گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

1231 - رئیس

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۴۷ ب.ظ

چند روز پیش داشتم با مدیر جوانمون صحبت میکردم. 

مدیرمون حدودا 4 سال با من اختلاف سنی داره ولی وقتی باهاش حرف میزنی انگار 40 سال از تو بیشتر عمر کرده!

به حدی پخته و با تجربه س که ادم باورش نمیشه این سنش انقد باشه. 

پرسیدم شما چطور تونستی اینهمه سختی و نشدن ها رو تحمل کنی تا به اینجا برسی!؟ جی به تو انقدر قدرت داد؟

گفت:

خواسته هام! رویاهام! ارزوهام!

من هیچوقت از رویاهام نا امید نشدم.. نادیده نگرفتمشون و همیشه دنبال راهی برای رسیدن به رویاهام بودم. 

برای همین از تلاش کردن و شکست خوردن و نرسیدن ها خسته نشدم فقط ادامه دادم و ادامه دادم.. 

...


به معنای واقعی پاداش تمام تلاش ها و امید و ایمانی که به خودش و لیاقتاش داشته رسیده.. هر چند خودش میگه من هنوز به هیچی نرسیدم 

ولی خب برای کسی که میخواد یکی از 100 نفر موفق دنیا باشه الان قطعا به جایی نرسیده.. 

ولی از نظر من این مرد که جزو درامد اولای کشور هست ادم خیلی موفقیه! ادمی که از یه خانواده معمولی و متوسط وارد جامعه شده و مثل ما دانشگاه های برتر درس خونده و یه جایی یه جرقه تو ذهنش باعث شده به اینجا برسه. 


بهش میگم استاد..

میگم استاد من خیلی خوشبختم که تونستم تو این سن سر کلاسهای شما حاضر باشم و در کنار شما کار کنم. 

لبخند میزنه و تشکر میکنه و میگه حیف که قدر منو نمیدونید و غش غش میخنده.. 

منم در حالیکه خنده رو لبام میماسه میگم اره واقعا قدرتون رو نمیدونیم.. چون خیلی بهمون نزدیکین اگر دور و دست نیافتنی بودین اونوقت قدر میدونستیم :)


وقتی سال 95 بخاطر بی احترامی چند باره مدیرم یهو تمام وسایلم رو جمع کردم و از محل کارم زدم بیرون و یه پیام فرستادم به مدیرم که دیگه حاضر نیستم برگردم اونجا.. 

با اینکه همه اطرافیان بهم میگفتن اشتباه کردی و تازه داشتی جا میفتادی و .. ولی حس خیلی خیلی خوبی داشتم!

چون از یک اسارتی غیر قابل تحمل خودم رو ازاد کرده بودم! 

مثل یه زندونی که فرار کرده و داره با قدرت هر چه تمام تر میدوه ولی نمیدونه به کجا فقط میدوئه! 

یادمه اون شب با همسرم رفتیم بیرون.. شام خوردیم.. من تو اون هفته به همه دوستام سر زدم و خبر استعفای جنجالی م رو به همشون دادم و همشون بهت کرده که اخه اسکل تو این بیکاری برای چی استعفا دادی!!

جواب منم این بود: جای من اونجا نبود!!!

خیلی خوشحالم که تونستم بالاخره جای خودممو پیدا کردم.. کار خودمو.. ادمای هم شان خودمو.. هر چند اینجا هم مجبوری با یسریا کل کل کنی که در شانت نیستند اما نمیتونن روی اعصابت بیان نمیتونن مانع پیشرفتت بشن نمیتونن جلوتو بگیرن.. نمیتونن زیرابتو بزنن..


خدا رو شکر میکنم دیگه کارمند کسی نیستم.. خدا رو شکر میکنم... 


  • فریba

نظرات  (۱)

  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    .
    .
    خداروشکر راضی هستید. به نظر من حال خوب از همه چی مهمتر است در زندگی البته بعد از پول ^_^

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    بانك اهداكنندگان غير خويشاوند