گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 

خیلی زیاد 

بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 

بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 

بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 

.

.

.

اگر میدونستم پاداش این روزهای سختی که گذروندم چنین روزهای شیرینی، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 

این روزها انقدر شیرینه که وقتی به گذشته ای که گذشت نگاه میکنم با لبخند میگم چه خوب گذشت :) 

  • فریba

یه پروژه رو میخوام شروع کنم دنبال شریک میگشتم 

چون ریسک پروژه بالا بود و از طرفی هم سود خوبی توش هست نیاز داشتم یه ادم همراه و همگام باشه که وسط کار حاشیه و اعصاب خوردی و دبه و اینا نداشته باشه!

 

یادم به یکی از هم دانشگاهی های فدیم افتاد که سر چند تا کار خیلی با هم به چالش رسیده بودیم ولی نمیدونم چرا قبولش داشتم هنوز و میدونستم پای کاره حالا دفعه های قبل به یه گیر و گوری خورده بودیم ولی دیگه کسی رو سراغ نداشتم که بتونم تو این شرایط ازش بخوام همراه من باشه

 

بهش زنگ زدم و احوالپرسی و فلان و گفتم ببین یه کاری میخوام شروع کنم اگه مثل دفعه های قبل بازی در نمیاری بیام بشینیم حرف بزنیم گفت اوکی بیا ببینم چی میگی. 

 

 

ساعت 8 شب رفتم شرکتشون گفت بیا اینجا من تنهام راحت حرف میزنیم. ناگفته نماند ساختمان کلا خالی بود و فقط سرایدارش اونجا بود، ده دقیقه بعد اینکه من از اسانسور رفتم بالا دیدم پشت سرم اومد ببینه من اون وقت شب تو اون دفتر با یه اقا چیکار دارم :)))))))))))) 

وقتی رسید من داشتم بلند بلند در مورد یورو و دلار و نرخ تبدیل ارز و ... صحبت میکردم دوستمم اونور پشت میز نشسته بود یادداشت میکرد :)))  سرایداره خودش جا خورد لبخندی زد و گفت ببخشید مزاحم شدم دیدم چراغها روشنه گفتم ببینم کسی اینجاست :))) 

 

خلاصه بگذریم همه چیز رو براش توضیح دادم و پلن براش کشیدم که یه همچین برنامه ای دارم و این کارا باید انجام بشه و .. هستی یا نه و ... 

 

وقتی صحبتهامون به خیر و خوشی تموم شد رفت از تو جیب کیف پولش چند تا برگ کاغذ دراورد و گفت فریبا من زیاد به فال و اینا اعتقاد ندارم اما میخوام یه چیزی بهت نشون بدم:

چند وقت پیش (حدود 6 ماه پیش) یکی از دوستام گفت یه کسی رو میشناسه که اینده رو میگه و کارش درسته و اینا منم به شوخی گفتم اوکی بریم ببینیم چی میگه .. یسری چیزایی که گفت درست بود و کاری با خوب و بدش ندارم اما درست پیش بینی کرد... 

 

تو کفته هاش یجا گفت طی 2 فصل دیگه خانم ف با شما تماس میگیره و به شما یک پیشنهادی میده که خوب و روشنه!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

من تو این مدت فکر میکردم این خانم ف کیه اصلا یاد تو نبودم!! وقتی بهم زنگ زدی یاد جمله این فالگیره افتادم و گفتم بیا با هم صحبت کنیم ببینیم چیه داستان! 

 

عاقا من رو میگی ://////////////// 

 

حرفی ندارم دیگه بقیه ش با خودتون!!  

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند