گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

مدتی هست به دنبال خونه  هستیم برای پیدا کردن یه خونه بزرگتر و نوسازتر 
پولی که امسال داریم مناسب خونه ی مورد نظرمون در شرایط اقتصادی پارسال هست!
یعنی بگم اوضاع جوری شده که با 80 میلیون رهن و 2 میلیون اجاره نمیتونیم خونه مورد نظرمون رو پیدا کنیم!!! 
تو این شرایط اقتصادی که ارزش پول کشور همینطور پایین و پایین تر میاد و همه چی هم باطبع گرون و گرون تر میشه... فقط در یک شرایط میشه متناسب با تورم درامدمون رو افزایش بدیم اون هم در صورتی که خودمون جزو تولید کننده ها باشیم!!!! 
چون یک تولید کننده مواد اولیه رو گرون میخره و گرون هم میفروشه و سودش هم قطعا متناسب با وضعیت اقتصادی کشور هست لذا نسبت به یک کارمند حقوق بگیر ضربه چندانی نمیخوره!
در مرحله دوم شرایطی که میتونه یک نفر رو از این بحبوبه اقتصادی نجات بده، تولید و صادرات هست! یعنی شما اگر بتونی تولید خودت رو که به ریال تهیه کردی به دلار بفروشی بالاترین سود ممکن رو داری! 
تصور کن یه محصول رو 1000 تومن تولید میکنی و صادر میکنی به خارج از کشور 1 دلار! همون یک دلار برات 12000 تومان سود خالص میاره!
این یه راهکار هست برای همه دوستان که بتونن تو این شرایط اقتصادی خودشون رو نجات بدن :)

شاید بگین کو سرمایه که بخوایم تولید کننده باشیم و تازه صادر کننده هم باشیم:)
باید بگم ما هم مثل شما هیچ سرمایه ای نداشتیم ولی الان میخوایم اولین صادرات رسمی مون رو استارت بزنیم :) زیرا اعتقاد داریم خواستن توانستن است!
 به امید الهی :)
  • فریba

میون این همه جایی که کار کردم کمتر ... یا بهتره بگم هیچ جا این محیط کار رو تجربه نکردم..

جایی که میتونی با یکسری ادمها حس هم خانواده بودن پیدا کنی 

میتونی درددل کنی و درددل بشنوی 

کمک کنی مشکلات حل بشه.. و حتی اگر حل نشه میتونی همراهی کنی و کمی از درد مشکل رو تو به دوش بکشی!


امشب با یکی از بچه ها صحبت میکردم و هماهنگ میکردم بره سر نمایشگاه وایسه که یهو عصبی گفت الان نمیتونم تصمیم بگیرم تمرکز ندارم..

فکر کردم برای درسهاش هست گفتم خب پس ولش کن خودم میرم.. 

ادامه داد خانم .. به نظرتون کی میشه من خونه بگیرم نجات پیدا کنم؟؟ 

سعی کردم خونسردیم رو حفظ کنم تا بتونم باهاش صحبت کنم..

حس کردم میخواد درددل کنه!

یه کلمه پرسیدم چی شده... 

گفت و گفت و گفت... 

حسابی که حرفهاش رو زد و اروم شد  رفت که بخوابه... 


به همین قشنگی! 

قرار شد یه روز بعد کار بشینیم حضوری صحبت کنیم و در مورد مشکل خانوادگی که داره فکر کنیم و بتونیم راهکار بدیم... 



  • فریba

سه تا از بچه های دانشگاه شریف به تازگی همکار من شدند!

دو تا پسر و یه دونه دختر 

هنوز بیست سالشون هم نشده و من حس خواهر بزرگتر و گاها حس مادر نسبت بهشون دارم!

یکیشون رتبه 70 کشوره!

بهش میگم من هر چی نگاه میکنم بهت نمیاد چنین رتبه ای کسب کرده باشی!

میخنده میگه اگه بگم سال قبلش میخواستم ترک تحصیل کنیم اونوقت بهم میاد :)))

خیلی دوستش دارم خیلی خیلی

برای دخترک کمی نگرانم 

و اون یکی پسره رو اعصاب منه چون به شدت دقیقه و مدام همه چی رو پیگیری میکنه! ولی بازم دوستش دارم


یکی از خوبی های کار ما اینکه ما ها در قدم اول حس یک خانواده داریم نه حس یک سری همکار!

نسل جدید کمبود محبت از سمت خانواده دارند! به همین دلیله که جمع دوستی پایدار و مفرحی دارند.

ما دهه شصتی ها هم داشتیم ولی برامون یه چیز روتین و پذیرفتنی بود! اصلا زمان ما هر کی از خانواده محبت میدید عجیب بود :))

ولی نسل الان نمیپذیره و براش میشه یه عقده!




  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند