1179 - عقد یهویی :)
اینو که نوشتم رفتم به البوم عکسهای عقد سر زدم :)
بر عکس خیلیا که میگن صد بار عکسهای عقد و عروسیشون رو نگاه میکنند من زیاد علاقه ای ندارم بهشون نمیدونم جرا.
شاید بخاطر اینکه خودم عکاس نبودم :))))))
این شبی که عکسهاش رو میذارم مثلا قرار بود شب خواستگاری رسمی باشه.
یک بخشی از مراسم عقد و عروسی که من خیلی خیلی حرص خوردم این بود که اتفاقات و برنامه ها جوری پیش میرفت که اصلا قرار نبود تو برنامه باشه!!! و من یجوریایی تو عمل انجام شده قرار میگرفتم.
ما همه صحبتهامون رو از قبل کرده بودیم و قرار بود اقای همسر اون شب با خانواده بصورت رسمی بیان خونه ما برای تعیین روز عقد و مهریه و ...
ما خودمون بودیم و مهمون خاصی دعوت نکرده بودیم و ولی دیدیم خانواده همسر اومدن و عاقد هم باهاشونه!!!
من تو اشپزخونه بودم که یهو خاله م انگار جن دیده باشه اومد گفت فریبا عاقد هم اوردند!
من رو میگی میخواستم جیغ بزنم که عاقد برای چی... بعد گفتن که شاید برای اینکه اینجا صحبتها رسما ثبت بشه و دیگه فردا برای عقد دردسر نباشه و اینا زودتر کارا انجام بگیره مثلا!!!!!!!
ولی دیدم خیر مادر همسر اومدن که من دوست ندارم عقد تو محیط شلوغ باشه برای همین عافد اوردیم که امشب عقد کنیم دیگه فردا هم تو مراسم یه عقد سوری بگیرید. ما هم بیخبر!!!!
حالا باز من امپرم زده بالا که اینهمه فردا شب مهمون دعوت کردیم پس برا چی!
که دیگه گفتن ابروریزی راه ننداز دیگه کاریه که شده!!!!
اینجوری بود که خواهرام و خاله هام سریع چسبیدن سفره عقد کوچولو درست کردن و مامان هم زنگ زد به چند تا از بزرگای دم دست فامیل که پاشین بیاین و خب به همشون که نمیرسید زنگ بزنه و بعدا شاکی شدن که چرا ما نبودیم!!!
و اینجوری شد که یهویی ما عقد کردیم!!!!!!!!!!!!
- ۹۷/۰۵/۲۱