گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۸ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

  کلاس دف دارم عصر. 

  اگه بدونید چقدر حوصله ندارم برم!

  اصلا پشیمون شدم از ثبت نام تو کلاس. 

  ولی خب هوسم نشست سر جاش دیگه! هی میخواستم ببینم دف چجوریه که دیدم! 


  فردا صبح هم که سه تار دارم! 


  برای آخر این هفته یک برنامه ریزی توپ کرده بودم، قرار بود برم جشن عقد امیدجان! یادتونه که!! 

   بنده خدا شانس ندارند. 

   تا میرن جشن بگیرن، یکی میمیره! 


  تا الان سه بار جشنشون عقب افتاده. 

  من تا دیشب داشتم به لباس جدیدی که خریده بودم برای جشن امید فکر میکردم و اینکه موهام رو      چه مدلی درست کنم که به لباسم بیاد!!! ولی فوت ناگهانی عمو بزرگه باعث شد که جشن عقدشون کلا لغو بشه و احتمالا بره تااااا عروسی! 


بهش اسمس دادم امید جان، قربونت بیخیال این جشن شو تا کل فامیل رو به کشتن ندادی!!!! :))))


 خلاصه که الان باید یه برنامه دیگه بریزم برای آخر هفته م. 

 فردا شب که جشن تولد دعوتم. اصلا هم حسش نیست. 

 ولی نمیشه نرفت! یجورایی میزبان هم هستیم مثلا!! 


  آخر هفته اگه بتونم مقالمو که ماههاست تو لیست ویرایشه تکمیل کنم و

  هفته بعد بدم به نشریه برای داوری. 

 انشالله تعالی. 


  آخر هفته خوبی داشته باشید. 


  فردا پنج شنبه، به یاد درگذشتگانمون باشیم.. 

 حتی شده با یه صلوات .. حتی شده با یه یاد خوب .. 


  روز خوش


  • فریba

شاید براتون جالب باشه که بدونید اولین ایمیل رو کی فرستاده، یا اولین کسی که عضو فیس بوک شده کیه! 

این تصویر این سوال شما رو پاسخ میده. 


منبع: سایت تابناک. 




  • فریba

اینقدر تو این مدت من پول خرج کردم،

که جرات نمیکنم برم موجودی حساب بگیرم ببینم چقدر دیگه پول تو حسابمه!!!

  • فریba

به نظر من 

آدمی که بتونه دروغ بگه، 

همه جور کاری ازش برمیاد!! 

کافیه آب ببینه...!


موافقید!؟



  • فریba

ماه دخت رزمی کار 

کدومتونید!؟ 



  • فریba

ادم دو تا دوست مثل این دو نفر داشته باشه! 

دیگه چی از خدا میخواد؟ 

هیچی!

بسشه دیگه! 

یکیشون نویسنده این پسته و دیگری کسی که کامنت اول همین پست رو گذاشته، جزو بهترین های بهترین های بهترین ها هستند! 

مرسی هاجر

مرسی نوشین. 

فقط میتونم بگم دوستتون دارم!

ممنون که هستین. 


(راضی تو رو هم فراموش نکردم ها! تو هم هستی :) )

  • فریba

هوا باااروووونیه. 

من عاشق بارووونم. 

ادم تو این هوا میدونید باید کجا باشه!؟ 

تو خونه 

تو بغل یه نفر! 

لیوان چای تو دست تو، 

دستای تو، تو دست اون! 

عشق بگه و عشق بشنوه! 


والا!


ما که الان سرکاریم! 

هعی!




  • فریba
به علت تردد بیش از حد بچه های دانشکده و دوستان و سال بالایی و سال پائینی و غیره در دانشکده و خصوصا سرک کشیدناشون به سایت پروژه که ببینند کی داره کجا چیکار میکنه، رو در سایت پروژه زدم ورود بدون هماهنگی ممنوع! 
  بعضی ها شعورشون میرسه و به این اطلاعیه دقت میکنند و واقعا بدون هماهنگی با من نمیان تو! 
ولی بعضی (بویژه دوستان ما، هر چه صمیمی تر بی نظم تر!!!) خیلی خودشون رو خودمونی میدونند و فکر میکنند این اطلاعیه برای اونا نیست!
لذا هر چی هم بهشون بگی باز سرشون رو عین ... میندازن پائین و میاین میشینن تو سایت (وسط سایتمون یه میز جلسات هست که جای خیلی خوبی برای نشستن و گپ زدنه!!!)
از قضا، دیروز یکی از دوستان فهیم ما عین همون چهارپای محترم سرش رو انداخت پائین و اومد تو سایت و یکم گپ و گفت کرد با همه و رفت پیش دوستش نشست! شروع کردند بلند بلند به خاطره تعریف کردن و داستان سرایی! 
یه دوباری برگشتم یه نگاهی به همکارمون انداختم که یعنی پاشو برو بیرون! ایشون هم که اصلا نادیده گرفت!! 
یه دوبار هم با لبخندی زورکی تذکر دادم که آروم! بچه ها دارند کار میکنند!! 
ولی خب آدم وقتی بیشعور باشه، بیشعوره دیگه!!! کاریش نمیشه کرد!! 
یه چند دقیقه گذشت، همین دوست فهیم ما همینطور بی اجازه اومد از روی میز من یه برگه A4 برداره! بهش اجازه ندادم، گفتم برگه های شخصی نیست! مال پروژه است. یه برگه یادداشت کوچیک بهش دادم و گفتم بیا همین خوبته!! 
داشتم یه گزارش 500 صفحه ای رو پرینت میگرفتم، دیدم این خانوم محترم و همکارمون اومدند و گفتند میشه یه برگ پرینت بگیریم!؟ گفتم چی هست؟ میگه گواهی فارغ التحصیلیمه! 
میگم با پرینتر و برگه های پروژه!؟؟ پرینت شخصی!؟؟ امکان نداره!! 
میخنده و میگه: من هنوز دانشجوی اینجام ها! حق آب و گل دارم. 
بهش میگم داری میگی گواهی فارغ التحصیلی، پس علی الحساب دیگه دانشجو نیستی. در ضمن دانشجو هم باشی بازم نمیتونی اینجا پرینت بگیری، چون این پرینتر برای پروژه است و حسابش جداست! 
خلاصه که خانوم بهش برخورد، فایلش رو برداشت برد دفتر کپی دانشکده پرینت گرفت و بدون خداحافظی با من رفت! 

همین دیگه! 
حالا هی بگین ما ایرانیا چرا اینجوری ایم!

شما بودین چیکار میکردین خدایی!؟




  • فریba

دوستان! 

ایشون  رو میشناسند احیانا!؟ 




  • فریba

   زنگ زدم به مدیرم میگم: 

   از سازمان فلان زنگ زدند برای پیگیری فلان نامه! خیلی هم شاکی بودند! 

  مدیر:

   غلط کردند! 

  من:

 آقای ح زنگ زده بود، مخ من رو خورد از بس حرف زد که چرا نامه رو نفرستادین و اینا! 

  مدیر: 

  غلط کرده! 

  من:

تازه میگفت دکتر الف هم زنگ زده بهشون گفته چرا اینا نامه رو هنوز نفرستادند و پیگیری کنید و ...!

  مدیر: 

 غلط کردند!

 من: 

 میگم اگه لازم هست با دکتر پیگیری کنم!؟

 مدیر: 

 نخیر لازم نیست! خودم فردا صحبت میکنم!


 (خیلی بهم لطف کرد که نگفت غلط کردی!!!) 

:))))))



بعدا نوشت: 

اومدم اتاق، همکارم میگه:آقای ح (همونی که برای پیگیری نامه زنگ زده بود) زنگ زد باهات کار داشت! 

من:غلط کرده!!! 

:)))))) 


خیلی بی ظرفیتم! نه!؟ 


  • فریba

یه مسابقه اینترنتی خیلی باحال هست!

البته بازیش مسخره است ولی چون حالت رقابتی داره، جذابه!


جایزه ش هم خیلی ی ی خوووبه! 


هر کی میخواد بیاد بازی، ایمیلش رو برام بذاره تا براش دعوت نامه بفرستم، 


ببینم میتونیم گروهی سفر ترکیه رو ببریم! 


:)


پی نوشت: 

برای بازی نیاز به اینترنت داری! ترجیحا پر سرعت که اعصابتو نریزه بهم!!! 



  • فریba

دیشب خواب دیدم، 

تو خواب داشتم سیگار میکشیدم!! 

دودش هم میرفت توحلقم همه ش! 


از صبح حالم بده! 

فکر میکنم همه دود سیگار تو حلقمه! 

گلاب به روتون هی میخوام بالا بیارم همه دودا رو! 

عه!



خوابه ما میبینیم!؟ 



  • فریba

کسی میدونه چرا این قالب، 

اول جمله ها رو نشون نمیده!؟ 


هوم؟

  • فریba

همزمان با شروع ترم 4 سه تار،

یادگیری دف رو هم شروع کردم! 

من در اصل میخواستم برم کلاس آواز! 

