یک روز کاری طولانی!
شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۰ ب.ظ
چشام داره درمیاد رسما!
قبلنا وقتی مهندس "ح" و دکتر "م" میرفتند، ما هم باید اجبارا میرفتیم چون اونا عموما آخرین نفرات گروهن و باید در رو قفل کنند!
الان منم شدم جزو یکی از اونا! یه سری از کلیدهای دانشکده دست منم هست!!
ساعت 7 هم باید برم طرفای نواب، گفتم بمونم کارام رو انجام بدم از اینور برم و از اونور برگردم!!!
نشستم سر دفترچه گزارش و مشغول ویرایشهای نهایی هستم که فردا تحویل بدم،
مجددا میگم :
چشام داره در میااااد از بس زل زدم به مانیتور!
دلم چائی بیسکوئیت میخواد. بیسکوئیت های بای لطفا!
- ۹۲/۰۵/۱۲
به امید ِ روز های روشن تر .