23- فریبا داور می شود!!
به مناسبت هفته خوابگاهها، مسابقه انتخاب اتاق نمونه گذاشتند، دوستان هم خوابگاهی در جریان هستید دیگه!؟
به لطف و کرم خانم رئیس، من امسال یکی از داورای این مسابقه هستم.
امروز ارزیابی اتاقهای کوی بود. جمعا 33 اتاق شرکت کرده بودند، از این 33 تا،17 تاش بچه های لیسانس بلوکهای 1 و 2و 3و 4 بودند و 16تاش بچه های ارشد و دکترا از بلوک 5!! یکی نیست بهشون بگه شما درس و پایان نامه ندارین!؟؟
رفتیم بلوک 2، بگو اتاق کی ی!؟ اتاق چندددد!؟
217 الف!
اتاق سابق مص و نوووش تو سال آخر لیسانس ... فکر کنم یکی از برنده ها باشند. اتاقشون خیلی قشنگ و مرتب بود. خوشحالم که این اتاق بالاخره تمیزی به خودش دید!
راستی یکیشون هم اقلیم میخوند. بسیااار هم به رشته ش علاقه داشت!
رفتیم یه اتاق دیگه تو بلوک 3، اتاق 338 ب، یه سری کتاب آشنا دیدم تو قفسه!! بله! اتاق دوستان سال پائینی م بودند. اتاقشون خیلی "یخ" بود!! بهشون گفتم شما با چه اعتماد به نفسی تو این مسابقه شرکت کردین آخه!؟؟
رفتیم بلوک 5! بلوک تحصیلات تکمیلی بیکار!! رفتم اتاق پارسالموووون ن، کتابخونه موروثی هنووز سر جاش بود، ولی اثری از اون گلدون گل بزرگ و خوشگل و البته موروثی نبود! و همچنین اثری از صفا و صمیمت بچه های پارسال 514 ... هی ی ی
راستی عطی، اتاق شما هم رفتم، به هم اتاقیت گفتم تو روح این
هم اتاقیتون که هممممش خونه س س، هر چی هم بهت اسمس دادم این آنتن(بووووق)
خوابگاتون نمیذاشت بهت برسه!
به یاد تمام دوران کارشناسی و ارشد که تو کوی گذروندم و هممه ی خاطره های قششنگش، تو محوطه ش قدم زدم، هوا خیلی ی خوووب بووود...
جون میداد بساط پهن کنی وسط حیات و چای بخوری و سوسک ها بیان از سر و کول بچه ها برن بالا!!!
راستی! امشب اختتامیه مسابقات ورزشی هم بود، یادتونه مسابقه طناب کشی رو؟؟ رقیبای ما رو یادتونه!! عکسهای تکی که اون شب گرفتیم، حیف که قیافه آدم نداریم تو عکس وگرنه حتما میگذاشتمشون تا قششنگ بریم اون روزهااا...
راضیه امشب خیلی یادت کردم، یاد اون 4 شب باقیمونده و 4 ساااال ... کنار هر قطره اشکم، هزار خاطره دفنه...یادته که!؟
-------------------------------
پ.ن1 : فردا قراره اتاق های خوابگاه بلوار و رستاک و کچوئی رو ارزیابی کنیم. مردم از بس طبقات کوی رو بالا و پائین رفتم!!
پ.ن2: دلتنگم امشب خیلی...
دلم یه شب دیگه تو اون خوابگاه و تو جمع دوستامو میخاااد...
- ۹۱/۰۲/۲۶
من هم با خوندن این پست دلتنگ شدم. از عادتهای من اینکه موضو عاتی که بهشون اهمیت میدم با تمام جزئیات ریزش یادم می مونه. و بعضی وقتها وقتی با یه تلنگر کوچک به گذشته بر میگردم میخوام از دلتنگی خفه شم. که بیشترش هم مربوط به بچه گی هاست وقتی همه خانواده دور هم بودیم.[دلتنگ]
سلام همراه عزیززز
کاش میشد برای لحظاتی هم که شده برگردیم به روزهای خوبی که گذشته،
بچگی رو که دیگه نگو، همیشه آرزو میکنم کااش هیییچ وقت بزرگ نمیشدم و تو همون دوران همیشه میموندم...