ولی به پیشنهاد اساتید، بهتر بود اول یکی دو تا ساز یاد میگرفتم بعد میرفتم دنبال آواز!

به هر جهت که افتادم تو خط موسیقی سنتی. 

امیدوارم وسط راه ولش نکنم!

استادم دیروز ضمن تحسین بنده، 

بهم گفت من نگرانتم! 

گفتم چرا!؟ 

میگه: آخه بچه های فوق لیسانس و دکتری، چون سودای مقام و منصب و ادامه تحصیل در سر دارند، هر آن ممکنه موسیقی رو ول کنند و برن بچسبند به درسشون! 

من خندیدم و گفتم: 

فعلا که من درس رو ول کردم  و چسبیدم به موسیقی. 

گفت: به هر جهت! حواست باشه!!! 


منم راستش رو بخواین، کمی دو دلم! اینکه اگر بخوام موسیقی رو حرفه ای دنبال کنم، از درسم بمونم. هر چند استادم میگفت اگر برنامه ریزی دقیق داشته باشی به هردوتاشون میرسی. 

ولی کو برنامه ریزی دقیق! 


پیشنهاد شما چیه!؟


  • فریba

چند وقت پیش میخواستم برم دیدن یکی از اقوام در بیمارستان 

وقت بسیار کم بود و ساعت ملاقات محدود 

من تو ذهنم در حال برنامه ریزی و مدیریت یکساعت زمان در اختیارم بودم که چطوری در عرض یکساعت برم یکم میوه بخرم که برای بیمار ببرم و خودم رو برسونم گیشا و تا بیمارستان شریعتی برم و مریضمون رو به اندازه کافی ملاقات کنم و برگردم ... تو این برنامه ریزی، خرید میوه کلی وقت من رو میگرفت! 

داشتم به این فکر میکردم که کاش یه مرکزی بود که میوه سفارش میدادی برات میاورد و مجبور نبودی برای خریدش بری میوه فروشی! هر چند من خریدای اینطوری رو اصلا قبول ندارم و میگم حتما باید خودم برم جنس رو ببینم حالا هر چی میخواد باشه!

ولی در مواقع ضروری و اینچنینی خیلی مفیده!

در همین افکار بودم که گفتم بذار یه سرچی بزنم ببینم چنین چیزی هست یا خیر!

چشمم به جمال این سایت روشن شد! 


سایت میوه!!!!!


خیلی برام جالب و زیبا بود. 

ضمن اینکه بسکت مخصوص بیمار و هدیه و عروسی و ... هم داشت! با میوه های درجه یک و خاص!! 


این سایت در درجه اول برای قشرهای مرفه و نیز قشرهای .... گشاد جامعه بسیار مناسب هست. 

به این دو قشر شدیدا و اکیدا توصیه میکنم!


  • فریba


فردا سالگرد سعیدِ... 

سر خاکش.. 

یکسال گذشت از این حادثه! 

چقدر زود و چقدر تلخ! 


سعید.. 

خدا بهت ارامش بده... 

به مادرت و پدر صبر...







  • فریba

یه خونه تکونی حسابی کردم. 

یه عالمه پست نیمه کاره داشتم که نشستم همه رو یه مرور کردم، اضافی هاش رو پاک کردم. بقیه رو هم گذاشتم تو نوبت انتشار!

یه عالمه نظر خصوصی و عمومی و تائید نشده داشتم، یکی یکی همه رو مجدد خوندم و قابل تائید ها رو تائیدیدم و اضافی ها رو دیلیتیدم!

الان حس میکنم وبلاگم خیلی سبک شده! 

آخیشششش!


  • فریba

صبح همگی بخیر. 

آغا ما تمام این هفته رو من خواب موندم و زودتر از 9 نتونستم بیام سر کار. 

حالا مدیر ما همیشه دیر میومد سر کار هااا!!! 

تو کل این هفته سر 8 تو دفترش حاضر بود!!! 

ولی خب از بزرگواریش چیزی نگفت! البته چون میدونه از پس من برنمیاد، خیلی وقته دیگه به من گیر نمیده! :))


نکته بعدی هم اینکه، 

فکر کنم دارم سرما میخورم! 

علائمش رو دارم حس میکنم! 





  • فریba


یه متن برام ایمیل اومد.. 

قشنگ بود.

شما هم بخونید!



  • فریba

سررررررده ه ه ه ه 

یـــــــــــــــــــــخ زدمممممممممممممم....


  • فریba

همیشه بغض ِ تو دنیامو لرزوند


هوای گریه هامو داری یا نه....؟


یه عمره که فراموشت نکردم


منو به خاطرت میاری یا نه...؟




پی نوشت 1: 

یه ایمیلی فرستادم!

نمیدونم!

شاید نباید میفرستادم... 

ولی فرستادم!

:-|


 

پی نوشت 2:

دانلود آهنگ.



  • فریba

میگم چرا اینقدر هوا سرد شده!؟ 

یخ زدم!!

از مانتو پائیزه باید به پالتو تغییر پوشش بدم فکر کنم!!!


جاتون خالی! 

دیشب عروسی بودم، 

البته عروسی که نه! جشن نامزدی!! جشن نامزدی یه بچه دهه هفتادی!!! 

یه جشن مفصصصصل گرفته بودند خانواده عروس که نگو! به قول خودشون همین یه بچه و یه دختر و دیگه باید هر کاری میتونیم براش انجام بدیم. 

مراسم خوبی بود.

فقط من اونجا زیادی غریبه بودم. چون به جز پدر عروس و مادر عروس و خاله عروس و خود عروس، دیگه کسی رو نمیشناختم!!


مراسم خسته کننده ای بود!

بعد از مراسم میخواستم برگردم خونه، پدر عروس دست من رو گرفته به زور سوار ماشین میکنه که الا و بالله تو باید بیای بریم خونه ما. اونجا دختر و پسر قراره جمع بشن مراسم داریم! هر چی التماس و خواهش و تمنا که تروخدا بذارید برم به کار و زندگیم برسم، اجازه ندادند که ندادند! 

اینطوری بود که تا ساعت 2 نیمه شب من خونه عروس بودم! بعدشم پدرعروس لطف کرد من رو رسوند خونه، بهم گفت میری تو خونتون و از پنجره بالکن دست تکون میدی تا من خیالم راحت بشه برم!! 

اینطوری شد که من امروز ساعت 9 رسیدم سر کار! خواب آلوی خواب آلو!


چند تا شاخه گل مریم هم از عروس هدیه گرفتم (البته به زور!!!) خونه یه عطری گرفته که نگو!


راستی یادم رفت بگم!

سلااااااااااااااام م م م 

:)


  • فریba

ایشون رو که یادتونه!! 

امروز تماس گرفتم باهاشون برای جلسه ای که داریم. 

بعد از کلی صحبت کردن، میپرسه شما؟!

میگم فلانی هستم!! 

میگه: فلانی خودتی ی ی! زنده ای ی ی ی!؟؟؟؟

!!!!!!!


:))))

  • فریba

یه موسیقی بی کلام 

با سه تار

عاااالیه 

عاااالی


حتما دانلود کنید بهش گوش بدید. 

روح و روانتون تازه میشه!


اگه کسی تونست نت سه تار این آهنگ رو گیر بیاره

یه عمر دعاش میکنم!


دانلود آهنگ



منبع: وبلاگ حاجی!

  • فریba

بازدیدکنندگان محترم!

کسی اینجا اپل دارد آیا؟

منظورم گوشی اپل یا همون آی فون یا آی پد هست! 


خودش رو معرفی کنه! باهاش کار دارم!



  • فریba

فقط خواستم هفتصدمین پست این وبلاگ رو که در واقع مجموع پستهای این وبلاگ و وبلاگ قبلی است رو ثبت کنم!


همین!



پی نوشت: 

من کلا هفتصد تا پست نوشتم، ولی تو آمار بلاگ نوشته 749 پست!! 


نمیدونم این آمار از کجا درومده! فقط در این حد میدونم مطالبی که ثبت موقت شده و همچنین پسنهایی که نوشته شده و بعدا حذف شده رو هم جزو آمار خودش حساب کرده! 


به هر جهت، هر آماری که هست غلطه و مورد تائید بنده نیست! 


من کلا 700 تا پست ثبت کردم! 

ببینم کی 300 تا پست دیگه مینویسم که بشه 1000 تا!


  • فریba


تو این جمع کسی هست که بتونه حافظ رو خوب تفسیر کنه عایا!؟؟ 



  • فریba

لوله کشی آب ساختمان رو عوض کردند. 

لوله کشی قبلی توکار بود، هفته پیش اومدند و لوله های داخلی ساختمان رو بستند و یکسری لوله از رو کشیدند. جای لوله های قبلی هم همینطور رو هوا باز گذاشته بودند و رفته بودند. نه بستی نه چفتی نه درپوشی هیچی!!

آخر شب بود که نمیدونم چرا استرس سوسک من رو گرفت! با خودم گفتم نکنه از این جای لوله ها که تو دیواره، سوسک بیاد بیرون! برای همین نصف شب، پاکت سم سوسک و یه قاشق یکبار مصرف برداشتم و دونه دونه توی تمام لوله ها رو سم ریختم. 

صبح کلاس داشتم، ساعت 10 بیدار شدم که برم کلاس، رفتم گلاب به روتون برم دستشویی، دیدم به به! سوسک نیم جونه که تو دستشویی و حموم داره برای خودش پر پر میزنه! یه 10 – 12 تایی بودند فکر کنم! 

با دیدن این صحنه از رفتن به دستشویی منصرف شدم!!!!!

با وحشت در آشپزخونه رو باز کردم و منتظر بودم چنین صحنه ای رو تو آشپزخونه هم ببینم که خدا رو شکر تو آشپزخونه خبری نبود. 

بدو بدو رفتم سر کلاس سه تارم و بدو بدو برگشتم خونه. 

تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که با سیمان روی این لوله ها پوشش داده بشه.  

ولی جهت اطمینان از فکر خودم، یه سر رفتم خونه همسایه پائینی؛ آقای م اینا! زنگ در رو زدم، آقای م خودش اومد دم در (من هر وقت این اقای م رو میبینم یاد عوضی ترین آدم زندگیم میفتم! چون خیلی بهم شباهت دارند!) سلام و احوالپرسی و.... پرسیدم شما برای جای لوله ها که تو دیواره چیکار کردین!؟ 

میگه قراره فردا پس فردا کارگر بیاریم درست کنه. هر وقت اومد، میگیم بیاد خونه شما رو هم تعمیر کنه! 

گفتم چیییییییییییی؟ فرداااااااا یاااا پس فرداااااااااا؟ خیلی دییییره! زندگی من رو سوسک برداشته. همینطور داره از لوله ها سوسک میاد بیرون! 

با تعجب به من نگاه میکنه میگه: از لوله سوسک میاد بیرون!؟؟؟ 

منم یکم فکر کردم و گفتم: هوووم!؟ خب چیزه دیگه! از ... 

میخنده و میگه: فریبا خانوم، از لوله که سوسک نمیاد! از لوله اب میاد!!! سوسک از شکستگی های اطرافش میاد بیرون. 

میگم: خب حالا از هر جا! مهم اینه که سوسک میاد بیرون. سوووووووووسک! امشب من باید خونه م رو درست کنم. 

میگه خب من زنگ میزنم کارگر بیاد فردا!

میگم نه! من الان میرم سیمان اینا میخرم. خودم درستش میکنم!!!

دوباره میخنده و میگه: آخه کار شما نیست! 

میگم: مگه چیکار داره!؟ یه سیمان میخوای خمیر کنی و بزنی روی سوراخها دیگه! در حالیکه نمیتونه جلوی خنده ش رو بگیره میگه: خب باشه. فقط اول یکم کوچولو سیمان درست کنید و روی یکی از لوله ها امتحان کنید. اگر دیدید نمیشه، صبر کنید تا کارگر که اومد خونه ما رو درست کنه میگم بیاد خونه شما!! 

منم خندیدم گفتم و اگر من تونستم از پسش بر بیام، نمیخواد بگید کارگر بیاد! خودم میام خونه شما رو درست میکنم!!! 

:)))))

خلاصه زنگ زدیم اوس هاجر سه سوت خودش رو رسوند خونمون. منم تو این فرصت رفتم چندکیلو سیمان و پودر سنگ (انگار میخوایم خونه بسازیم!!!) خریدم اوردم. یک ملات درست و درمون درست کردیم و با هاجر افتادیم به جون لوله ها. هاجر سیمان میریخت منم صاف میکردم و دورش رو تمیز میکردم. خیلی هم خوب شد. یک سیمان کاری حسابی شد که عمرا سوسک هوس نکنه دور و برش پیداش بشه. 

حیف از مراحل کارمون عکس نگرفتیم، بذارم یکم بخندیم! 

ولی تجربه خیلی خوبی بود. همین که دونستیم در اینطور مواقع چه باید کرد خیلی مهم بود. تصور کن یه مرد نتونه کار به این کوچیکی رو انجام بده و هی بگه کارگر بیاد! کارگر بیاد! ما که خیلی زیبا و ظریفانه انجامش دادیم. 

مگه نه هاجر!؟ :))))






  • فریba

و اما بالخره بریم سراغ سفرنامه اصفهااااااااااان بخش منزل نوشین!




  • فریba

تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من

شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من

..............

.........

قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی

تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی

...............

.............

هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری

من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

...........


متن کامل شعر و آهنگ با صدای داریوش در ادامه مطلب. 

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند