گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷۳ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

تنها چیزی که میتونه منو از فکر بیاره بیرون،

تمرین سه تاره،

چون نمیذاره به چیز دیگه ای فکر کنم و باید روی نتها و پرده ها تمرکز کنم...

تقریبا یساعتی از افطار گذشته و من فقط یه چای بیسکوئیت خوردم،

میلی به غذا ندارم،

شاید برم بیرون قدم بزنم، شایدم همچنان تمرین کنم...

یجوری باید بگذرونم امشب رو تا فکر نکنم به اون چیزهایی که یه عمره همه چی رو بهم ریخته و هیچکاری از دست هیچکدوممون برنمیاد و فقط باید بسوزیم و بسازیم... بخاطر یک...

یک .... لعنتی!

یک مثلا ....!

 

 

  • فریba
ساعت کاری شده 2 دیگه؟

منم که دیگه کاری نداشتم برای انجام دادن و مهمتر از اون نائی نداشتم برای کار کردن!

هی میخواستم جمع کنم برم، میرفتم میدیدم دکتر هست تو دفترش! از اونجائی که بنده به گفته ایشون سرباز هستم و تا وقتی فرمانده م یعنی دکتر، حضور داره منم باید حضور داشته باشم، برای همین موندم! 

یساعت گذشت باز گفتم آخه بمونم چیکار!؟ برم از دکتر خداحافظی کنم..... یهو تلفن زنگ خورد! بنده به دفتر فرماندهی احظار شدم! 

دیدم بعله! جلسه است ت ت! با نماینده وزارت، دکتر منو خواست که اسامی تیم مدیریت پروژه رو فورا دربیارم و برسونم به جلسه. لیست رو که بردم تحویل بدم، دیدم بابا متی(جناب مدیر) هم اومده!! ته دلم گفتم خوب شد که نرفتم! 

نمیدونم جناب مدیر متوجه مانتوی کوتاه من شد یا نه! آخه خوشش نمیاد!!! اونم جلو نماینده وزیر!

.

.

 فعلا در خدمتتون هستیم تا وقتی دوستان هستند، امری دارید بفرمائید! 

اصلا حس هیچکاری نیست، گشنمه خیلی. سحری هم خوردم مثلنااا. 

خوابمم میاد!

این جیمیل چشه باز!؟ خب همه چیم تو جیمیله، کاش باز میشد یکم سرگرم میشدم حداقل!


  • فریba
میدونم اصلا خبر خنده داری نیست و نباید به مرگ کسی خندید، حالا چه طبیعی چه با سقوط گاو روی سقف خونه ش!

ولی تروخدا این خبر رو بخونید، بعد تو ذهنتون شرایط رو تصور کنید. 

من که مردم از خنده!

سقوط گاو روی تخت خواب!

نگفتن سر گاو بیچاره چی اومده!

 

  • فریba
میگن:

همه رو برق میگیره ما رو چراغ نفتی (والا تو این اوضاع چراغ نفتی هم گیر بیاد خیلی شانسه!!)!

یه مثل مشابه هم هست که میگه:

همه رو رکس میگیره، ما رو زمبه!

یا میگن:

همه رو بنز میزنه ما رو موتور گازی!

 و الا آخر!


مثال برای این مثل الا ماشالله زیاااده! 

بگم!؟



  • فریba

یه چند تا آهنگ بی کلام ناب دانلود کردم،

خیلی آرامبخشه،

دوست دارم همزمان که سه تار میزنم صدای اون رو هم بشنوم!!!

بعد از افطار رفتم بیرون و یه گشتی تو خیابون زدم، یه پارکی که رو به روی ساختمونه بعد افطار شلوغ میشه. رفتم یساعتی نشستم کنار حوض. لعنتی چی بود اون خوابگاه ساعت ۹ هنوز افتاب نزده باید میرفتی پشت درهای بسته میشستی و از پنجره برای ادمهای تو بلوار دست تکون میدادی! خوبی اینجا اینه که آزادی! نزدیک هم هست نگران نیستی یه وقت یه بی خانواده ای قصد بی ادبی داشته باشه و تو ندونی چیکار کنی!!!

از تو پارک میتونم پنجره اتاقم رو ببینم ولی از پنجره اتاقم نمیشه پارک رو ببینم! اگه گفتین چرا!؟

خوابم میاد ولی نمیخوام بخوابم! دوست دارم تا صبح تمرین کنم، حس خوبی ندارم اصلا.

از اون شبهایی هست که ... هیچی ولش کن!

یه خرابکاری دیگه کردم امشب! داشتم لباس اتو میکردم، اتو رو کمتر از نیم ثانیه گذاشتم رو تختم، برش داشتم دیدم رو تختیم اندازه کف دستم سوخته!!! باز خوبه اونقدر بزرگ هست که بشه دو لاش کرد دیده نشه!

شب بخیر!

 

  • فریba

+ سرم داره از درد منفجر میشه،

از بس گرم بود امروز و من راه رفتم!!

از وقتی هم اومدم، نتونستم بخوابم از خستگی. راضیه هم زنگ زده بیا بریم بیرون. دختر مگه من جون سگ دارم آخه قربونت!

+ یکی از بچه ها اسمس داد بهم اگه هستی بیام ببینمت، گفتم نیستم!! ببخشید دیگه خدا دروغ گفتم ولی مجبور بودم چون اگه میگفتم هستم میومد و مطمئنا شب هم میموند و من ابدا حوصله نداشتم، اگرم راستش رو میگفتم بهش برمیخورد!! مجبور شدم دیگه!!

+ یکم سه تار زدم، بخش دوم مرغ سحر! کلاغ بهتر از من مرغ سحر رو میزنه!! والا!!

+ اتو موم رو برام اوردند، یعنی خودم رفتم گرفتم. از بیکاری نشستم موهام رو ویو کردم! خیلی هم خوشگل شد. چرا هیشکی اینجا نیست من اون یکی مدل رو روی موهاش امتحان کنم!؟ الناز  و امیرعلی تو این مواقع گزینه های مناسبی هستند!!!

خسستمه ه ه

 

  • فریba
این سایتهای تخفیف هست مثل نت برگ و دابی و تخفیفان و اینااا

یه عاااالمه آفر رستوران و کافی شاپ میگذاره، 

ولی تو روحتون که هیشکدومتون پایه نیستید بریم! منم که اهل تک خوری نیستم به هیچ وجه!

لوس نشید دیگه، بیاید ماه رمضونی یه افطاریش رو بریم. 

کی پایه اس؟

اصن مهمون من!

هوم؟


  • فریba

همکارم:

ببخشید خانم ک، دانشگاه فلان، گزارش نهاییشون رو فرستادن!؟

من:

 نمیدونم، جیمیل باز نمیشه که چک کنم فرستادن یا نه!

همکارم:

پس نفرستادن چیزی!؟

من:

عرض کردم نمیدونم، جیمیل باز نمیشه، شایدم فرستاده باشند، جیمیل که باز شد چک میکنم بهتون اطلاع میدم.

همکارم:

میشه چک کنید یه لحظه ببینید اگه نفرستادن بهشون اطلاع بدین تا اخر امروز بفرستن!!؟

من:

  • فریba
خب نامردا!

شمای که سحر بیدار میشین، خب میمیرین یه زنگ به منم بزنین ببینین من بیدارم یا نه!؟

نمیگین تو این گرمای طاقت فرسا و با این حجم فراوان کاری من چطوری روزه بدارم!؟

تا شب من چیکار کنم!؟ زنده میمونم یعنی!؟

 

  • فریba

خوبی یه اتاق یه نفره اینه که هر گندی بزنی فقط خودت ازش خبر داری و خودت باید جمعش کنی و مجبور نیستی غرغر بقیه رو بشنوی!

منم اینجا یه نفرم! برای خودم.

دیشب پارچ آب رو پر کردم و گذاشتم پائین تختم که نصف شب هر وقت تشنه م شد دم دستم باشه چون در غیر اینصورت تنبلیم میشد تا اشپزخونه برم، دمدمای صبح بود که بیدار شدم، پام خورد بهش کل پارچ خالی شد کف اتاق!!!! حالا من بودم و یه پارچ خالی و یه روفرشی خیسسس!

امکان این که روفرشی رو از زیر تخت جمع کنم و ببرم بندازم تو حیاط نبود، فرض هم بگیریم که بود! فرش زیرش رو چیکار میکردم! این بود که رفتم یه تشت اوردم و گذاشتم زیر ناحیه خیس شده روفرشی! گفتم تا صبح هم خودش هوا میخوره و هم فرش زیرش، خوشحال بودم از اینکه کسی نیست که بیاد بگه این چه وضعیه و این چرا اینطوری شده و چرا خیسه و بو نم میاد و .... !!

مریم وقتی فهمید اینجا تنها زندگی میکنم، شدیدا منو از این وضعیت برحذر داشت و گفت: حتما یکیو پیدا کن بیاد پیشت، یه مدت بگذره به این تنهایی عادت میکنی و جوری میشه که اصلا حوصله کسی رو نداری و نمیتونی نفر دومی رو تحمل کنی!

به این حرفش فکر کردم، ولی دیدم خیلی هم بد نیست تنها بودن، خیلی هم خوبه اتفاقا!! ولی با این حرفش موافقم که یه مدت بگذره دیگه حوصله کسی رو نداری! مثلا دیشب که راضیه اومد پیشم، اصلاااا نمیتونستم تحمل کنم! هی میخواستم زودتر بره! :)

فعلا که از این وضعیت راضی م و اصلا هم قصدی برای تغییرش ندارم! تا بعد اگر سخت شد یکاریش میکنم!

 

  • فریba

سحر بیدار نشدم!

سه تارم خونه مصوم ایناست، امروز میرم بیارم، به این بهونه هم پروژه ای که داره کار میکنه رو یه نظارتی داشته باشم و یه چرخی هم بیرون میزنم.

استاد زبانمون دیروز سر کلاس گفت جلسه بعد از هر کی بپرسم بلد نباشه باید بره برای همه شیرینی بخره! پس با خودتون همیشه پول داشته باشید اونم پول زیاد! چون یهو دیدی گفتم برو برای همه رانی بخر!! کلاسش خیلی باحاله، کلی میخندیم. کلاس تخصصی مکالمه!!

عطی جان اماده باش کم کم میخوام ببرمت زیر سوال!! یادته که!؟  :)

درس دیروز رو باید بشینم حفظ کنم! میشه دو نفری تمرین کرد، ولی چون کسی نیست من با دیوار مکالمه میکنم! :))

به یه بابایی سفارش دادیم دستگاه ویو مو بیاره، سه رووووزه روزی دو بار قرار میذاره کنسل میکنه! شیطونه میگه بگو نخواستیم، ببینم میخواد چیکار کنه!

بعد افطار با یکی از بچه ها قرار گذاشتم بریم سر پارک سر کوچه بدمینتون بازی کنیم. حتما هم که میریم!

برم سر مقاله و بعدش خدا بخواد زباااااااان!

فهلا.

 

  • فریba

میترسم؛

از آنی که عاشق نیست!

اما عاشق بودن را بلد است!

 

 

+ پی نوشت:

- یک ریمایندره برای یه اتفاق تلخی که کاش هیچوقت نمیفتاد!

- اینو قبلا هم گفتم بازم میگم، فقط کافیه یه مغز بادوم تلخ باشه تا شیرینی تماااام اونایی که قبلش خوردی رو برات زهر کنه!

 

  • فریba

هر چی خوراکی هر جا داشتم، جمع کردم دور خودم!

انگار قراره قیامت بشه!!

  • فریba

سلام علیکم

سلام علیکم

آقا سلام

خانوووم سلاام

میشه بگین الان چه سالی هستیم!؟؟

رهبر کیه؟ رئیس جمهور کیه؟ آمریکا هنوز زنده است؟ پروژمون چی شد در نبود من!؟ شریفی هنوز رو کاره!؟ تهران زلزله نیومد!؟ دلار چند تومنه؟؟ نون دونه ای چنده!؟؟

آقا من ساعت ۵ رسیدم اینجا، حدودای ۶ خوابیدم، تقریبا یه بیست دقیقه ای هست بیدار شدم!!!!

 

  • فریba

یه دوسالی میشه تصمیم گرفتم برم بهشت زهرا و نمیشه!

امروز به فکرم اومد این پنج شنبه برم، 

البته نمیدونم میرسم یا نه!

میخوام برم سر خاک حاج آقا اسدی، پریا، برم قطعه نام اوران، برم قطعه هنرمندان... 

اول باید بگردم ببینم کی پایه ست با من بیاد تا اونجا! تنا که نمیشه رفت! 

مجددا هل من ناصر ینصرنی!؟؟


  • فریba
متوجه شدم که

وقتی ناراحتم یا نا آرومم 

بیشتر به این وبلاگ سر میزنم و بیشتر آپ میکنم!

یه جورایی همراهم شده!!

چقده بده ادم تنها باشه!


  • فریba
به سمی زنگ زدم، 

.... 

چقدر سخته واقعا! 

ادم هیچی هم نمیتونه بگه تو این شرایط، 

فقط میگفتم صبور باش صبور باش صبور باش...


  • فریba
اصلا اروم نیستم،

یه دلشوره ای دارم،

علتی هم براش ندارم!

شاید ... نمیدونم....

  • فریba

دلم برای این آیکن تو Taskbar لپتاپم یذره شده بود!!

تو این مدت که مسنجرمون رو غیر فعال کرده بودند، حس میکردم یه چیزی کمه! از بس بهش عادت کرده بودم.

هر چند با هیشکی چت نمیکنم، ولی نمیدونم... باید باشه!!

 

 

  • فریba

تو راه که میومدم، یه گربه کله ش رو کرده بود تو کیسه زباله داشت غذا میخورد، من از پشت اومدم پــِـخـِـــش کردم!! بیچاره چسبید به دیوار و فرار کرد!!

منم خنده م گرفت و راهمو کشیدمو رفتم!!

چند قدم جلوتر، یه تیکه سنگ فرش شکسته بود، پام گیر کرد بهش منم به همون سر و شکل خوردم به دیوار!!

 

  • فریba

از سه تا کارت ملی و ملت و تجارتم باقیمانده حساب گرفتم،

جمعا ۷۲۷۰ تومن پول توشون بود!!!!

  • فریba

اومدم یه چیزی بنویسم،

الان هر چی فکر میکنم یادم نمیاد چی بود!!!

 

  • فریba

+ دارم وسیله هام رو جمع و جور میکنم، خدا بخواد فردا برای همممممیششششه از خوابگاهِ دانشگاه میرم! با اینکه همیشه از اسباب کشی و وسیله جمع کردن و رفتن به یه محیط جدید بدم میاد، ولی اینبار خیلی خوب دارم استقبال میکنم! میتونم بگم امسال این خوابگاه و توی این اتاق جزو بدترین سالهای من از همه لحاظ بود! خدا رو شکر که تموم شد!

+ همزمان که دارم مرتب میکنم، به "گریه نکن" فرزین هم گوش میدم...

قسمت میدم پشت سر من، من ِ مسافر،            گریه نکن، گریه نکن، گریه نکن

بیشتر از جونم من دوستت دارم، این دم آخر         گریه نکن، گریه نکن، گریه نکن

میبرم با خود، من کوله بار خاطره ها رو                گریه نکن، گریه نکن، گریه نکن

میخوام ببینی با لب خندون صبح فردا رو               گریه نکن، گریه نکن، گریه نکن

 

 

  • فریba

دیدی یکسری حرفهای دلت رو بقیه بهتر میزنن! مثل این مطلب که بهاره رهنما بهتر از من توصیف کرده:

روکش‌هایی برای روز مبادا
داشتم به میهمانم می‌گفتم که اگر راحت‌تر است رویه نایلونی روی مبل‌های سفید را بردارم، نرسیده بودم قبل از رسیدنشان برشان دارم، او تعارف کرد و گفت راحت است من اما گرمم شد و برش داشتم، بعد یکدفعه حس کردم چقدر راحت‌تر است. سه‌سالی می‌شود خریدمشان اما هیچ لک و ضربه‌ای بر آنها نیفتاده اگرچه اکثر اوقات به دلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتی‌شان محروم مانده‌ایم، بعد یاد همه روکش‌های روی اشیای زندگی خودم و اطرافیانم میفتم، روکش‌های روی موبایل‌ها، شیشه‌ها، روکش‌های صندلی ماشین، روکش‌های روی کنترل‌های تلویزیون، روکش‌های روی لباس‌های کمد و... همه این روکش‌ها دال بر پذیرش دو نکته است یا بر نامیرایی خود باور داریم و یا اینکه قرار است چنین چیزهای بی‌ارزشی را به ارث بگذاریم، هر روز در روابط روزمره‌مان نیز همین‌روکش‌ها را بر رفتارمان می‌گذاریم تا فلانی نفهمد عصبانی هستیم، فلانی نفهمد چقدر خوشحالیم، فلانی نفهمد چقدر شکست‌خورده‌ایم. نقاب‌ها و روکش‌ها را استفاده می‌کنیم برای اینکه اعتقاد داریم اینطوری شخصیت اجتماعی ما برای یک روز مبادا بیشتر و بهتر روی پای خودش می‌ایستد و این در شرایطی است که اغلب زودتر از حد تصورمان این دنیا را ترک می‌کنیم و آن روز مبادا هرگز نمی‌رسد فقط ما فرصت و جسارت خود بودن را از خودمان دریغ کرده‌ایم. جسارت لذت‌بردن از خود حقیقی‌مان حتی به قیمت گاه زخمی شدن و ضربه دیدن. روحمان را از تماس با دنیا محروم می‌کنیم تا روزی این لذت را به او ببخشیم که بی‌محابا دنیا را لمس کند، غافل از اینکه امروز همان روز است و همان روز اگر در انتظارش باشی هرگز فرانمی‌رسد. میهمان من تلنگری کوچک به من زد. جلد همه وسایلی را که از ترس خش‌افتادن پوشانده‌ام، باز می‌کنم. دلم می‌خواهد اشیا هم دموکراسی را تجربه کنند. ضربه‌خوردن به قیمت لذت‌بردن از خود حقیقی. ما همه‌مان فکر می‌کنیم عمر نوح خواهیم کرد. در پس ذهن بشر همیشه همچنین باوری جا خوش کرده، خدا می‌داند که وقتی پرنسس دایانا مرد چقدر دستکش و کفش استفاده‌نشده در کمد او پیدا شد، برعکسش هم هست آدم‌های به‌ظاهر فقیری که با مرگشان کلی پول از بالش‌ها و لای رختخواب‌هایشان پیدا می‌شود و کلی خرت و پرت که طرف گذاشته بوده که روز مبادا از گنجه در بیاید و روز مبادا نرسیده غزل خداحافظی را سروده‌اند. محافظه‌کاری و دوراندیشی همیشه از احساس دموکراتیک بودن (لااقل با خودم) دورم کرده. من تصمیمم را گرفته‌ام. همه نایلون‌ها و روکش‌ها را کنار می‌زنم. من ترجیح می‌دهم لذت ضربه‌خوردن را تجربه کنم تا سلامت دور از دسترس ماندن را. شما چه؟ 

لینک مطلب: http://baharehrahnema.persianblog.ir/post/425/

 

  • فریba

قرارمون کنسلید!

امشب مهمون دارم، اصلا و ابدا هم حوصله شو ندارم تو این هیری ویری!

خونوادش عروسی دعوتن، این نمیخواد بره، میخواد بیاد پیش من بمونه!

تو حال نداری بری عروسی، حال منو چرا میگیری!

 

بعدا نوشت:

نه مهمونی رفتم و نه مهمونی میاد! ببین چه برنامه ادمو بهم میزنن!

شدیییییدا خوابم میاد، کلللی هم کار دارم!

 

  • فریba

دیشب همش دو ساعت خوابیدم! رادیوی mp3 م رو روشن کردم و رادیو و رزش رو گرفتم و همچنان که به اخبار والیبال گوش میکردم خوابم برد، هر از چندگاهی بیدار میشدم و هدفن میگذاشتم ببینم بازی چند چنده!

ساعت 6 و نیم بیدار شدم، پا شدم دست و روم رو شستم و صبونه اماده کردم، دیدم خیلی خوابم میاد! همش یساعت نشده بود، دوباره خوابیدم! ساعت 7 دوباره بیدار شدم! و ساعت 7 و نیم برای آخرین بار بیدار شدم و همچنان که والیبال گوش میکردم، اماده شدم و صبونه م رو طبق معمول تو راه خوردم و د بدو!

با اینکه رسما نخوابیدم، ولی خسته نیستم اصلا، ولی سرم داره از درد منفجر میشه.

کلی هم کار کردم از صبح تا حالا.

بخش اول گزارش رو فرستادم برا دکتر، برم سراغ بخش دوم. البته امروز دیگه نه! بسه!

عصر میخوام برم یکیو ببینم!

گرمای تهران کلافه کننده است، کی شه تابستون تموم شه!

  • فریba

ساعت ۴:۵۱

بخشی از گزارش تموم شد، برای فردا خوبه! البته امیدوارم!

دارم به این فکر میکنم می ارزه بخوابم برای یساعت و نیم وقتی که دارم یا نه!!

تو اتاق تنهام ولی یکی دو نفر تو سوئیت هستند، وگرنه سه تار تمرین میکردم تا صبح!

دارم سعی میکنم شبکه های پخش انلاین والیبال رو بگیرم، هر کدومشون یه قر میان اول صبحی واسه ادم!

سرم درد میکنه، فکر کنم بهترین کار این باشه که نمازمو بخونم و کمی بخوابم، اگه نه فردا رو تمام وقت از دست میدم.

 

پی نوشت:

فکر کنم از آخرین باری که تا این وقت صبح برای انجام کاری بیدار موندم نزدیک یکسالی میگذره!!

 

 

  • فریba

خیلی سعی کردم گریه نکنم...

ولی نتونستم...

تحملش برام خیلی سخت بود...

 

پی نوشت:

میگین این وقت شب (ساعت ۲:۲۱ بامداد!) چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه!؟

کاش میتونستم حداقل حرف بزنم...

 

  • فریba

ساعت ۰۱:۰۱

(یکی داره به من فکر میکنه!!)

 

بنده هم اکنون در حال خوردن بستنی بوده و گزارش مینویسم!

تا این گزارش تموم نشه نمیتونم بخوابم، چون دوست ندارم اول هفته م رو با غــــرغــــرهای دکتر شروع کنم!

 

 

  • فریba

نه آخه آدم ساعت ۵ صبح والیبال بازی میکنه!؟

نه خدائی!!

ولی از یه ور هم خوبه ها، صبح که بیدار میشی نتیجه رو داری، دیگه حرص نمیخوری که هی این یه امتیاز ببره اون یه امتیاز ببازه! ولی هیجان تماشای بازی رو چیکار کنم!؟

میگم خب من که همینطوریش ساعت ۶ پا میشم (اره ارواح ش.ع)!! یه نیم ساعت زودتر بیدار شم بازی رو ببینم!

هوم؟

 

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند