گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

--------



  • فریba

رفتم نزدیکترین ایستگاه دوچرخه نزدیک خونه، میدان توحید! (نزدیک بستنی پاندا :)))))


پرسیدم شرایط استفاده از دوچرخه رو!

میگه رایگانه، فقط هم با کارت ملی! 

میگم ساعتش؟ 

میگه 8 صبح تا 4 بعد از ظهر!

میگم إإإإ خیلی بده ساعتش که! هم گرمه هم اینکه سر کاریم! اینطوری فقط پنج شنبه جمعه ها میتونیم استفاده کنیم که!

میگه جمعه ها تعطیلیم! 

میگم خسته نباشید واقعا! خب کمی ساعتش رو بیشتر کنید! 

میگه اگه استقبال بشه شاید تا 7 تمدید بشه!

میگم نمیشه دوچرخه رو ازتون قرض بگیریم فردا بیاریم! 

میگه نه خانوم! باید ساعت 4 تحویل بدین! 

 تشکر میکنم و خداحافظی!


تو راه داشتم به این فکر میکردم که چطوری میشه 5 شنبه ها که ظهر میرم کلاس، با دوچرخه برم تا صادقیه! :)

باید برم بپرسم ایا ایستگاه دوچرخه صادقیه اجازه میده من دوچرخه م رو اونجا پارک کنم تا کلاسم تموم میشه!؟ 


به یه چیز دیگه م فکر کردم! اینکه اگه من نرسم دوچرخه رو ساعت 4 تحویل بدم، چی میشه!! 

یه وقت فکر نکنید من عمدا نمیخوام برسم هااا! یهو دیدین ترافیک بود! :))) 

والا!!!



  • فریba
همکار پست شماره 827 یادتونه!!
همون که SMS داد بهم؟
همون که چشم نداریم همدیگرو ببینیم!

میدونید چی شده؟!

مدیرمون یه پروژه رو داده دست ما دو تا مشترکا انجامش بدیم!!! :(((((((

یعنی اول داده به اون، الان دیده از پسش برنمیاد! به من گفت برم کمکش... 

من چیکار کنممممممم... :((((((((


  • فریba

میدونین یکی از اتفاقات بدی که ممکنه تو محل کارت بیفته چیه!؟ 

اینکه مسئولیتت بخواد عوض بشه! 

البته بدتر از اون هم هست اونم اینکه وسط کاری که تو داری انجام بدی بخوای کار رو تحویل بدی و بری وسط یه کار دیگه!!!

و باز بدتر از اون هم اینه که مجبور بشی ضمن اینکه سعی میکنی خودت کار جدیدی که قراره تحویل بگیری رو یاد بگیری، باید به اون نیرویی که قراره بیاد جای تو بشینه کار یاد بدی!!!! 

و باز خیلی بدتر از اون اینه که اونی که قراره بیاد جای تو یه ادمه .... یه ادمه .... نمیدونم چطوری توصیفش کنم! 

یه ادمه رو اعصاب باشه!!!


به مدیرم میگم من حاضرم هر دو تا کار رو با هم انجام بدم ولی نخوام هر دقه بشینم الف تا ج یه چیزی رو برای کسی توضیح بدم و اونم هی سوال بپرسه! 

عه!!!




  • فریba

باز بهار شد

هوا خوب شد

روزها طولانی شد

فضا سبز شد

و 


دل من دوچرخه خواست!! :((((




  • فریba

تعطیلات نوروز 94 هم تموم شد...

به همین زودی!

عه!

 


 

  • فریba


Dance of sarasvati

اسم یه آهنگی هست از کیتارو!

وقتی بهش گوش میدم یه انرژی مضاعفی میگیرم.

 

دانلود
حجم: 6.17 مگابایت

 

 

  • فریba


شاید بگم، بهترین تعطیلات عید رو تا الان داشتم!

حداقل در مقایسه به تعطیلات گند دو سال گذشته!

امسال به یمن ورود تکنولوژی viber و Whats app (بر عکس تصور همه که میگفتن این تکنولوژی ها ادم ها رو از هم دور میکنه) جمع فامیلی ما رو بسیار بهم نزدیک کرد.

یک گروه فامیلی خیلی توپ داریم تو واتس آپ. که مدیر گروهش خیلی پیگیره یعنی خیلی هاااااا! من که بین اشناها به یه ادمی معروف بودم که اگه به یه چیزی بچسبم تا بهش نرسم ولش نمیکنم، رسما جلوی ایشون کم آوردم!!

این گروه رو یکماه قبل عید تو وایبر تشکیل داد و به دلایلی به تازگی به واتس آپ منتقل شد.

ما تو تعطیلات عید هر روز به یمن این تکنولوژی گردهم میایم. یه روز کویرنوردی. یه روز باغ ما، یه روز سر مزار درگذشتگان، یه روز ....

مهمترین علت رسمیت این گروه هم اینه که بزرگای فامیل هم هستند!

و این خیلی خوبه و باعث میشه ادم حس خوبی داشته باشه.

 

امسال به یمن بودن در کنار خانواده و اقوام، همه شادن. همه حس خوبی دارن. همه دارن سعی میکنن قدر یکدیگرو بیشتر بدونند مخصوصا بزرگای فامیل رو. مخصوصا اینکه سال گذشته ما سه تا از عزیزانمون رو از دست دادیم!

 

فردا بعد از ظهر هم قراره بریم باغ یکی از اشناها؛ دور همی آش رشته!! :)))

 

بفرمائید... همگی...

 

 

  • فریba


رفته بودیم کویرنوردی،

آخر وقت که تقریبا هوا داشت تاریک میشد و سرد،

فامیل دور هم نشسته بودند تا در رابطه با روزهای اینده تعطیلات برنامه ریزی کنند،

من از وسط اون شلوغی، امیر ارسلان رو دیدم که راهش رو گرفته و از ما دور شده و به سمت تپه های شنی میره، وسط ما و اون هم یه جاده بود که ماشین رد میشد،

پا شدم د بدو دنبالش!

هر چی صداش میزدم نمیشنید، بعدش هم که شنید راهش رو گرفت و رفت!!!

رفتم خود رو بهش رسوندم و در حالیکه عصبانی بودم بهش گفتم:

برای چی تنهایی اومدی اینجا؟! چرا از ما دور شدی!؟ نمیگی اتفاقی برات میفته؟ حیوونا حمله میکنن؟ ماشین میزنه بهت؟

اون هم اخم کرد و گفت میخواستم بازی کنم!

گفتم: لازم نکرده الان وقت بازی نیست! بدو بریم دیر شده .. بدو ... و در حالیکه دستش رو گرفته بودم و از خیابون ردش میکردم ادامه دادم: چرا کاپشنت رو دراوردی تو این سرما!؟ کفشت کو!؟ نمیگی تیغ میره تو پات ...

من همینطور داشتم غر میزدم که یهو وایساد دستش رو کشید و تو چشام نگاه کرد و گفت:

خاله! تو از آقای سیب زمینی هم بدتری!!!! اه!!!

 

و رفت...!

 

حالا من در به در دنبال این بودم که ببینم آقای سیب زمینی کیه که من از اون بدترم!!!

 

کاشف بعمل آومد که:

اقای سیب زمینی یه شخصیت کارتونی خیلی بداخلاق و بدجنسه!!! و از دیدگاه این فسقلی من از ایشون هم بدترم!!!

:))))))

 

  • فریba


دارم سریال Lost رو میبینم!

بعد مدتها که همه دوستان سفارش میکردند حتما ببین حتما ببین...

 

ببینم دووم میارم تا اخرش رو ببینم!؟

 

 

  • فریba

 

امروز یک پیامکی برام اومد، شماره ش سیو نبود تو گوشیم! تبریک عید و طلب حلالیت!

گفتم خدایا کی از من طلب حلالیت کرده!؟ نکنه کسی عازم سفرهای زیارتیه! چون اصولا اینطور مواقع یادمون میفته حلالیت بطلبیم که مبادا خدا زیارتمون رو قبول نکنه! والا!!!

 منم تبریک گفتم و با کمال شرمندگی پرسیدم شما!؟

بهم جواب نداد!

منم کنجکاویم گل کرد ببینم کیه!

شمارش رو زدم تو وایبر، دیدم یکی از همکارامه! که تو این دوسالی که با هم کار میکردیم خیلی منو اذیت کرد. چند باری هم بهش تذکر داده شده بود ولی توجهی نکرده بود تا اینکه خیلی جدی باهاش برخورد شد!! شماارش رو تا چند ماه پیش داشتم، پاکش کردم!!

وقتی فهمیدم کیه، اولش خواستم دوباره بهش پیام بدم و بگم اقای ... ببخشید من شمارتون رو سیو نداشتم و نه خواهش میکنم و شما حلال کنید و ...!

بعد گفتم نه! برای چی الکی بهش پیام بدم وقتی ازش ناراحتم! وقتی هر جور دوست داشت حرف زد و توهین کرد و حتی باعث شد بقیه هم به خودشون اجازه بدن به من بی احترامی کنن!

 من برای چی باید الکی بگم باشه بخشیدم! وقتی هنوز ازش دلخورم و حرفهاش یادم نرفته!!!

خیر اصلنم که نبخشیدم!

تا هر وقت اومد عین ادم گفت ببخشید،

نه!

تا هر وقت تونستم ببخشمش...

بله!

همینه که هست!

 

 

توضیح نوشت:

یکی از برنامه های شروع هر سال من اینه که ادمهای زندگیم رو لیست کنم، ضمن دعا براشون دلخورهایی که ازشون دارم رو بگذارم تو همون سال قبل بمونه و بگذرم...

هیچوقت نشده دلخوری هام از ادمها رو به سال بعد منتقل کنم.. سعی میکنم فراموش کنم...

اما الان حدودا 3 سال هست که یکی که قبلنا تو زندگیم ادم مهمی بود... هر سال عید میشه اولین کسی که میاد تو ذهنم، یه دلم میگه ببخشش و یه دلم میگه نهههه!!!

مگه میشه به این راحتی!؟ مگه میشه گذشت!؟ اصلا مگه ازت خواست که ببخشیش!؟؟

این ادمها امسال شدند 2 تا!!!

البته اون یکی, این همکارم نیست ها!! اون در حد بخشیدن و اینا نیست! در حد دلخوریه فقط..

ولی اون دو نفر دیگه! ضربه های خیلی بدی تو زندگیم به من زدند.. چه روحی.. چه معنوی.. چه مادی.. بدون حتی کوچکترین احساس پشیمونی و عذرخواهی!

منم نمیبخشمشون.. تا وقتی دلم راضی نیست نمیبخشمشون..

خیلی هم دوست دارم اثر ناراحتی من رو تو زندگیشون ببینید! تا بفهمن خوردن حق بقیه چه مزه ای داره!

 

تعارف ندارم!

من اینطوری ام!

 

خیلیا میگن وقتی ببخشی راحت میشی... ولی من حس میکنم اگه این دوتا رو همینطور الکی ببخشم خیلی ناراحتم!

سپردمشون دست خدا!

 


 

  • فریba


تقریبا یک هفته ای میشه که تعطیلات عید من شروع شده و من به جز تمرین سه تار، کار دیگه ای عملا انجام ندادم!

امروز اولین برگ از پیک نوروزی پروژه مون رو انجام دادم! اون هم این بود که به تک تک مدیرا زنگ بزنم ببینم لیست فعالیت ها رو دریافت کردند یا خیر، که از اون جمع فقط 2 تاشون جواب دادند!!!

قرار بود بریم مسافرت امروز! ولی جشن عقد یکی از اقوام برنامه رو کنسل کرد.

عقد یه پسر 73یی! باورتون میشه!؟

 

یه گزارش باید تو عید حتما بنویسم. چون بعد از عید باید پروژه رو جمع کنیم و حجم کاری بسیار بالایی خواهم داشت.

 

همه معتقدند عید امسال خیلی یخه!!!

و من ضمن تایید این حرف میگم، ولی بجاش امسال سال خیلی خوبیه!! خیلی خیلی خوب.. :)

 

 

  • فریba


بد قولی کردم!

یعنی نشد که بنویسم.

برنامه سال 94 رو میگم!

ولی خوب مهم اینه که تو ذهنم دارمشون و میدونم سال 94 میخوام چیکار کنم.

و میدونم که کافیه بخوام بهشون برسم! همین!

 

عید خیلی بیمزه ای بود و هنوزم هست!

یخ!

نه حس عید دیدنی هست و نه حس مهمون داری

همش فرمالیته.

 

من که گیر دادم باید بریم مسافرت.

 

فعلا که هر شب داریم میریم یه شهر!

مثلا امروز بندرعباس بودیم! :))

فردا هم میخوایم بریم کرمانشاه! :))))

 

گذشته از این حرفها؛

یه حسی به من میگه سال 94 سال خیلی خوبیه!

حس میکنم اتفاقات خیلی خوبی میخواد بیفته.

نه برای من، که برای همه!

 

البته به احساس من خیلی نمیشه اعتماد کرد،

ولی خب امید که میشه داشت؟

هوم؟

 

من میدونم که سال 94 خیلی سال خوبی خواهد بود! چون من اینطوری میخوام.

 

شما هم بخواید که سال 94 تون جزو بهترین سالهای عمرتون باشه. مطمئنا میشه!

 

عیدتون هم مبااااارک.

 

 

پی نوشت:

از غروب هوا سرد شده و داره بارون میاد. آی دلم میخوااااست بارون رو...

 

 

 

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند