170 - کمربند
اشپزخونه اینجا جای دنج و خیلی خوبیه! من اکثر اوقات برای استراحت و یا مرتب کردن سر و وضعم از محیطش استفاده میکنم، این اشپزخونه یه در پشتی داره که به اتاق سرور باز میشه و یه گوشه اش فرش کردن برای کسائی که میخوان نماز بخونن. البته اونقده کوچیکه که باید تو نوبت واستی برای نماز!
القصه، من هر وقت حس میکنم مقنعه م نا مرتبه، یا شلوارم مثلا کمربندش شل شده و یا مانتوم دکمه ش بازه یا هر چی! میرم اشپزخونه مرتب میکنم خودمو، امروز داشتم کمربند مانتوم رو مرتب میکردم، پاپیونش بهم ریخته بود. کسی هم نبود تو اشپزخونه خب. همچنان که داشتم با ظرافت تمام پاپیون میبستم، یهو دیدم در پشتی محکم بسته شد! اقای الف رفته بود نماز بخونه. فکر کنم با این حرکتش میخواست به من بفهمونه که منم اینجام!! منم در اوج اعتماد به نفس به بستن پاپیونم ادامه دادم و خدا رو از ته دل شکر کردم که شلوارم کمربند نداشت و گرنه قبل از این،مسلما داشتم اونو مرتب میکردم!!!!
- ۹۲/۰۳/۲۶