بازم جلسه و بازم ...!!
امروز ما دو تا جلسه داشتیم.
این جلسه صبحیه که عرض کردم پرید!! بلافاصله بعد از پریدن این جلسه، من و دکتر بدو بدو دنبال کارای جلسه عصر!
جدول پیشرفت گزارشات و ارائه گزارشات و نکته های ضعف مدیریتی تیم های همکار و موارد گوشزد شده و توجه نشده به مدیران همکار و .... چیزایی بود که دکتر به من گفت تا قبل از جلسه آماده کنم.
من میدونستم جلسه 2 تا 4، ولی نمیدونم چرا تو ذهنم شروع جلسه ساعت 4 حک شده بود. لذا با آرامش کامل داشتم کارامو انجام میدادم، هی هم دکتر میگفت آماده کردی؟؟ منم میگفتم نه هنوز و اونم هی میگفت بدو و دیر میشه و زود باش و تا هر جاش که نوشتی ایمیل کن من بخونم و ...
ظهر که پاشدم برم ناهار یه نگاهی به ساعت انداختم دیدم ساعت 1. تازه یادم اومد هی وای من!! جلسه ساعت 2 و من فقط یکساعت فرصت دارم. این بود که برگشتم سرجام و تند تند شروع کردم به نوشتن!
اگه بدونید به چه وضعی من ناهار خوردم.
یه دور رفتم ناهارمو گذاشتم تو ماکروفر گرم بشه و برگشتم سر میزم.
دوباره رفتم سر بزنم به غذام و یکم بخورم، دیدم یادم رفته در ظرف خورشت رو ببندم، اونم داغ شده پاشیده به در و دیوار ماکروفر! حالا تو این هیری ویری بیا ماکروفر تمیز کن!!!!
با اون وضع یکم ناهار خوردم و دوباره دویدم تو اتاق.
این وسط یکی دو تا از مهمونامون هم رسیدند. حالا زنگ بزن هماهنگ کن که بیان اتاق جلسات رو بچینن. از اونور بگو برا مهمونا چائی بیارن. از اینطرف بیا ببین دکتر چی میگه پشت تلفن! از اونور بیا ناهارتو بخور، از اینورش گزارشت رو بنویس و .....!! چقدر ور داشتم من و نمیدونستم!!
بالخره به خیر و خوشی تمام گزارشات قبل از جلسه آماده شد و منم تونستم ناهارمو در سه نوبت و هر نوبت دو قاشق بخورم!!!
اما....
اما....
اما....
اونقدر تو جلسه در مورد چیزای دیگه صحبت کردند و کلا بحث رو به یه سمت دیگه پیش بردند که دکتر به هیچ وجه فرصت نکرد در مورد این گزارشاتی که آماده کرده بودیم صحبت کنه!
یعنی دریغ از یک کلمه!
جلسه که تموم شد من و دکتر اینطوری به هم نگاهی کردیم و هر کدوم تو افق اتاق جلسه محو شدیم...
- ۹۲/۰۹/۱۱