گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

36- امیر ارسلان

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۴۹ ب.ظ

 

امیر ارسلان رو کم و بیش میشناسید! خواهر زاده م!

این بشر با یه وجب قد و سه سال سن و دو سانت زبون بعضی وقتها یه حرفهایی میزنه و یه چیزایی میگه که آدم بزرگ جلوش کم میاره!

بهش میگم دوستت ندارم! میگه خب نداشته باش مهم نیست!

داره با خواهرم حرف میزنه، هر چی خواهرم سعی میکنه این بشر رو قانع کنه، نمیشه، من اومدم کمک خواهرم و بهش میگم امیر ارسلان تو اگه اینکارو کنی فلان میشه و اینا! یه کلوم برگشته میگه من با شما صحبت نمیکنم دارم با خاله لیلا حرف میزنم!

 

آقا ما یه شب حس خاله بودنمون گل کرد تصمیم گرفتیم برای این جوجه قصه بگیم تا بخابه! ساعت نزدیک 1نیمه شبه:

جناب گیر دادن که حتما قصه گربه برام بگو! من هر چی تو تاریخ گشتم هیییچ قصه ای در مورد جماعت گربه پیدا نکردم! این بود که ذهنم رو یکم به کار انداختم یه قصه از خودم!!! درآوردم و تعریف کردم:

میگم یه گربه بود 5 تا بچه داشت، 

میپرسه بچه هاش چه رنگی بودن!! باز خوبه نپرسید اسمشون چی بود!

میگم گربه هه میحواست بره برا بچه هاش غذا بیاره، 

میگه چی میخورن؟ 

گفتم شیر ماست... ادامه میده پنیر کره...!

میگم گربه هه از خونه اومد بیرون بره دنبال غذا، 

میگه کی پیش بچه هاش میمونه!؟

میگم گربه هه رفت خونه کلاغه! 

میپرسه خونه کلاغه کجاست؟ 

میگم بالای درخت. میگه گربه هم رفت بالای درخت؟ 

میگم آره! 

میگه چجوری!؟ کلی براش توضیح دادم چیجوری،

بعد میگه مار نیومد؟؟ 

گفتم نه مار نیومد!! 

میگه چرا اومد!! 

میگم خب مار هم اومد، 

میگه نخوردش؟؟ 

گفتم کی؟ 

میگه ماره گربه رو نخورد؟؟ 

میگم نه با هم دوست بودن! 

میگه آها آره با هم دوووستن!

میگم گربه رفت رفت تا رسید در خونه سگه! 

میگه نخوردش؟ میگم کیووو؟؟ 

میگه سگه گربه رو نخورد؟؟ 

میگم گیر دادی حتما گربه هه امشب خورده بشه دیگه!؟ نه نخوردش! 

میگه اینا هم با هم دوست بودن!!؟

گربه هه رسید بالاخره در خونه مادربزرگه و باهم میخوان برن خونه گربه بچه هاش رو بیارن، 

میگه خونشون کجاس؟ میگم خونه کی؟ میگه خونه گربه هه، میگم دوووور، میگه خب کجا. میگم نزدیک باغ آقا جون! 

میگه پیاده میرن؟؟ میگم آره، 

میگه ماشین ندارن؟ میگم نه، گربه که ماشین نداره! میگه مادربزرگه هم نداره؟ میگم نه، 

میگه خب خسته میشن اینهمه راه پیاده میرن! 

در نهایت برا گربه و مادربزرگه اژانس گرفتیم!!


این قصه بالاخره تموم شد و شعر ماهی ها رو هم هشت دور براش خوندم و یه دور حسنی رو فرستادیم حموووم!!

 آخر سر میگه خاله من خوابم نمیاد بریم تو حیاط!

 

با این اوصاف ازش میپرسم، خاله فریبا رو بیشتر دوست داری یا زن دایی رو؟ میگه زن دایی و بستنی و یخمک!!

بچه هام بچه های اون دور و زمونه!!

یه عکس از این وروجک ببینید :

 

  • فریba

نظرات  (۹)



خیلی ی خندیدم! یعنی تو هر قسمت قیافه تو تصور کردم که میگی هوم؟!!؟ و تو ذهنت داری برا سوالاش جواب پیدا میکنی

همینجا رسماً اعلام میکنم ایشون لازمه تحت یه تربیت و آموزش صحیح حساب شده قرار بگیرند تا بتونن از استعداد و کنجکاوی سرشارشون حداکثر استفاده رو ببرن

اینو حتما از طرف من به خونواده محترمشون ابلاغ و تاکید بفرمایید



آره واقعن! اونم اون وقت شب ب

بنده در اولین تماس حتما پیغام شما را به خانواده ایشان اعلام داشته و پیشاپیش مراتب تقدیر و تشکرآنها را بابت حسن توجه شما اعلام میدارم.
متشکریم جمیعا
باز بهتره ماهانه ... داره با مامانم حرف میزنه ازش میپرسه خاله نوشین فردا میاد خونمون ؟از دور بلند خودم جواب میدم آآآآآآآآره میگه چرا تو جواب میدی بچه خواهرت داشت با مامان جونش حرف میزد ،واقعا که... به این کارتو میگن فوزولی!!!
راستی شعر ماهی ها چیه؟حموم حسنی اینا کجا بوده؟خونشون؟خونشون کجاست؟
چقدر نااااااااااااااااااز شده یعنی ناز بودنازتر شده آخی یادد اون عکسه که زده بودی به در کمدت افتادم



خب راست میگه دیگه! خودتو قاطی میکنی!
اون ماهانی که من دیدم، همتون جمع بشین از پس زبونش برنمیاین!

اتفاقا خواستم اون عکسه رو هم بذارم دیدم خیلی تکراریه دیگه!!
مرسی چشادون نااااز میبینه ه!

درود بی پایان بر دوستان و صاب خونه
این امیر ارسلان هم یه جورایی مثل خواهر منه .قرار بود به مناسبت ممتاز شدنش براش یه عروسک تو مایه های 20 تومن بخرم. وقتی رفتیم مغازه یارو هی شروع کرد به تعریف که این آخرین مدلش که ال و بل داره و 40 تومنه و حالا هم خواهرم پاشو کرد تو یه کفش که من اینو میخام . فروشنده هم خفه نمیشد و اندر فواید عروسکم می گفت خلاصه خریدیممممم.
.
.
. و لعنت بر دهانی که قول بیخود دهد و ....


اونم نصب نشد



وقتی میگم بچه م بچه های قدیم یعنی همین!

بابا یه ورودی 83 بود و یه مهندسسس GIS دیگه
یه آخر هفته قرار بذار بیا این ورا دورهم بشینیم گل بگیم گل بشنویم نرم افزار نصب کنیم!!

خداوندا این مهندس رو از ما نگیر[[دعا]





الهی آمین!!! و همچنین دوستان خوووبش رو!

اون امیر ارسلانی که من میشناختم خیلی دور از انتظار نبود

ولی خوشم اومد این یکی از پس خاله فریباش بر میاد

خیلییییییییییییییییییییییییی بلا شده تو عکس!

راستی حال گوشیت چطوره! باهت آشتی کرد؟





والا این جقله رو که مادرشم هنوز نشناخته چطور تو شناختیشش!؟

والا ملت از پس من براومدن این وروجک که ...

چشاتون بلا میبینه!!

آره خبر مرگششش، ولی خوب شدااا، با معرفت ها رو از "بی" تشخیص دادم م
پس به افتخار هر چی ی دوووست با معرفته ه ه
هرچی برای این بچه بخوای بنویسی کمه!



کلا در مورد شما 4 تا وروجک هرچی بگم کمه!
سلام به همگی.
بچه اینقد کنجکااااااااااااااااااو!!!!
اسم قصتم بذار "گربه گربۀ قندی" آخه تو مایه های همون" بز بز قندی "بود



علیک از طرف همگی!
به خالش رفته دیگه!!
اتفاقا تو ذهنم بود داستانمو یه جا ثبتش کنم دنبال اسم بودم براش!!
اینجا چقد شبیه الناز شده!!! عزیزم، آدم همش حس میکنه الانه که یه سوال بپرسه ازت و ضایعت کنه!!!
سر ضایع شدنه فاطمه و نوشین کلی خندیدم خیلی باحال بود.



کلا امیرارسلان ضایع میکنه! چه با سوال، چه با جواب، چه با نگاه و ...

سلام فک کنم یگانه رو میشناسین برادر زادم 5سالشه عشق لباس عروسو دامادو این حرفا توتمام بازیاش یه گل میگیره میشینه رو صندلی میگه من عروسم تا حالا شونصد بار عکسای عقدمو با ولع دیده اسباب بازیاشم همه زنو شوهر همن خلاصه فریبا جان ببین امیر ارسلان خان زن نمی خاد



به به خوووزی عزیززز
مقدمتان گلبارااان ن

یگانه چقدرر زوود بزرگ شد!!! ولی زرنگه ها، از همین الان به فکر آینده شه!!

در ضمن امیر ارسلانمون قصد ادامه تحصیل داره!!

راستی خوزی جان، هر جا تو مطلب دیدی پسورد خواسته آدرس وب قبلی رو بزن، یادته که!؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند