گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

بالاخره روز موعود رسید و ما هدایا رو تقدیم آقای همسر کردیم. 

البته نتونستم برنامه مورد نظرم رو اجرا کنم چون قرار بود 5 شنبه صبحی که آقای همسر میره سرکار من برم خونه رو تزیین کنم و کیک بخرم و ناهار مفصل و ... آقای همسر هم در یک عملیات کاملا انتحاری 5 شنبه صبح رو مرخصی گرفت و موند خونه ور دل من!

قسمت باحال ماجرا اونجا بود که داشتم جعبه ای که کادوها رو گذاشته بودم توش و تو چند پاکت پیچونده بودم تا معلوم نشه، به زور تو کمد لباسها جا میدادم که هی میپرسید اون چیه داری میذاری؟ اون چیه؟ منم هی میگفتم چیز خاصی نیست! میگفت چیز خاصی نیست خب چیه؟ میگفتم وسایل خودمه میخوام ببرم خونمون. میگه چه وسایلی؟ خب چرا اینجا نمیذاری داری به زور میچپونی اونجا!! 

من دیگه خنده م گرفته بود میگفتم به تو چه! دوست دارم اینجا بذارم!!!

آخرش هم مجبور شدم جاش رو عوض کنم که یه وقت پیداش نکنه!!!!   

و تو فرصتی که ایشون رو فرستادم بره فلفل دلمه ای و قارچ بخره، کادو ها رو چیدم رو میز براش و از در که اومد تو فورا پریدم چشماش رو گرفتم و بردمش نشوندمش رو کاناپه .. خیلی هم هیجان انگیز بود :))))

از میون هدایایی که به دو مناسبت سالگرد ازدواج و تولدش بهش تعلق گرفت، قسمت مورد علاقه ش بلیط کنسرت ناگفته های شهرام ناظری بود اون هم ردیف فرست! البته با همراهی بانو :* :* :* 


همیشه به شادی باشید همگی. :* :* 

  • فریba
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۹
  • فریba

اینکه سالگرد ازدواج ما با سالگرد تولد آقای همسر همش ده روز فرقشه باعث شده که من الان عزا بگیرم!

سالگرد ازدواجمون که به مدد جناب مادر همسر به بدترین نحو ممکن و صد البته مطابق میل ایشون برگزار شد!!!!!!

حالا موندم برای سالگرد تولد همسر چه کنم که هم به خودم خوش بگذره و هم به همسر. 

میگم چرا اینقدر کادو خریدن برای مرد سخته!؟

یا باید عطر و ادکلن بخری یا لباس یا نهایتا سکه دیگه!!! دیگه چیز دیگه ای هست!؟

من پریروز با کلک همسر رو کشوندم بازار دست رو هر چی گذاشتم بخره هی گفت نمیخوام! لازم ندارم! قشنگ نیست! جنسش خوب نیست و ....!!!

در حال حاضر در تدارک یک جشن تولد دو نفره خوشگل و موشگل هستم. 

پیشنهادی دارید به شددددت پذیرا هستم! 



  • فریba

به آقای همسر میگم من تو این یه سال هنوز نشده عصبانیت تو رو ببینم (البته به جز یه بار که تو جاده یه راننده ریقو باهاش لج کرده بود و از سر راهش کنار نمیرفت!!!!) باید یه کاری کنم عصبانی بشی ببینم چیکار میکنی!!

گفت بهتره اینکار رو نکنی! بهتره بری از اونایی که عصبانیت من رو دیدن بپرسی و دنبال تجربه کردنش نباشی!!! :||| 

گفتم والا از شواهد و قراین معلومه که کسی تا حالا عصبانیتت رو ندیده!!!! من باید تو رو عصبانی کنم ببینم چه شکلی میشی!!!

بعد میپرسم میشه بگی چی تو رو ناراحت میکنه!؟ 

همینجور سقف رو نگاه میکنه و فکر میکنه!!

میگم وایسا خودم چند تا پیشنهاد بدم: 

مثلااااا  سه تارت رو کاملا اتفاقی بشکنم!!!! 

مثلاااا کتابهای موسیقی ات کاملا اتفاقی گم بشه!!!

مثلااااا  یه روز که میخوام برم دانشگاه ماشین رو مستقیم بکوبم به تیر چراغ برق، بعد بهت زنگ بزنم من تصادف کردم، ماشین سر کوچه س، سوئیچش هم توشه! من رفتم دانشگاااااااااه!! :))))

مثلاااااا یه روز صبح که پاشی بری سر کار ببینی هیچی لباس نداری بپوشی! چون من دیروز همه رو گذاشتم تو ماشین لباسشویی، بعد یادم رفته بذارم خشک بشه و همه لباسات خیسن!!!!

مثلاااااا .... 

:))))))))


شما دیگه چه راهکاری به ذهنتون میرسه!؟؟؟



  • فریba

دیروز تو راه  که می اومدیم طبق معمول مهتاب وایسادیم استراحت کردیم و بستنی خوردیم!

سوار ماشین که شدم کولر روشن بود من شروع کردم به لرزیدن که ووووی چقد سررررده!

اقای همسر هم سریع کولر رو خاموش کرد!

منم گرمم شد و خوابم برد... 

رسیدیم خونه .. دیدم خیس عرقه!!! میگم واااای چقدر عرق کردی!!

میگه اره خیلی گرم بود تو راه! 

گفتم خب چرا کولر رو روشن نکردی؟؟!! 

گفت اخه تو سردت میشد بیدار میشدی از خواب!!!

:|


حالا بهم حق میدین بگم همسر من بهترینه!؟؟ :* :* 

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند