جل الخالق!!!!!!!!!!!!!
یه پروژه رو میخوام شروع کنم دنبال شریک میگشتم
چون ریسک پروژه بالا بود و از طرفی هم سود خوبی توش هست نیاز داشتم یه ادم همراه و همگام باشه که وسط کار حاشیه و اعصاب خوردی و دبه و اینا نداشته باشه!
یادم به یکی از هم دانشگاهی های فدیم افتاد که سر چند تا کار خیلی با هم به چالش رسیده بودیم ولی نمیدونم چرا قبولش داشتم هنوز و میدونستم پای کاره حالا دفعه های قبل به یه گیر و گوری خورده بودیم ولی دیگه کسی رو سراغ نداشتم که بتونم تو این شرایط ازش بخوام همراه من باشه
بهش زنگ زدم و احوالپرسی و فلان و گفتم ببین یه کاری میخوام شروع کنم اگه مثل دفعه های قبل بازی در نمیاری بیام بشینیم حرف بزنیم گفت اوکی بیا ببینم چی میگی.
ساعت 8 شب رفتم شرکتشون گفت بیا اینجا من تنهام راحت حرف میزنیم. ناگفته نماند ساختمان کلا خالی بود و فقط سرایدارش اونجا بود، ده دقیقه بعد اینکه من از اسانسور رفتم بالا دیدم پشت سرم اومد ببینه من اون وقت شب تو اون دفتر با یه اقا چیکار دارم :))))))))))))
وقتی رسید من داشتم بلند بلند در مورد یورو و دلار و نرخ تبدیل ارز و ... صحبت میکردم دوستمم اونور پشت میز نشسته بود یادداشت میکرد :))) سرایداره خودش جا خورد لبخندی زد و گفت ببخشید مزاحم شدم دیدم چراغها روشنه گفتم ببینم کسی اینجاست :)))
خلاصه بگذریم همه چیز رو براش توضیح دادم و پلن براش کشیدم که یه همچین برنامه ای دارم و این کارا باید انجام بشه و .. هستی یا نه و ...
وقتی صحبتهامون به خیر و خوشی تموم شد رفت از تو جیب کیف پولش چند تا برگ کاغذ دراورد و گفت فریبا من زیاد به فال و اینا اعتقاد ندارم اما میخوام یه چیزی بهت نشون بدم:
چند وقت پیش (حدود 6 ماه پیش) یکی از دوستام گفت یه کسی رو میشناسه که اینده رو میگه و کارش درسته و اینا منم به شوخی گفتم اوکی بریم ببینیم چی میگه .. یسری چیزایی که گفت درست بود و کاری با خوب و بدش ندارم اما درست پیش بینی کرد...
تو کفته هاش یجا گفت طی 2 فصل دیگه خانم ف با شما تماس میگیره و به شما یک پیشنهادی میده که خوب و روشنه!!!!!!!!!!!!!!!!!
من تو این مدت فکر میکردم این خانم ف کیه اصلا یاد تو نبودم!! وقتی بهم زنگ زدی یاد جمله این فالگیره افتادم و گفتم بیا با هم صحبت کنیم ببینیم چیه داستان!
عاقا من رو میگی :////////////////
حرفی ندارم دیگه بقیه ش با خودتون!!
- ۹۸/۰۷/۱۱