6- روزی به نفع دیگران!
تو علائ الدین بودم که مژگان(یکی از مهمانان) زنگ زد گفت ما دم در خوابگاتونیم بیا پائین!! خوبه بهش گفته بودم نیم ساعت قبل رسیدنتون بهم خبر بدین!! بدو بدو خودمو رسوندم خابگاه،
آی ی رو اعصابه این ترافیکه چهار راه جمهوری تا چهار راه ولیعصر هااا، اوووف ف صد قدم بیشتر نیست، سه تا چراغ قرمز داره!!! شده من بیست دقه الی نیم ساعت تو همین یه تیکه راه موندم!!
خلاااصه اومدم خوابگاه، متین و مژی دوستان سال بالائیمون هستند، متین یه هدیه برا استاد راهنماش گرفته بود بسیاااار زیبااا، کاش استادای منم اینقد خوب بودند که بشه ادم براشون هدیه بخره!! حیف ف!!
هنوز سفارشات مربوط به گوشی و لپ تاپ تموم نشده بود که خواهر جان تماس گرفتند و گفتند وبلاگ مدرسه شون گرد گرفته خیلی وقته برم یه سر و سامون بهش بدم!!
من محبت بسیار از افراد رو نسبت به خودم مدیون کامپیوتر و مهارتهای مربوط به آن هستم!!
والا!!
هم اتاقی مون امروز صبح رفت، من نبودم ازم خداحافظی کنه!! بهتر!!
یکی دیگشونم فردا شب میخواد بره، ولی خب اونو هستم!! چه بد!!
ساعت داره نزدیک به یازده میشه و من هنووووز شام نخوردم!!
یه روز تمووم شد، ۲۴ تحلیل SPSSم مونده و یه دونشم انجام ندادم!!
- ۹۱/۰۱/۳۱
خواهش میکنم، شیرینی از خودتونه!!
در ضمن آلمه نه!! عالمه!!