهالی که کاشته به ثمر نشسته و گل داده و میوه!

  • فریba

آقا دیشب یکی اومد تو خوابم بهم گفت

برو به بابات بگو، این پسره که اومده برات رو رد نکنه! پسر خوبیه!!!

بعد تو خواب انگار من در جریان بودم و میدونستم طرف کیه!

بهش گفتم جدی میگی؟ خوبه؟؟

صدا میگفت اره! خیلی پسر گلیه. بهتر از این پیدا نمیکنی.

 و من هم انگار یجورایی دلم میخواست طرف رو!!

الان که بیدار شدم نه یادمه اون پسر خوشبخت کی بود و نه اینکه اصلا خبری هست!!!

اصولا هم که میدونین؛ خبری بشه من با خبر نمیشم!!! خاسّـــِگار میاد و میره برای خودش!!!

باید الهام رو بفرستم یه آمار از خونه دربیاره ببینم چه خبره!!!

 

الهااااااااااام.....

الهاااااااااااام هوووووووووووی ی ی

بیاااااا قربونت برم م، بیا ببین این دستبند که برات خریدم قشنگه؟؟!!!!

 

  • فریba
به واسطه پست اخیری که تو فیس بوک گذاشتم،

در عرض 48 ساعت گذشته؛ بیش از 17 نفر درخواست دوستی دادند!! 

که حتی یک نفرشون رو هم نمیشناسم!!!

منم در یک حرکت انتحاری همه رو ریجکت کردم، حالشون گرفته شه! :))

 

 

این هم اون پستی که میخواستم بذارم نیست هااا! چی میخواستم بگم!؟؟

 

 

  • فریba

سلام

ظهر سومین شنبه تیرماهتون بخیر و شادی.

این ماه رمضون بدجور داره رو من تاثیر میگذاره!

لاغر مردنی و کم اشتها و نخور بودم، الان دیگه بدتر شدم!!!

افطار به نان و پنیر و مختصر شیرینی و میوه ای اکتفا میکنم.

شام هم که عملا میلش نیست، بین نیمه شب تا سحر با کشک بادمجونی، کوکوئی، خورشت تو فریزری چیزی خودم رو سیر میکنم.

فکر کنم اواخر ماه رمضون محو شم کلا!!

 

چی میخواستم بگم؟؟

اصلا با هدف دیگه ای اومدم حرف بزنم، گشنگی امون نداد و اینا اومد سر زبونم!!

بذار یکم دیگه فکر کنم ببینم اصل ماجرا چی بود!!!!

 

  • فریba
بسیااااار خوابم میاد

بسیاااااار خسته م 

بسیاااااااار گشنمه

امروزم جلسه داریم، نه ساعت شروعش معلومه و نه ساعت پایانش!

میخوام برم خونمووووووون

گشششنمه

خسسسستمه ه ه

:((((( 

  • فریba

.....

چشام رو بستم و تو ذهنم همه ادمهای خوب و بد زندگیم رو تو ذهنم اوردم...

یک لحظه یک مستند تلخی برای خودم ساختم از روزای بدی که با این ادمها داشتم...

و تصمیم گرفتم فراموششون کنم... تصمیم گرفتم بهشون فکر نکنم... به خدا گفتم خدایا من بخشیدمشون ... تو هم به یمن این ماه عزیز بگذر از همه گناهای کوچیک و بزرگمون...

بعدش حس کردم یک بار سنگینی از دوشم برداشته شده! حس کردم قلبم بااااز شده و پذیرایی خوبی های ادمهای جدید ...

پذیرایی مهربونی ها و خاطرات شیرین...

و من تونستم راحت نفس بکشم!

...

...

اما ... همه چی به این راحتی نبود... 

 

 

این پست ادامه دارد... 

 

  • فریba

همیشه از ماه رمضان از ماه عفو و بخشش الهی یاد میشه،
ماهی که میگن تا میتونی به خدا بگو غلط کردم!!! و ازش بخواه که گناهانت رو ببخشه.. خدا هم مهربون، بنده دوست، با گذشت، نمیتونه بگه نه که!! میبخشه همه رو و فراموش میکنه و بهت فرصت دوباره میده! البته خدا فقط میتونه از سهم خودش ببخشه! و با اینکه بزرگترین قدرت رو در دست داره ولی به سهم بقیه کاری نداره و میگه اول برو حق الناس رو به جا بیار و از بنده ها طلب بخشش کن، اگر اونا بخشیدن، دیگه من این وسط چیکارم!!!
چه خوبه که ما ادمها هم تو این ماه، حداقل تو این ماه، ببخشیم.. همه چی رو!! تا جائی که میتونیم، تا جائی که قدرت داریم، تا جائی که در توانمون هست از هر لحاظ، مادی و معنوی. رسم قشنگیه که تو این ماه خیلی از زندانی ها رو آزاد میکنن، خیلی ها تخفیف در مجازات میگیرن، خیلی ها میان گل ریزون میگیرن برای ازادی زندانیان مالی و ....
دیشب داشتم به این فکر میکردم، خدا که اینقد راحت از همه گناهان و اشتباهات ما میگذره و به ما فرصت میده که جبران کنیم، خدا که حقشه نبخشه!!! حقشه بگه اون وقتی که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟؟ که حالا اومدی التماس میکنی منو ببخش منو ببخش؟ خدا که حق داره اگه پشت کنه به خیلی هامون و بگه دیدار به قیامت... خدا که خیلی راحت میتونه خفتمون کنه!!!!
ولی هیچ کدوم از اینکارا رو نمیکنه و صدبار اگر توبه شکستی باز هم با اغوش باز تو رو میپذیره...
مگه من از خدا بالاترم؟؟ چرا من نبخشم؟؟ چرا من نگذرم از همه؟ چرا روح خودم رو آزاد نکنم؟ چرا باید یه مدت طولانی ذهنم رو مشغول کنم به گذشت های دور و آدمهایی که اومدن و رفتن و یه رد و نشون تلخ تو زندگی من گذاشتند ... چرا من نگذرم و راحت نکنم خودم رو؟
.
.
.
این پست ادامه دارد...

  • فریba

به به به به 

خبر خوشی امروز بهمان رسید. 

امید عزیزم داره ازدواج میکنه. 

البته خانومش هم برام عزیزه. ولی امید خیلی برام عزیزتره. اونقدر دوستش دارم که دوست دارم وقتی دیدمش محکم بغلش کنم بوسش کنم! که صد البته اینکارو میکنم!!

زنگ زدم کلی دعوا که چرا زودتر من رو خبر نکردین من برای عقدتون بیام! میگن الانشم دیر نشده، مرخصی بگیر بیا اگه راست میگی!!

حیف مرخصیم نمیدن وگرنه حتما میرفتم. 

از همین الان دارم فکر میکنم جشن عقدشون که معلوم نیست آیا برگزار بشه یا نشه، چی بپوشم!!

الا ایحال

من هفته بعد رو مرخصی گرفتم چند روز برم به ولایت. دوستان اگر کاری باری سفارشی چیزی دارند زودتر اعلام کنند تا نرفتم!

 

 

  • فریba
یک سوال شرعی!

آیا خوردن رژلب، از مبطلات روزه می باشد!!!؟؟

 

 

  • فریba
امروز با بچه ی چاوشی حرف زدم!

میدونین که دختره؟ اسمش هم هست نیکی!

هنوز 4 ماهش تموم نشده!

اینقدر ذوق کردم م م م.

دلتون بسوزه. 

  • فریba

ماه رمضونتون مبارک!

سحر دیر بیدارم شدم، اون هم به لطف تماس هاجر وگرنه اصلا بیدار نمیشدم!!!

در عرض یک ربع غذا گرم کردم، چای از قبل دم شده رو ریختم تا سرد بشه،

هندونه قاچ زدم!

شیرینی و خرما هم دراوردم از یخچال!

چند دقیقه مونده بود به اذان با یک لیوان آب اومدم تو هال و پرده رو کشیدم و پنجره رو باز کردم، یه نگاهی به بیرون انداختم و خونه های همسایه که تک و توک چراغ هاشون روشن بود، تلویزیون رو روشن کردم و ثانیه ها رو میشمردم تا روزه اولین روز ماه رمضان شروع بشه...

دوست داشتم بعد از نماز صبح نمیخوابیدم، ولی خستگی جلسه دیروز به من این فرصت رو نداد.

میخوام برنامه ریزی کنم عصر که از سر کار برگشتم یکم بخوابم، بعد از افطار هم دوباره بخوابم تا سحر و بعد از سحر تا صبح بیدار بمونم.

امیداورم بتونم...  

حس خیلی خوبی دارم که امروز روزه م.

 

التماس دعا.

  • فریba

از میون صدها لوازم آرایشی رنگارنگی که تو دنیا آرایشی بانوان وجود داره، من علاقه شدیدی به لاک دارم!!!

هر جا لاک میبینم اصن یه جوری جذب رنگاهای متنوع و درخشش اکلیلها و فرچه های طراحی میشم.

البته علاقه من بیشتر در حد خرید هست و کمتر پیش میاد استفاده کنم، البته اگر نبود به دو دلیل مهم اقامه نماز و حضور در یک محل رسمی جهت کار، من هر روووووز با یه مدل لاک از خونه میومدم بیرون! کما اینکه الانش هم تا موقعیت پیش میاد لاک میزنم شده در حد رنگ ناخن!!

دیروز که داشتم بعد مدتها قفسه وسایل شخصی م رو مرتب میکردم، این حجم لاک  از لابلای وسایلم جمع اوری شد. هر کدومشون تو پلاستیک های کوچولو بودند که طی روزهای منمادی خریداری شده و بلا استفاده یه جایی، جا خوش کرده بودند.

البته این تمام لاک های من نیست، نصف این تعداد هم تو کمدم تو خونه است!!! به این تعداد، باید اون تعداد لاک هایی که دوستان به صورت تعارفی برده بودند یا امیر ارسلان عزیز جهت رنگ آمیزی ماشین های اسباب بازیش به یغما برده بود هم اضافه کنم!

دیروز که اینا رو کنار هم گذاشتم دیدم من تمام لاک هام تو طیف نقره ای و طلایی و قرمز و مشتقات صورتی میچرخه، لذا تصمیم گرفتم ایندفعه برم تو نخ لاک های جیغ! مثل نااارنجی ... لیمویی ... و یا سایر رنگ هایی که ندارم مثل آبی ... سفید ...

شما چه رنگی پیشنهاد میکنید؟

شما اصلا لاک دوست دارید؟ لاک دارید؟ چه رنگایی؟

 

تو این عکس رنگ ها بهتر نمایانه!!

  • فریba

یکی از دوستان قرار بود من رو معرفی کنه به یه شرکتی برای کسب روزی حلال به صورت پروژه ای!

شماره مدیر اون شرکت رو به من داد و گفت شماره من رو به اون شخص میده که در جریان باشه.

منم به کل یادم رفت! یعنی یادم نرفت ها، فرصت نکردم اصلا!

مخصوصا اینکه رزومه م رو خیلی وقت بود آپدیت نکرده بودم.

امروز اون دوست گرام بهم پیام داده که: با آقای ... (همون مدیره) تماس گرفتی؟؟ باهاشون صحبت کردم تو رو میشناسه!!!!! منتظر تماسته!!!

منم که اصلا نمیدونستم طرف کیه که منو میشناسه، چشام چهارتا شد و ته دلم البته کمی ذوق کردم!!

ولی به روی خودم نیاوردم و جواب دادم: مگه کسی هست در دنیای - - - که منو نشناسه!!!! باشه امروز فرصت کنم یه زنگی میزنم بهش حالا ....!!!

:))))))

  • فریba
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۰:۳۸
  • فریba
تو اتوبوس، به مهیار میگم:

یه آهنگ ارم از یه خواننده قدیمی میگذاری؟؟ مثل هایده!

مریم میگه نه! از شهرام شکوهی بذار.

اونی یکی میگه نه آهنگ قمیشی بذار...

یکی دیگه میگه از امید یا معین بذار!

مهیار میگه: 

اینطوری نمیشه!! باید یه گروه سرود تشکیل بدم از هایده و شهرام و ابی و معین و ... تا همه راضی بشن!!!

 

:))))

  • فریba

عرضم به حضورتون که
جمعه جاتون خالی

با تور رفتیم دریاچه الیمالات تو مازندران 

قضیه این بود که پنج شنبه دوستان گرام تماس گرفتند که یه تور فردا داره میبره الیمالات میای؟ 

منم پایه، بله رو دادیم و تو مسیر کلاس سه تار، عطیه رو فرستادیم بره پول رو واریز کنه به حساب زهره جان (مدیر آژانس) و شب هم رفتیم منزل دوستان جهت هماهنگی بیشتر برای سفر. 

ساعت 4 از تهران راه افتادیم در حالیکه من ساعت 1 خوابیده بودم و ساعت 3 بیدار شده بودم، روز قبلش هم چون تمرین سه تارم رو خوب انجام نداده بودم مجبور شده بودم زود بیدار شم.

گفتم خب اشکالی نداره یکم تو اتوبوس میخوابیم.
یعنی به محضی که اتوبوس چند متری از تهران فاصله گرفت، آهنگ گذاشت با صدای بلند و دوپس دوپس و صدای دست و جیغ و هورررااای دوستان از انتهای اتوبوس و حرکات موزون، خواب که چه عرض کنم، هوش از سر ما برد!!!
این روند از آغاز سفر تا واپسین دقایق سفر ما رو همراهی کرد نمیدونم این بچه هایی که همش وسط بودند کمرشون نشکست احیانا اینقدر قر دادند!؟؟

ساعت 9 رسیدیم سواحل محمود آباد، قدم زدن کنار ساحل و غرق در آرامش دریای بی انتها و هیجان قایق موتوری تااا اون وسطهای دریا
بعد از ناهار رفتیم الیمالات.. کمی پیاده روی تا جنگل و چیدن تمشک و قدم زدن کنار دریاچه ارام و دید زدن بچه ها که رفته بودند قایق سواری ...

ساعت 1:30 به وقت تهران، ما خونه بودیم! خسته و کوفته و لهیده و کوبیده و ...

خیلی خوش گذشت.
جای همتون خالی.

پی نوشت:
یک تفریح ساده و معمولی.
مسئول تور اجازه داد که تو اتوبوس راحت باشی، بزنی برقصی بی حجاب باشی (البته ما هیچ کدوم از اینکارها رو نکردیم هاااا) آواز بخونی جیغ بزنی و ...

همه دلشون خوش بود اونطوری که دوست دارند، دارند تفریح میکنند. هر چند محدویت های بی دلیلی که همه جا جلوی بانوان قد علم میکنه نگذاشت که به ما خیلی خوش بگذره محدودیت های مثل ممنوعیت شنا و جت اسکی لب ساحل!

ولی باز خیلیا به همین ازادی محدود توی اتوبوس دلشون خوش بود!!!

و من دلم سوخت برای خودمون که به چه چیزایی دلمون باید خوش باشه!

 

  • فریba
با اتمام بازی ایران و آرژانتین، صفحه شخصی لیونل مصی مورد تهاجم ایرانیان قرار گرفت!!!

یه عده اومدن هر چی از دهن مبارکشون درومده نثار روح و روان این بنده خدا و خانواده ایشون بویژه خواهر و مادر و عمه ایشون کردند و در مقابل کسانی هم به دفاع برخواستند و موجی بوسه و لایک هست که جهت عذرخواهی به ایشون هدیه کردند!

ثبت بیش از 80 هزار کامنت!!!!!! رکوردیه برای خودش. 

واقعا چرا؟؟

هر چی فکر میکنم نمیدونم آخه یه آدم چقدر میتونه بی شعور و بی فرهنگ باشه!!!

من صِدام به مسی نمیرسه وگرنه میرفتم روی گلش رو میبوسیدم و میگفتم تو گذشت کن!! بخشش از بزرگانه!!

والا!

 آخه واقعا چرا!؟؟

 

پی نوشت:

صفحه مورد عنایت ایرانیان مسی در فیس بوک!

https://www.facebook.com/LeoMessi

 

  • فریba
بازی رو دیدین؟
سالمین؟
زنده این؟
سکته نکردین؟
غمباد نگرفتین؟
من که یه لحظه حس کردم قلبم ایستاد!!!
من و حمیده و الهام تمام 90 دقیقه رو جیغ زدیم و جیغ زدیم و جیغ زدیم ... ولی دقیقه 91 بازی ... خونه ما رو سکوت کامل فرا گرفت و فقط صدای فردوسی پور رو میشد شنید!!!
گفتم الان همسایه ها میگن اینا سکته کردند!!!

بازی خوبی بود، ولی خیلی حیف شد! خیلی ی ی ی!!!

موندم اگر حقیقی نبود چند ده تا گل میخوردیم تا اخر بازی!!؟

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند