131
دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۰۴ ب.ظ
کلی کار ردیف کرده بودم که از سر کار برگشتم انجام بدم،
میخواستم برم میوه بخرم، میخواستم برم بیمارستان، بشینم مقالم رو تکمیل کنم، سه تار تمرین کنم و ....
هیچکدووووومشون رو انجام ندادم و بجاش تخت گرفتم خوابیدم!
خواب بابابزرگو دیدم، تو همون محله قدیمی، هنوز محله رو نساخته بودند، به همون شکلی بود که ما هنوز از اون محل نرفته بودیم،
تو خواب یادم نبود که بابابزرگم مرده، وقتی دیدمش بدو بدو رفتم سمتش. ولی منو نمیشناخت!! گفتم بابایی منمممم فریباااا، نوه تون، بغلم کرد و بوسم کرد و رفت ت ت...
نمیدونم علت این خواب چی بود!!
- ۹۲/۰۳/۲۰
به تو امید دارن براشون کاری بکن خیرات بده نمازی روزه ای ...