گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

103 - پست اول یک دوست خوب

جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۱، ۰۸:۵۹ ب.ظ
سلام

من اومدم  دوست خوب همگیتون

تصمیم گرفتم اولین پستم یه خاطره ی خیلی شیرین برای همه ی همکلاسییای قدیمیم که خیلی دوستشون دارم رو زنده کنم

قرار بود که آقای دکتر برای کی از درسا ما رو به اردوی عسلویه ببرن یه اردوی یک روزه ، که بنا به دلایلی تو دور اول طبق قرعه کشی فقط 8 نفر از بچه ها واسه این اردو انتخاب شدن، برای همین یکی از بچه ها که اسمی ازش نمیبرم( اصلانم مشخص نیست کیه)  طبق معمول از  خلاقیتش استفاده کرد و یه مطلب طنزی رو نوشت و اونو به دیوار دانشکده زد، البته بعدها به همت دکتر ترتیبی داده شد و همه به این اردو برده شدند

بچه های طبیعی 83 قبل از رفتن به اردوی عسلویه

زمان این واقعه دوشنبه هفته پیش

به گزارش رسیده از خبر گذاری fcc: بعد از شنیدن خبر انتخاب 8 نفر از بچه های کلاس طبیعی

 برای اردوی عسلویه گروهی از دانشجویان در حالیکه از شدت عصبانیت در حال انفجار بودند نقشه ترور این 8 نفر + دکتر را به شرح زیر مطرح کردند

لیست سیاه ترور:

حلق آویز کردن شیرازی از سقف دانشکده

تیر باران کردن صالح هنگام آمدن به خوابگاه

کندن موهای غلامزاده به طرز فجیع هر وقت که شد

ابراهیمی به علت مظلومیت بیش از حد تبرئه شد

پرت کردن دختران به وسط بزرگراه مدرس

عبور تریلی 18 چرخ از روی چمران موسوی

و اما دکتر...

ربودن دکتر وآزادی او در مقابل رفتن تمام بچه های کلاس به عسلویه

، ناگفته نماند که سال آخر یکی از بچه های کلاس شیطنت کرد و در مورد همه ی بچه ها با توجه به سوتی هاشون، نقاط ضعفشون، و.... سوالات تستی رو طرح کرد و بین بچه ها پخش کرد که فکر میکنم الهام گرفته از این خلاقیت بود این شیطنت بوده....

یاد همه ی اون روزای قشنگ و تکرار نشدنی بخیر

 

نویسنده: فکر کنم مریم!

  • فریba

نظرات  (۶)

سلام عزیزم خوبی؟
چه خبر ؟؟؟؟؟ از خودت بگو ،
خوش می گذره ؟ ما که در بی خبری کامل از شما به سر می بریم.
سلام مریم جون به حضورت خوش آمد میگم به مطلب جالبی اشاره کردی واقعا چقد حرص خوردیم تا مارم بردن یادش بخیر خیلی خوش گذشت
واااای یاااادش بخیررر واقعااا
فکر کنم هنوز اون برگه ی کاریکاتوره رو داشته باشم م

خدایی تو اون چهار سال چه آتیشایی که نسوزوندیم!!
هر چند از خیلیاش فقط خودم و خودت خبر داریم م م
فکر نمیکنم هیشکی به اندازه ما از دوران لیسانسش استفاده کرده باشه!!

نظرت چیه بیایم شاهکارامون رو برای بچه ها رو کنیم، کف کنن


وای فریبا جونم به خدا هیچی دوران لیسانس ما بر و بچ نمیشه
همش بازیگوشی بود
یادش بخیر
راستی یه چیزی یادم رفت بگم!
قانون این خانه این است که تمامی نظرات توسط خود پست گذارنده، قبل از تایید پاسخ داده شود!!
حالا جواب نمیدی یه دست تکون بده حداقل!
(البته اصطلاح عرفیش یه چیز دیگه س که نمیشه اینجا گفت، اگر به همون اندازه دوره لیسانس باهوش باشی گرفتی من چی میگم! )


ای بلاااااااااااااااااااااااااااااااااا

آخی ی ی
ای بابا خب قرعه کشی بود دیگه با این اوصاف و این همه نفرینی که پشت سرمون بوده خدا رحم کرد سالم رسیدیم تهران
اتفاقا چند روز پیش وسط اسباب کشی و اینا اون برگه رو پیدا کردم خیلی باحال بود، نشسته بودم وسط چیز میزایی که وسط اتاق ریخته بود و بلند بلند میخندیدم بیچاره مامانم از تعجب دهنش باز مونده بود که من چم شده!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند