گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

ehda.ir

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ق.ظ
رفتم تو سایت اهدای عضو به آدرس www.ehda.ir

تو  این قسمتش مطالب کوتاه، علمی و جالبی در رابطه با مغز و مرگ مغزی و اهدای عضو و ... نوشته. 

پیشنهاد میکنم بخونید. 

یه ایمیل زدم بهشون که کارت اهدای عضوم گم شده چیکار کنم!!

چی شد که من گذرم به اهدا افتاد:

واقعیتش، من همیشه از خدا یه مرگ آروم رو طلب میکنم،

تو آرزوی مرگم هم همیشه از خدا خواستم که طوری بمیرم که بشه از اعضام استفاده کنند. (زنده مون که بکاری نیومد، بذار از مرده مون حداقل یه ثوابی ببریم!!!)

هر چند اونایی که دچار مرگ مغزی میشن، مسلما بر اثر یک حادثه و یا یک بیماری به این وضعیت دچار میشن و اطرافیانشون واااقعا شرایط سختی رو میگذرونند تو اون لحظات و چقدر روح یک آدم باید بزرگ باشه که وقتی داره عزیز خودش رو از دست میده، به فکر زنده موندن عزیزای دیگرانه... خیلی خیلی بزرگواری میخواد چنین حرکتی. 

من خیلی این سایت رو میخونم و با دیدن بعضی از عکسها نمیتونم جلوی اشکم رو بگیرم، مثل پریای 2 سال و نیمه که سر سفره لقمه میپره تو گلوش و بعدش تشنج و بعدش کما و بعدش .... 

یه خونواده ای که دو عزیز رو به فاصله کمتر از 40 روز از دست میدن و اعضاشون رو اهدا میکنند... 

یه پدر و مادری که قلب کودک یکسال و نیمه ش رو میبخشه... 

..... 

نمیدونم اگر جای این خونواده ها باشم ایا چنین کاری رو میکنم یا نه! حتی تصورش هم برای من سخت و غیر قابل باوره!

ولی همیشه دوست دارم خودم اینطوری بمیرم، چیزی که عمیقا از خدا خواستم همین بوده، امیدوارم چنین مرگی نصیبم بشه و امیدوارم خونوادم اون موقع ضایع بازی درنیارن!!! :)


علی الحساب فرم سفیر اهدا رو پر کردم. تا ببینم روزی به جمع این اهداکنندگان میپیوندم یا خیر!!!


  • فریba

نظرات  (۴)

  • مریم پاییزی
  • منم وقتی کارت اهدای عضومو گرفتم...خیلی دلم راضی شد به مرگ وازخدا همین رو خواستم.والبته صبر برای پدر و مادرم.

    پاسخ:
    پاسخ:
    همچین میگه دلم راضی شد به مرگ و خدا صبر بده به بابا و مامان انگار صداش زدن میگن بیا برو وقتشه!

    برو بچه زندگیتو کن حالا حالاها باید در این دنیای فانی باقی بمونی!


  • مریم پاییزی
  • خوابگاه واقعا محیط دلنشین و قشنگیه که توش پر از خاطرات تلخ و شیرین و تجربه هایی هست که شاید هیچ جا نتونی به این راحتی بهشون برسی.

    منم خاطرات دوران دانشجوئیم رو خیلی دوست دارم، مخصوصا سالهای لیسانس و سال دوم ارشدم رو... بقیه ش رو نه!!



    اوهوم خیلی خوب بود...هرچندچون سال اولی بودم یکم سختم بود.اما به سختی هاشم میارزید^_^

    چراهمشو دوس نداری؟

    پاسخ:
    پاسخ:
    هی دیدم این جمله ها چقد اشناستا، نگو همون نظر خودمه! ;)

    در جواب این سوالت که چرا همشو دوست ندارم:
    دید مغز یه بادوم تلخ میتونی شیرینی تمام اون بادومها رو برات تلخ کنه! به همین دلیل!

  • مریم پاییزی
  • عاغا؟؟؟؟؟؟؟؟هی منو ضایع کنـــــآآآآآ

    خو از کجا معلوم ...شاید صدام بزنن...

    اره دیدم....یه ته تلخ خیار تموم خوشمزگی کلشو ازبین میبره:)

    پاسخ:
    پاسخ:
    من کلا تو مود ضایع کردنم! به دل نگیر!

    صدا که بالخره همه رو میزنن، ولی خب زمان داری هنوز! وا نده به این زودی!

    خیار هم مثال خوبی بود!!
  • مریم پاییزی
  • نه بابا...به دل نگرفتم.

    شومام مِثی آبجی نداشته مون میمونید....

    وا ندادم فریبا اما اگه روزی صدام زدن دوس دارم حدقل یه فایده ای تو این دنیا داشته باشم
    پاسخ:
    پاسخ:
    خو پ خوبست، با جنبه ید!

    و شومام مثی آجی کوچیکه نداشته ما میمونید! :)

    مسلما خدا کسی رو بیهوده خلق نکرده! بگرد فایده زنده موندنت رو بیاب نه فایده مرده بودنت رو! (مجددا دور از جوندون)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    بانك اهداكنندگان غير خويشاوند