یک صبح شاد تابستانی!!
صبح دیر بیدار شدم!
از 6 ، ساعت من میزد تو سر خودش که پاشو دیرت میشه! من هی گفتم 5 دقه دیگه 5 دقه دیگه!
یهو دیدم هفت و ربعه، از جام پریدم و یه کیک و یه چندتا دونه انجیر خوردم و هول هولکی لباسم رو از رو بند جمع کردم و پوشیدم و د بدو!
تو بی آر تی، یک آن حس کردم یه چیزی تو یقه م داره راه میره! یکم جست و جو کردم چیزی پیدا نکردم! دوباره یه تیزی پشت گردنم حس کردم، دوباره دست کشیدم هیچی نبود!! به پائین نگاه کردم، دیدم یه چند تا برگ کاج سوزنی ریخته زمین، گفتم خب کاج بوده، لابد لباسام تو حیاط بوده چسبیده بهشون منم ندیدم، با خیال راحت تکیه دادم به صندلی، باز دقت کردم دیدم کاجها تازه نیست!!! خیلی له شده بودند!!! تازه برگ کاج که راه نمیره آخه!!! تو همین تفکرات بودم یهو دیدم یه چیزی شبیه همون برگ کاج سر آستینمه! رفتم بگیرم بندازم زمین ..... دیدم تکون میخوره!!! .... فکر کنین چی بود!!!؟
سووووووووووووووووسک!!! اونم کجااا، رو آستین مانتووووم م م، به حدی وحشت کردم که نمیدونستم چیکار کنم!!! هیچی هم دستم نبود باهاش بزنم پرتش کنم پائین، نقابم رو از رو سرم برداشتم و با همون زدمش، افتاد زمین و قاطی زنهای تو بی آر تی. اتوبوس هم شلووووغ. ولوله ای بپا شد که نگو!! همه هی تکون تکون میخوردن و چارچنگولی همو میچسبیدند . سوسکه هم که نمیدونست کجا بره هی دور میزد برای خودش، یهو یه شیر زنی این وسط پیدا شد و با یه ضربه جانانه سوسکه رو زیر پا له کرد!
من همچنان با چشمان گرد شده از ترس داشتم همه جامو میگشتم ببینم بچه ای چیزی ازش بجا نمونده باشه!
الان که تصورش رو میکنم که سوسکه برای خودش تو من گشته و از سر و کول من بالا اومده و از اونور رفته پائین .... وووووووووی ی ی ی، چندشم میشه!! عه! موجود از این خبیث تر ندیدم!! وووو ی ی ی ... خدا نصیب نکنه!
این بار سومه که سوسک میره تو لباسم! اولین بار بچه بودم، سوسکه قشنگ پرید رو شونه م! مامان زودتر از خودم دیدش و قبل از اینکه من بفهمم انداختش پائین، یادمه چندین و چند ساعت بعد از این حادثه، برای خودم تو حیاط جیغ میزدم و گریه میکردم، خانواده محترم هم شام میخوردن اونور حیاط!!
بار دوم هم چند سال بعد بود، خواب بودم! حس کردم یه چیزی تو تنم راه میره، جرات نمیکردم دست ببرم زیر لباسم، از رو همون لباس گرفتمش! با همون وضع پا شدم رفتم مامان و بابام رو از خواب بیدار کردم، اونام یکیشون سوسکه رو از رو لباس گرفته اون یکی هم لباسمو در اورد و رفت تو حیاط تکوند!!
کسیو دیدین با سوسک اینهمه خاطره داشته باشه!؟ عـــــــــــــَـــــه!
- ۹۲/۰۵/۲۱
,,,,,,,,,,,,,,,,,’0,,,,”0,,,,”0
,,,,,,,,,,,,,,, _||___||___||_
,,,,,,,,,,’*,,{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,},*
,,,,,,,,,, 0,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/},’0
,,,,,,,,,_||_{_________”___}_||_
,,,,,,,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/
,,,,,,,,{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,}
,,,,,,,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/}
,,,,,,,,{_____________”_______}
~~~~HAPPY BIRTHDAY TO YOU~~~~
سلام دوست عزیز بهت نیاز دارم برای جشن تولد
بیا وبلاگم میفهمی چه کمک اسونی ازت میخوام