- ۲ نظر
- ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۴
میون این همه جایی که کار کردم کمتر ... یا بهتره بگم هیچ جا این محیط کار رو تجربه نکردم..
جایی که میتونی با یکسری ادمها حس هم خانواده بودن پیدا کنی
میتونی درددل کنی و درددل بشنوی
کمک کنی مشکلات حل بشه.. و حتی اگر حل نشه میتونی همراهی کنی و کمی از درد مشکل رو تو به دوش بکشی!
امشب با یکی از بچه ها صحبت میکردم و هماهنگ میکردم بره سر نمایشگاه وایسه که یهو عصبی گفت الان نمیتونم تصمیم بگیرم تمرکز ندارم..
فکر کردم برای درسهاش هست گفتم خب پس ولش کن خودم میرم..
ادامه داد خانم .. به نظرتون کی میشه من خونه بگیرم نجات پیدا کنم؟؟
سعی کردم خونسردیم رو حفظ کنم تا بتونم باهاش صحبت کنم..
حس کردم میخواد درددل کنه!
یه کلمه پرسیدم چی شده...
گفت و گفت و گفت...
حسابی که حرفهاش رو زد و اروم شد رفت که بخوابه...
به همین قشنگی!
قرار شد یه روز بعد کار بشینیم حضوری صحبت کنیم و در مورد مشکل خانوادگی که داره فکر کنیم و بتونیم راهکار بدیم...
سه تا از بچه های دانشگاه شریف به تازگی همکار من شدند!
دو تا پسر و یه دونه دختر
هنوز بیست سالشون هم نشده و من حس خواهر بزرگتر و گاها حس مادر نسبت بهشون دارم!
یکیشون رتبه 70 کشوره!
بهش میگم من هر چی نگاه میکنم بهت نمیاد چنین رتبه ای کسب کرده باشی!
میخنده میگه اگه بگم سال قبلش میخواستم ترک تحصیل کنیم اونوقت بهم میاد :)))
خیلی دوستش دارم خیلی خیلی
برای دخترک کمی نگرانم
و اون یکی پسره رو اعصاب منه چون به شدت دقیقه و مدام همه چی رو پیگیری میکنه! ولی بازم دوستش دارم
یکی از خوبی های کار ما اینکه ما ها در قدم اول حس یک خانواده داریم نه حس یک سری همکار!
نسل جدید کمبود محبت از سمت خانواده دارند! به همین دلیله که جمع دوستی پایدار و مفرحی دارند.
ما دهه شصتی ها هم داشتیم ولی برامون یه چیز روتین و پذیرفتنی بود! اصلا زمان ما هر کی از خانواده محبت میدید عجیب بود :))
ولی نسل الان نمیپذیره و براش میشه یه عقده!