گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

30 خرداد!

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۰۰ ق.ظ

حوادث خرداد امسال، با جشن کوچیک دیروز ما تکمیل شد!

همانطور که میدونید (بعضیاتون هم خب نمیدونید!) از مدتها پیش بر و بچه های گل کارشناسیمون تصمیم گرفته بودیم یه قرار بذاریم و همدیگرو بعد از گذشت چند سال ببینیم، با اینکه خیلیامون با هم ارتباط داریم و هر از چندگاهی همو میبینیم، ولی حضور دسته جمعی و یاداوری خاطرات اون سالها واقعا برامون هیجان انگیز بود.

مریم و معصومه و فاطمه خدادادی ساعت حدودای چهار و نیم اومدن پیش من،

معصومه و فاطمه وسایل رو برداشتند و رفتند پارک، من و مریم هم رفتیم شیرینی بخریم.

ساعت حدودای پنج و رب تو پارک لاله جمع شدیم،

قبل از اومدن پسرا خودمون کلی گفتیم و خندیدیم و عکس گرفتیم.

خیلی طول کشید تا کاملا اتفاقی منفرد که داشت از اونجاها رد میشد ما رو دید!

گفت : إ شماها اینجائید!؟ ما از ساعت ۵ اونور نشستیم!! الان میرم میگم بچه ها بیان! منظورش از بچه ها خانومش و پسر ۵ ماهه ش و خواهرش بود. پسرش اینقده نااااز بود که خدا میدونه! ولی اصلاااا به خودش نرفته بود!!!!!

قبل از اینکه منفرد بیاد، سهندی خودش رو به ما رسوند. اونم خیلی تغییر کرده بود. سیگار رو گذاشته بود کنار و خیلی خوش تیپ شده بود.

داشتیم سرپا با سهندی خوش و بش میکردیم که سهندی به نقطه دوری اشاره کرد و گفت بچه ها "رکنی مهر" رو یادتونه!؟؟

حضور رکنی مهر یه سورپرایز حسابی بود! از ترم ۷ دیگه کسی ازش خبر نداشت، از قم پاشده بود اومده بود!

بعد از حدود یکساعت هم شیرازی به جمعمون اضافه شد.

پذیرائیمون هم که شیرینی و چای بود که ما برده بودیم، (البته چائیش رو یادمون رفته بود، بعدا شیرازی اورد!!!)

میوه و بستنی و لواشم و تمر که صالح زحمتش رو کشیده بود.

چای و نسکافه که شیرازی اورد.

جمع کوچیک ولی فوق العاده صمیمی و شاد بود.

کلی از روزهای لیسانس گفتیم و کلی لو دادیم که پشت سر کی چی میگفته و سوتیها و ... رو گفتیم.

دلمون نمیومد از هم جدا شیم چون واقعا خوش میگذشت بهمون. ساعت تقریبا نه و نیم بود که نخود نخود هر کی رود خانه خود.

من و مریم و معصومه و شیرازی تقریبا مسیرمون یکی بود.

تا سر طالقانی اومدیم ساعت ۱۰شب! مریم رفت خونه اعظم و شیرازی که رهسپار منزل خود شد، قرار هم شد که سر راه گل برای خانومش بخره تا تو خونه راهش بده!!!

منم که خراب شدم سر معصومه و شب رو با هم گذروندیم...

 

پی نوشت:

+بعد مدتها، این چند ساعت با دوستان گذروندن خیلی تو روحیه من تاثیر داشت، شدیدا به چنین رفرشی احتیاج داشتم.

ممنونم از همه بچه ها.

+قرار شد این دیدار ها ادامه داشته باشه، آخر تابستون یه گردهمایی دیگه داریم ولی با برنامه تر و مدت زمان طولانی تر.

 

  • فریba

نظرات  (۴)

خوشی من با اومدنت کامل شدهمه چی عالی فقط جای بعضیا خالی
پاسخ:
پاسخ:
بعضیا یعنی کیا دقیقا!؟؟ هوووم!؟

خوب برا خودتون خوش میگذرونینااااااا
خب حالا کی پشت سر کی چی میگفته؟
پاسخ:
پاسخ:
جادون خعلی خالی!

ماجراها بس حیثیتی است! ;)
سلام علیکم
خیلی خوب حالا .............فریبا .......... دعوام نکن.........
.
.
.
اصلا خداحافظ
خوبه که آدرس قدیمی یادم م م م
وگرنه تو اس ام اس علاوه بر ناسزا یه مشت هم برام حواله میکردی..........
پاسخ:
پاسخ:
چه سلامی
چه علیکی؟؟

اصن روت میشه تو سلام کنی؟؟ نه نگا کن به من!؟؟
نه ببین منو!؟؟؟
آخه خجالتم میاد...................

پاسخ:
پاسخ:
تو و خجالت!؟
حرفها میزنی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند