یه دو ساعتی اومد خونه و یکم نرم افزار کار کردیم و گفتیم و خندیدیم و اون برای دیدن دو نفر دیگه ساعت حدودای ۸ از خونه مارفت. فردا هم عازم یک سفر ۲۰ روزه به خارج از کشور هست. سفر خطرناکی داره میره، از همتون میخوام براش آرزوی سلامتی کنید چون من واقعا نگرانشم.
بخاریمون رو هم اون اومد وصل کرد. هم خونه ای هام هم ازش خوششون اومد و برای همین مجوز رفت و آمد به خونه ما رو داره فعلا! :)
سر شب با حمیده و فاطمه تصمیم گرفتیم بریم این فست فود جدیدی که سر خیابون باز شده رو افتتاح کنیم. لذا چادر چاقچول کرده و رفتیم و یه پیتزا مخصوص قارچ و گوشت سفارش دادیم. پیتزاش خوب بود با یه دونه ش همه سیر شدیم. البته من الان گشنمه باز و یه چیزی میخوام که بخورم!!
به قول فاطمه که میگه من موندم تو اصلا چیزی نمیخوری و موندم چطوری نفس میکشی!!
یا به قول همکارم که موقع ناهار از سینی غذای من هیچی برنمیداره و میگه تو زیاد میخوری، اگه من از غذای تو بخورم تو گشنه میمونی!!!!
حالا من موندم خودم جزو کدوم گزینه ی بالا هستم.
همسایه پائینی که یک قاضی دادگاه هست و ماهی یبار میاد خونه و هر وقت میاد یه قوم عظیمی از دوستاش هم باهاش هستند، امشب پارتی داره انگار!! بوی تخمه بو داده و کیک و شیرینی و ... از خونشون میاد!!
دیگه اینکه...
امشب من حال خیلی خوبی دارم.
علتش رو هم نمیدونم چرا. شاید به این خاطر هست که تمام آنچه منو یه مدت آزار میداد رو از ذهنم دور کردم و کمتر بهش فکر میکنم. شاید چون بیشتر دارم روی برنامه آینده زندگیم متمرکز میشم و دارم یه تصمیماتی براش میگیرم.
امروز در رابطه با برنامه هام با یکی از دوستام مشورت کردم و کلی تحسین و آفرین ازش شنیدم و این جمله که خوشحالم که دختر عاقل و فهمیده ای هم توی دوستام وجود داره!!!! :)
دیگه همین.
الانم فولدر آهنگهای سنتیم رو رو پخش گذاشتم و با ولوم بالا دارم گوش میدم و هر از چندگاهی باهاش هم آوا میشم و میخونم:
بردی از یاااادم...
با یادت شادم..
از غم آزادم...
راستی یه اصل مهم دیگه روزهای خوبم رو یادم رفت بگم:
داشتن دوستای نازنین و دوست داشتنی مثل شما عزیزانم هست که تو این مدت کنارم بودین و تنهام نگذاشتین و شاید اطلاعی از یکسری اتفاقات نداشته باشین ولی همین بودنتون و اینکه ادم حس میکنه هستند کسانی که برات ارزش قائلند و قدر خوبیا و محبتات رو میدونند و هر چی هم )سهوا( در حقشون بدی کنی بازم تو رو دوست دارند و در تمام شرایط کنارتن ... همه ی اینا باعث آرامش این روزهای منه!
دوستتون دارم. (چون نخواستم فرق بذارم برای همین به ترتیب حروف الفبا نوشتم:)
شبی
عطی
فاطمه.چ
مص
نوش
و ...
- ۶ نظر
- ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۹:۱۵