گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

شما اگر از کسی/کسانی بدتون بیاد! 

ولی به دلایلی نمیتونید باهاشون قطع ارتباط کنید و بااااید باهاشون در ارتباط باشید چکار میکنید!؟ :/



  • فریba

تقریبا 7 ماهی میشه که از کارم اومدم بیرون! یعنی از اوایل دی 1395 تا کنون! 

کارم رو دوست نداشتم. 

محلش رو هم همینطور 

ادمهاش رو نیز همینطور! 

ولی نمیخواستم بیام بیرون چون به پولش احتیاج داشتم، مثل همه ادمها که به پول احتیاج دارن.

وقتی صحبت از تمدید قرارداد و اینا شد من با توجه به اینکه مدرک تحصیلیم یه ارتقای کوچولویی گرفته بود و مطابق با قوانینی که مدیر مثلا قانونمند ما مدام بهش تاکید میکرد، می بایست اندکی افزایشی تو حقوق من داده میشد (فکر نکنید درخواست میلیونی کردمااا نهایتا 100 - 200 تومن در ماه یعنی نهایتا 2میلیون و 500 تومن در سااال!!!!)) ، درخواست کردم که شرایط کارم مطابق با انچه من تمایل دارم فراهم بشه.. یا حقوقم رو ببرن بالا یا اینکه حداقل یه دستیار به من بدن که دیگه من مجبور نشم کارای ریز میز رو خودم انجام بدم ! 

این بود که وقتی رفتیم پای صحبت برای تشریح مراحل بعدی کار و قرارداد و اینا... اقای مدیر با قیافه حق به جانبی گفت شما برنامه پیشنهادیتون رو برای پیشبرد اهداف پیش رو (عه عه ) بنویسید در رابطه با شرایطی هم که میگی برات مهیا بشه باید بگم آخه تو کار خاصی نمیکنی اینجا که! تو اگر بری نهایتا ما یکی دو ماه اذیت بشیم ولی نیرو جدید میاریم بالاخره یاد مییگره کاری نیست که! همینیه که هست حالا برو فکراتو بکن ببین چکاره ای .. ولی اگر اومدی پای کار باید تا اخرش وایستی و همه کارای لازم رو انجام بدی دیگه حقوقم کمه و وقتم کمه و اینا نداریم! 

من از قدرشناسی مدیر محترم بعد از 4 سال همکاری بی وقفه و تاااام به وجد اومده بودم (به قول خودشون مونده فقط دفتر پروژه رو تی بکشی یعنی دیگه کاری نیست که ما بگیم و تو انجام ندی!!!!)) سراز پا نمیشناختم که الان با این همه قدرشناسی چکار کنم! 

رفتم کمی با این و اون مشورت کردم و دیدم در کمال ناباوری کسی برای شخصیت خودش ارزش قائل نیست و همه پول رو میبینند! همه میگن اشکال نداره همه جا همینه! بچسب به کارت و پولتو بگیر! 

ولی من هر چی فکر کردم دیدم اصلا به من نمیچسبه! نمیتونم جایی کار کنم که برای کار کردن براشون نه تنها قدر نمیدونند حتی منت هم بذارن!!! تمام این چهارسال رو مرور کردم .. تمام قدرنشناسی ها... وعده وعید ها.. دروغ ها و توهین ها.. همه رو یکجا به ذهنم اوردم و بیشتر و بیشتر از خودم بدم اومد که من برای چی باید اونجا باشم؟؟! 

این بود که نه به صورت حضوری (چون نمیخواستم ریخت اون ادمه رو ببینم!!!) بلکه از طریق ایمیل بهشون اطلاع دادم من دیگه حاضر نیستم اونجا کار کنم! اقای مدیر که تو مخیله ش هم نمیگنجید من از اونجا برم فکر میکرد شوخی میکنم پیام داد که حالا بیا صحبت میکنیم ولی من نرفتم چون باید زنگ میزد و صحبت میکرد.. 

من نرفتم و نرفتم نرفتم تا مجبور شدن یه نیرو جدید بیارن .. 

حالا این نیروی جدید چپ میرفت زنگ میزد به من راست میرفت زنگ میزد به من .. اینو چکار کنم اونو چکار کنم.. 

از اونجایی که من مثل اونا ادم پستی نیستم! تا یکی دو هفته راهنماییش کردم و بهش یاد دادم اوضاع از چه قراره .. ولی بعد گذشت یکماه هر ده بار تماس و پیامش که میرسید یکیشو جواب میدادم .. 

امروزم یه 7 باری زنگ زد من جوابشو ندادم! 

از اینکه میبینم بهم اجتیاج دارن خوشحالم! خیلی هم خوشحالم! 

اگر بدونین چقدرررررررررررر خوشحالم از اینکه میبینم بعد رفتن من هیییچ کدوم از کارای اساسیشون پیش نرفته . اصن دلم خنک شد وقتی میبینم چقدر تو کارشون موندن .. حداقل یکسال عقب افتادن و این حقشونه! 

دوست دارم گوشی رو بردارم داد بزنم : ببین برو به اون مدیرت بگو قرار بود سختی کارتون بعد از رفتن من یکماه باشه نه هفت ماه!!! 

چرا بعد از هفت ماه هنوزم به من زنگ میزنید و کارار رو میپرسید؟؟؟ مگه من بیکارم بشینم تو خونه کار شما رو راه بندازم؟؟؟ 

اصلا کجای دنیا یه کسی که از یه جایی رفته رو به زور به خودشون وصل میکنند که کارشون را بیفته؟؟ 

همه کاراتون عقب افتاده؟ الان وقت گزارش سالیانه اس؟ وقت انتخابات هیئت مدیره س؟ وقت گزارش مالیاتی و ثبته؟؟ از پسش برنمیاین؟ به دررررک! چشمتون در اد! 




با اینکه هنوز دنبال کارم و نتونستم یه کار مناسب پیدا کنم ولی اصلا از اینکه از اونجا اومدم بیرون ناراحت نیستم. 

به نظر من گاهی اوقات شخصیت ادمها ارزشش خییلی بیشتر از پوله! خوشحالم که به چنین درجه ای رسیدم! :) 

  • فریba

از اینکه یهویی یه عالمه کار بریزه سرم وحشت میکنم! 

اگر همشون تو یه راستا باشن مشکلی ندارم، مثلا یهو به من بگن 20 تا مهمون داری و باید براشون تدارک ببینی خب خیلی زیاده ولی مهم اینه که میدونی یه روز کامل باید تو اشپزخونه باشی!

یا مثلا یهو مدیرت بهت میگه تا پس فردا باید این کار و این کار و اون کار رو انجام بدی! در حالیکه خودش هم میدونه من یک ادمم و ربات نیستم که اینهمه کار ررو انجام بدم. ولی بازم میگی عیب نداره همشون تو یه راستاست!

ولی اینکه یهویی مجبور بشی یه مقاله مربوط به درس ترم پیش رو بنویسی و پروژه پایان ترم رو انجام بدی و به پیشنهاد دوستت که میگه بیا یه کاری رو باهم شروع کنیم فکر کنی و برای همکاری با یکی دیگه معرفی بشی و یه پروژه کاری بهت معرفی بشه با وقت بسیار کم (ناشی از توانایی بنده در انجام کار در دیقه 90 بهم پیشنهاد شده!!!!!!!) و در عین حال یهویی بعد کلی گشتن یه خونه عی ی ی مناسب ب پیدا کنی و یهویی مجبور بشی بری کلی خرید کنی و .. و .. و .. و برای تماااااااااااام این کارا فقط ده روز وقت داشته باشی والا کامپیوتر هم باشه هنگ میکنه چه برسه من!


عصر قراره بریم مجددا خونه رو ببینیم. از صابخونه ش خوشم نیومد از اونجایی که تا الان صابخونه هامون ادمایی خوبی بودن اینه که بد عادت شدیم!!! قول داده بود اگر یه زوج جوون برن خونه ش رو اجاره کنند 200 تومن تخفیف بده ولی دیروز با یه قیافه نچسبی گفت خیر همون 1.5 که گفتم!!

املاکیه یواشکی به ما گفت شما بپسندین من درستش میکنم. 

به اقای همسر گفتم من از صابخونه خوشم نیومد حس میکنم ادم گیری باشه. اگر یه قرون از این مبلفی که قول داده بالاتر گفت خونه رو نمیگیری! به درک عمرا مستاجر ساکت و اروم و بی ازاری مثل ما پیدا کنه! والا!!! 

خلاصه عصر تکلیف ما معلوم میشه ایششششششششاللع یا خونه رو مییگرم یا سرچ ها ادامه پیدا خواهد کرد!!!

با وجود وضعیت پروژه های اخر ترم من و این برنامه هایی که دوستانم ردیف کردند من ترجیح میدم این خونه اوکی نشه تا وقت کنم اینا رو درست کنم! والا چه عجله ایه! :/


  • فریba

ما کارمون برعکس روال عادی همه است!

از روز اشنایی مون گرفته تا الان که عروسی کردیم و مثلا رفتیم سر خونه زندگیمون هیچیمون مثل آدم نبوده! :)))))

مثلا همه ادمها اول جهاز میخرن بعد خونه میگیرن میبرن توش میچیننن بعد عروسی مییگرن!!! 

ما اول عروسی گرفتیم 

حالا داریم دنبال خونه میگردیم که بعدش بریم متناسب با اون جهیزیه بخریم! :))

خوشحالم از اینکه خانوادم رسم و رسومات رو گذاشتن کنار و با هر آنچه ما باهاش راحت بودیم کنار اومدن (البته سر یک سری چیزا واقعا زیربار نرفتن و گفتن دیگه اینو نمیشه بیخیال شد مردم چی میگن!!! :/


الان در به در دنبال خونه ایم! 

قیمتها سرسام آور! 

اجاره ها زیر 1 میلیون نیست! 

یه خونه دیروز رفتیم فکر نمیکردیم انقدر درب و داغون باشه!!!! به قول اقای همسر هنوز بوی دستشویی اش تو دماغمه! افتضااااااااح بود! یعنی صابخونه بی انصاف نکرده بود یه تعمیرات سر دستی بکنه حداقل! گذاشته بود 30 میلیون با 800 اجاره! آخه انصافت کجا رفته بی ...!!!! والا!!!!


خونه نوساز هم که میخوای بگیری باید اجاره بری بالای 1و نیم!! 

اینه که مجبوریم یکم سر کیسه رو شل کنیم و یکم بیشتر سگدو بزنیم تا بتونیم خونه خوب اجاره کنیم! 


امروز به یکی از املاکیا میگم صنف شما دقیقا کارش چیه؟ بشینه پشت میز حق کمیسیون بگیره؟ نمیتونین نظارت کنین یه ساله خونه انقدر کرون نشه؟؟؟ مالک پارسال خونه ش رو اجاره میداده 50 میلون با 500 اجاره امسال کرده تش 40 میلیون با 1 میلیون و 400 اجاره!!! 

کی باید جلو اینا رو بگیره؟ 

با پررویی میگه خب مستاجرا اجاره نکنن تا قیمتها بیاد پائین!! گفتم حالت خوبه؟؟ طرف اجاره نکنه چکار کنه؟ بره وسط کوچه بخوابه؟ میگه خب همینه دیگه همه مجبورن اجاره کنن اینه که قیمتها میره بالا!!!! 


مملکت رسما دزد بازاره هیکشی هم به هیشکی نیست!!! 


القصه 

دو سه تا خونه با اجاره های میلیونی امروز پیدا کردیم ولی صابخونه نبود که بریم بازدید. قرار شد فردا عصر بریم ببینیم. 

هنوز سه روز نشده داریم میگردیم خسته شدیم! 

یادمه وقتی دنبال خونه مجردی بودم با دوستم بیشتر از یکماه گشتیم تا خونه خوب پیدا کردیم. ولی الان سر دو روز کم اوردم! و میخوام زودتر یه خونه از میون همینا بگیریم شرش کم بشه! 







  • فریba

عزیز دردونه خونه مون این هفته کنکور داره 

وای که چقدر همه استرس داریم 

تو این یه سال رنگ تفریح به خودش ندید! :(

حتی عروسی من هم نمیخواست بیاد میگفت من درس دارم. 

الهی قربونت برم انقدر نگرانتم که نکنه از استرس کنکورت رو خراب کنی و اونی که میخوای نتونی قبول بشی. خیلی اذیت میشی میدونم. خدا خودش همراهیت کنه. 

لعنت به کنکور واقعا!! 

تو این شبها از استرس و غصه دو نفر خوابم نمیبرد. یکی همین فندق خانوم. 

یکی هم دوستم که هنوز یکسال نشده فوت کرده و همسر بیمعرفتش رفت دوباره زن گرفت؛ حالا زن کرفتنش به درک زرت و زرت عکس زنه جدید رو میذاره پروفایلش که ببینید ببنیید!!! 

از ته دلم هر چی فحش بود نثارش کردم! 

دلمون خون شد سر فوت این دختر جوون از بس سخت و غمناک بود.. بد تر از اون عکسها و یادگارهایی بود که همین شوهر بیمعرفتش تا دو ماه بعد از مرگش همینطور تو تلگرام و اینستا پخش میکرد! حالا نمیدونم با چه رویی عکسهای همسر جدید رو پخش میکنه! اصلا چرااا پخش میکنه من نمیفهمم!!! 


خلاصه 

انقدر ذهنم درگیر این دو تا واقعه بود و سایر مسائل اعم از اسباب کشی و خریدها و اجاره خونه و .. که دیشب تا صبح فقط کابوس دیدم! 

خواب مرگ عزیزام .. خواب درد و غم .. اونقدر خوابم بد بود اونقدر سخت و تلخ بود که صبح بیدار شدم دو ساعت تموم گریه میکردم از وحشت این چیزایی که خواب دیدم. الانشم که بهش فکر میکنم تنم میلرزه وای خدایا قسمت نکن چنین چیزی رو که من میمیرم.
خدا رو شکر کسی نبود خونه وگرنه میگفتن این دختر دیوونه است!! 


خدا عاقبت همه رو بخیر کنه!



  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند