گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

یعنی رییس تو خواب هم نمیدید یه همکار مثل من پیدا بشه که اینطور سمج بره زیر و بمش رو از تو گوگل دربیاره! 

خوبه عکسی که ازش پیدا کردم تو اینترنت برم بهش نشون بدم بگم جناب ایشون با موهای سیخ سیخی شماااایی احیانا؟؟ 

مطمئنم برق از کله ش میپره که بابا تو دیگه کی هستی آخه! 

شاید بگین خب سرچ کردن تو گوگل که کار خاصی نیست 

باید بگم بله ولی به شرطی که بدونید چی رو دارید سرچ میکنید! من داشتم دنبال یک عنوانی میگشتم که در واقع یک اسم مستعار بود و باید از طریق اون به اصلش میرسیدم 

اینجوری بگم که انگار شما داری فنجون سرچ میکنی در حالیکه دنبال فرش هستی در این حد تفاوت :)))))))

ولی من پیدا کردم سه سوته! 

یعنی سرویس های جاسوسی باید بیان از من استفاده کنند برای رمزکشایی و شناسایی ادمها 

خودم از کار خودم خیلی خندم گرفت :)))) 

موندم وقتی به خودش بگم من پیدات کردم چی میگه!!!! 

احتمالا اول چشاش گرد میشه بعد موهاش سیخ میشه بعد میزنه زیر خنده و میگه فریبا خانم بیزحمت به جا این فضول بازیا بشین به کارت بچسب عقبی :)))))))))))

 حالا دنبال فرصتم برک برنده رو رو کنم 

خدا رو شکر انقدر ظرفیت داره که بشه باهاش از این شوخی ها کرد و به خودش نگیره :) 

  • فریba

دیشب ساعت 8:30 بود که از شرکت اومدم بیرون رفتم سر خیابون وایسادم منتظر تاکسی 

خیلی وایسادم خسته هم بودم و مدام تو ذهنم برانداز میکردم مسیر و ترافیک رو که کی میرسم خونه!!

کیفم تو یه دستم بود موبایلم هم اون یکی دستم و تو حال خودم بودم 

یه موتوری دو تا پسر سوار بودن اومدن یکم بالاتر از من وایسادن و گفتن بریم کیفش رو بزنیم؟

من یهو از جا پریدم و برگشتم بهشون نگاه کردم 

اونام زدن زیر خنده و رفتن!

ولی من خیلی ترسیدم خیلی 

و از اون لحظه به تمام ماشین ها و موتورها به ترس نگاه کردم که یا میخوان خودمو بدزدن یا کیفمو یا موبایلمو!

فورا رفتم تو پیاده رو و رفتم بالاتر تو ایستگاه اتوبوس که روشن بود وایسادم! ولی واقعا میترسیدم اونجا تنها بایستم و با اولین ماشینی که نگه داشت توکل به خدا کردم و گفتم آرژانتین و سوار شدم!! 

ولی مدام تو ذهنم مرور میکردم که چرا اون پسرا امنیت من رو با یه کلمه بهم زدن فقط واسه اینکه بخندن؟؟؟ شایدم قصد داشتن واقعا کیفم رو بزنند ولی خب نه من اون موقع کیف رو بیخیالی گرفته بودم و راحت میتونستن بزنن نه اینکه برن وایسن بالاتر و بگن بریم بزنیم خب معلومه من خودم رو اماده دفاع میکنم!!!

هیچ فکر کردن همین کلمه شون چقدر من رو ترسوند؟ چقدر اون خیابونی که من همیشه ازش میومدم و میرفتم رو برام نا امن کرد؟ 

نمیدونم مشکل من بودم یا جمله اونا!؟ 

ولی من به این فکر کردم که چقدر ما تو زندگیمون با یک کلمه حتی به شوخی ممکنه کسی رو بترسونیم یا برنجونیم جوری که شاید هیچوقت فکرش رو نمیکردیم ممکنه در اون حد اذیت بشه و ما به نظر خودمون فقط یک کلمه گفتیم! 

برعکس هم هست! گاهی یک واژه ما میتونه به یکی زندگی برگردونه! امید و انرژی! 

من بارها برام اتفاق افتاده فقط یک جمله تونسته یک روز من رو از این رو به اون رو کنه! 

شما کدوم دسته هستید؟ 

تاثیر گذار یا تاثیر پذیر؟ 

مثبت یا منفی؟ 



  • فریba

به حالتی که ادم از بس کار داره، هیچ کاری نمیکنه چی میگن!؟ :// 



  • فریba

تو روزهایی که همه جا پر از خبرهای تلخ و بد و نا امید کننده است 

خبرهای خوب رو از هم پنهان نکنیم...

چند روز پیش با دوستی با هم بودیم شاید نصف روز 

 و مثل روال همه جمعها صحبت از گرانی و تورم و خرج بیش از دخل و .. 

بعد سه روز گذشت از با هم بودنمون متوجه میشیم عههه بعد اینهمه ناله و زاری امروز خونه خریدن!!! 

شما چه حسی بهتون دست میده‍!؟

به ما حس غریبه بودن دست داد با وجود صمیمیتی که بینمون هست و رفت و امدها و درد دل ها ..! 

خب ما هم میتونیم این حس غریبگی رو حفظ کنیم و تبریک نگیم درسته!؟ :) 



  • فریba

اول سه پست برگردید عقب بخونید

 بعد بیاید اینجا 😁

دسته گلها تبدیل شدن به این عکس

 البته دو تا از دسته گلها جا نشدن باید دنبال یه باکس دیگه باشم 😊

  • فریba

انقد که نرفتم دانشگاه منشی گروهمون اسمس زده وقت کردی یه تماس با استادت بگیر باهات کار داره 

از کی تا حالا من اینقدر بیخیال شدم نمیدونم :))) 

  • فریba

عاقا من الان اتفاقی یه چیزی فهمیدم یعنی یه چیزی کشف کردم شایدم متوجهش شدم 

نمیدونم حالا هر چی 

فقط مهم اینه که من الان فهمیدم :))) 

دلم خنک ک ک ک شد هااای هاااای کیف کردم 

یه چیزی تو مایه های اینکه یکی در حقت یه کاری میکنه بعد واگذارش میکنی به خدا و طرف خووووب جواب میگیره یعنی خوووووب هاااا 

اخیش ش ش

دمت گرم خدا خیلی باحالی 

منم وقتش بشه خیلی بدجنسم خیلی خبیث :)) 

  • فریba
اقای همسر در اولین جلسه دیدار در دوران اشنایی با یک دسته گل بزرگ رز هلندی به استقبال اومد!!
منو میگی جشام اینجوووووری شد 😲😲😲😲 و بعدش اینجوری 😍😍😍😍
عاقا من یه کلمه گفتم من عاشق گلم و خیلی دوست دارم و ... دیگه هر دفعه یه دسته گل بزرگ در طرحها و رنگهای مختلف میومد به دیدار تا جایی که بهش گفتم میشه دیگه انقد گل نخرییییییی 😬😬😬
عقد کردن ما همانا و خرید دسته گل موکول شدن به سالگردهای ازدواج و تولد همان!!!
حالا هی من چپ و راست میگم هعییییی یادش بخیر یه زمانی یکی رابراه گل به دست میومد دیدنمون هعییییی.... 
منم تمام دسته گلها رو خشک کردم و نزدیک 3 ساله دارمشون 
میتونید پیشنهاد بدید چکارشون کنم 😁😁😁 
نگید بنداز دور سکته میکنم 😨😨😨
اینها نصفی از اون دسته گلها هستند بقیه شون بالای کمدن 😑😑

  • فریba

اومدم در مورد جشن تولد همسر بگم دیدم خیلی طولانیه حالش نبود! 😁

عاقا برعکس تصور همگان در مورد من، من خیلی ادم تنبلی ام 😊 اصن حال ندارم هیچکاری کنم و همیشه هم دقیقه نودی خااالصم 

ولی الان یجایی قرار گرفتم از تنبلی خودم حرررررررص میخورم 

میدونید چرا؟ چونکه الان تو یه مسیری قرار گرفتم که میدونم من رو به ارزوهام و انچه  تو رویاهام بود میرسونه و هر کی تندتر بره زودتر هم میرسه تازه!!!! ولی من با اینکه اینا رو میدونم و به یقین رسیدم ولی حااال ندارم تند تند برم .. اهسته و پیوسته میرم در حالیکا میشه تند و پیوسته هم رفت 😆😆

عاقا شما اگه حال دارید بیاید برید به ارزوهاتون برسید منم کم کم میرسم بهتوون 

یکی بیاد منو جمع کنه از کف زمین ببره سر جام حااال ندااارم 😄😄

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند