گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

ساعت 9 شب با کوله باری از خستگی روز انتخابات و نظارت و سرکشی به حوزه های انتخاباتی برگشتم خونه. خب مسلما نه شام داریم نه چای. چون اقای همسر نه اهل شام خوردنه و نه شب چای خوردن! 

روی مبل دراز کشیده بودم و از خستگی مینالیدم و گفتم: دلم خیلی چای میخواد...  

اقای همسر: منم همینطور!!! 

- خب پس برو چای دم کنی بخوریم!! دلم چای دم کرده دست اقا میخواد!!! 

هونطور پشت سیستم منو چپ چپ نگاه میکنه!!!!

دوباره میگم: برو دیگه! چااای میخوااااام!!!

یه نیم نگاهی میکنه و میگه خجالت هم خوب چیزیه! روز تعطیلی از ساعت 8 صبح رفتی بیرون 9 شب اومدی تازه چای هم میخوای؟؟

میگم: حالا یه روز من کار داشتماااا ببین ن !!  

میگه: خواستی نری! کی دعوتت کرد بری ناظر بشی!؟

میگم: اینطوری از من حمایت میکنی!؟؟؟؟ 

میگه: من تو فعالیتهای سیاسی تو هیچ دخالت و حمایتی ندارم!!!

داد میزنم: یعنی من دو روز دیگه بخوام نماینده مجلس بششششم، اینطوری از من حمایت میکنی ی ی ی؟؟؟ 

در حالیکه انگشتش رو به نشانه تهدید به سمت من اشاره گرفته و تکون میده میگه:

ببین ن!! تو رئیس جمهور هم که بشی، تو خونه که بیای زن منی!! و من عاقاتم و رئیستم!! حالا پاشو برو چایی دم کن!!! 

:\\\

و اینگونه بود که من قانع شدم و رفتم یه چای هل دارچین با نبات زعفرونی برای اقای همسر دم کردم !!! 


پ.ن: خب مگه مجبوری بحث میکنی! برو چائیتو دم کن!!

:))))))





  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند