گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

117 - هندونه

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۱، ۰۹:۴۸ ق.ظ
یه روز معصومه و فریبا رفته بودن خرید کنن برا اتاق

وقتی برگشتن دیدیم دارن حسابی میخندن

پرسیدیم چی شده که انقد میخندین؟ معصومه با سبک پر از شیطنتش جواب داد که  از میوه فروشی میدون دانشگاه هندونه خریدیم و پیاده راه سر بالایی رو تا کوی داشتیم گز میکردیم،که یه دفعه نایلون هندونه پاره شده و هندونه قل قل کنان از دستمون در رفت

هندونه بدو من بدو

من بدو هندونه بدو

فریبا بدو هندونه بدو

من بدو فریبا بدو

از اون روز این هندونه بدو برا من تبدیل به یه اصطلاح شده

  • فریba

نظرات  (۳)


عنوان پست و خط اول رو که خوندم فهمیدم قضیه چیه!
یااادش بخیر،
چقدر خندیدیم م
من که همونجا لب جدول نشسته بودم دست رو دل...

مرسی ی خیلی حااال داد...
راستی یه چیزی یادم رفت بگم:
چرا خاطره رو تحریف میکنی ی؟ کدوم ادم عاقلی اخه میدون دانشگاه رو تا کوی پیاد میاد اونم به یه بغل هندونه و میوه و کمپوت آناناس!!

در ضمن پلاستیکش پاره نشد، بلکه ما دو دقه گذاشتیم پائین میوه ها رو، منتظر تاکسی بودیم که یهو هندونه قل قل کنان رفت ت ت...



خب دیگه :-D من که کامل یادم نبود
اون چیزی که تو ذهنم بود گفتم
همه ی خاطره ها رو که مینویسم یه بخش هاییش دقیق نیست، چون جزئیاتش یادم رفته
حالا این به کنار با خودم فکر نکردم آخه معصومه و پیاده روی؟
فریبا اتفاقا تو برنامم بود که خاطره ی کمپوت آناناس رو بنویسم...یادته که؟
اگه وقت داشتی تو بنویس تا من یه کمی بخندم
چه باحااااااااااااااال

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند